اشتباهات رایجی که آدم های بسیار حساس مرتکب می‌شوند

افراد بسیار حساس به زندگی درونی عمیق و غنی‌شون معروفن و بنابراین بسیار (بیش از حد) فکر می‌کنن! با این حال، به نظر می‌رسه بسیاری از اچ اس پی‌ها این اشتباهات رایج رو مرتکب می‌شن.

چرا من این اشتباهات را با شما در میان می‌گذارم

همه اشتباه می‌کنن. شما، من و همه‌ی کسانی که می‌شناسید، احتمالاً در طول زندگی اشتباهات زیادی مرتکب شدیم. اشتباه کردن احساس ناخوشایندی داره، اما احساس ناخوشایندتر وقتی به وجود می‌آد که از اشتباهمون آگاه نباشیم. اینو از روی تجربه می‌گم.

من در طول سال‌های زیادی از زندگیم، بدون اینکه متوجه باشم مرتکب این اشتباهاتی که در ادامه مطرح می‌کنم شد‌ه‌م. و بعد طی سال‌ها آزمون و خطا، خوداندیشی و رشد بود که فهمیدم این اشتباهات رو کرد‌ه‌م. وقتی با سایر اچ اس پی‌های اطرافم صحبت کردم و به داستان‌هاشون گوش دادم، فهمیدم که بسیاری از اون‌ها هم این اشتباهات رو مرتکب شد‌ه‌ن.

بنابراین برای جلوگیری از اشتباهات مشابهی که من، اون‌ها (و سایر اچ اس پی‌ها) کردیم، این اشتباهات رو اینجا با شما به اشتراک می‌ذارم.

اشتباهاتی که همه‌ی آدم‌های بسیار حساس مرتکب می‌شوند

۱. عذر خواهی

احتمالاً فکر می‌کنید عجیبه که من از عذرخواهی به‌عنوان یک اشتباه یاد می‌کنم. اشتباه نکنید: عذرخواهی هر از چند گاهی، خوبه (و حتی لازمه)؛ به‌خصوص وقتی کار اشتباهی می‌کنید. با این حال، عذرخواهی بیش از حد اشتباهه.

این چیزی بود که من وقتی فهمیدم که مردم شروع به گفتن "شما لازم نیست متأسف باشید" کردن یا واقعاً به من گفتن انقدر دائم نگم متاسفم. من در عذرخواهی زیاد چیز بدی نمی‌دیدم، چون احساس می‌کردم این‌طوری نشون می‌دم مهربان هستم و به احساسات دیگران اهمیت می‌دم. من به عنوان یک آدم بسیار حساس، معمولاً به سرعت متوجه درد عاطفی دیگران می‌شم. و در نتیجه، به‌محض دریافت علائم ناراحتی از طرف مقابل، عذرخواهی من از دهانم بیرون می‌پرید.

چرا این یک اشتباه است

خیلی زود، فهمیدم که هرچی بیشتر عذرخواهی می‌کنم، آدم‌های دور و برم بیشتر برای نپذیرفتن مسئولیتشون در درگیری‌ها احساس راحتی می‌کنن؛ نه لزوماً به این دلیل که اون‌ها به رفتارشون فکر نکرده‌ن، بلکه فقط به این دلیل که من بهشون فرصت ندادم کاری انجام بدن. من بدون اینکه به دردی که در اون لحظه تجربه می‌کردم فکر کنم، بلافاصله عذرخواهی می‌کردم. همه‌ی چیزی که من می‌خواستم این بود که اون شخص کمتر احساس بد داشته باشه. درواقع، من درد اون‌ها رو بالاتر از درد خودم قرار می‌دادم.

