دوستدار ادبیات، ریاضیات و البته ICT/ اگر وقت کنم، سازنده virgool.io/@radiopolicy
مائدههای زمینی
کتاب را میخوانم و یک لحظه، متوقف میشوم؛ به این فکر میکنم که لابلای اینها، در پی چه هستم؟ دنبال چه میگردم؟!
در پی آرامش و لذتی که از خواندن متنی زیبا نصیبم میشود؟ به دنبال جواب سوالهایی که خودم هم نمیدانم چه هستند؟ فقط میدانم که ذهنم را انباشتهاند!
یا در پی جملات و کلماتی هستم که با آنها بتوانم حرفهایم را بگویم و منظورم را برسانم؟ چون خودم دیگر توان نوشتن و گفتن ندارم؟! یا اگر دارم، فکر میکنم که نمیتوانم حرفم را بگویم و منظورم را برسانم؛ نمیدانم!
به چند صفحه قبل برمیگردم و میخوانم:
ناتانائیل! آخر کی همه کتابها را خواهم سوزاند! برای من «خواندن» اینکه شن ساحلها نرم است کافی نیست: میخواهم پای برهنهام این نرمی را حس کند. معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد برای من بیهوده است.
پ.ن: این نوشته، در کانال تلگرام «ذهن بیخانمان» هم منتشر شده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قلم یا دوربین؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
درد انتظار
مطلبی دیگر از این انتشارات
خواب زندگی