نزدیکِ دور

بعدِ ده سال، به یک دوست زنگ می‌زنم؛ و همزمان که منتظرم جواب دهد، فکر می‌کنم که نکند دیگر در این دنیا نباشد!

و بعد می‌اندیشم که قاعدتاً این ترس و تردید را نباید مختص و ناشی از آن بی‌خبریِ ده‌ساله بدانم؛ ‏مرگ به یک اندازه به همه نزدیک است: چه، کسی که ده سال است از او بی‌خبرم و چه، کسی که یک ساعت پیش با او حرف زده‌ام.