از اونجا که من خیلی سریع وارد فاز رفتار فروتنانه نسبت به دیگران می‌شدم، مردم نیازی به عذرخواهی یا صحبت کردن درمورد رفتارشون با من نمی‌دیدن. و چه کسی می‌تونه اون‌ها رو سرزنش کنه؟ من قبلاً تقصیر رو به گردن گرفته بودم، پس دیگه چرا اون‌ها باید این کارو بکنن؟ به دلیل کنار اومدن به شکلی بد و عدم ابراز درد خودم در اون شرایط، بهبودی من اغلب خیلی بیشتر طول می‌کشید.

بنابراین، وقتی کسی به شما آسیب می‌رسونه، سریع عذرخواهی نکنید. و اگر واقعاً باید عذرخواهی کنید، به هر دو دیدگاه اون درگیری فکر کنید و خوب بررسیش کنید. این ممکنه اطرافیان شما رو متعجب کنه که ببینن شما به نیازهای خودتون آگاه‌تر شدید. امتحان کنید؛ پشیمون نمی‌شید.

این ویدیو توضیح می‌ده که چرا عذرخواهی زیاد، خطرناک تر از اونه که فکر می کنید:


۲. به موقع شارژ نکردن

همه این وقت‌ها رو می‌شناسن: اون هفته‌های پرمشغله و دیوانه وار، که انگار نمی‌تونید لحظه ای برای خودتون وقت پیدا کنید. شما با عجله از یک قرار ملاقات به قراری دیگه می‌رید و در پایان هفته احساس می‌کنید کاملاً از پا دراومدید.

من چنین هفته‌ها و حتی گاهی ماه‌هایی رو تجربه کرده‌م. برنامه‌ی من با جلسه‌ای در اینجا، یک دورهمی اجتماعی در اونجا، یا وقت دندانپزشکی بعد ناهار پر شده بود. وقتی در اون هفته‌ها به برنامه‌ی خودم نگاه می‌کردم، استرس و اضطراب زیادی بهم می‌داد، اما بدتر از اون، لحظاتی بود که درهم می‌شکستم.

چرا این یک اشتباه است

از نظر روحی و جسمی خالی بودم. دیگه چیزی برای دادن نداشتم و تنها کاری که می‌خواستم انجام بدم این بود که روی تختم دراز بکشم. حتی ذره‌ای انرژی در بدنم باقی نمونده بود و احساس می‌کردم یک گوشی موبایل هوشمند خالی هستم که به شدت نیاز به شارژ مجدد داره.

به سختی می‌تونستم به‌موقع بفهمم که باید کمی توقف و استراحت کنم. خودم رو به زور به ضرب الاجل‌ها می‌رسوندم و به این فکر نمی‌کردم که باید وقت داشته باشم تا تمام ورودی‌هایی را که در طول روز (روزها) دریافت کرده‌م، پردازش کنم. صادقانه بگم، من فکر می‌کنم خیلی از افراد بسیار حساس این اشتباه رو می‌کنن، چون گاهی اوقات فراموش می‌کنن که اون‌ها نسبت به یک فرد عادی سیگنال های بیشتری دریافت می‌کنن.

من از اونجا که به این موضوع آگاهم، هر وقت بدن یا ذهنم بهم بگه، استراحت می‌کنم؛ حتی اگه فقط برای یک یا دو ساعت باشه. می‌دونم ممکنه براتون ناامیدکننده باشه که نمی‌تونید این ور و اون ور برید و کلی کار انجام بدید. من هم در اون نقطه بوده‌م، احساسش کرده‌م. اما فهمید‌م که هرچی زودتر برای بازیابی استراحت کنم، بعدش بازدهی بیشتری دارم و خوشحال‌ترم. حالا من از اون وضعیت که خودمو به زور به محدودیت‌های زمانی برسونم و درنتیجه یک یا دو هفته ضربه فنی بشم، عملکرد خیلی بهتری دارم. مراقبت از خود و شارژ مجدد انرژی براتون خوبه و به رشد شما کمک می‌کنه. از این بابت احساس بدی نداشته باشید؛ شما حق دارید برای خودتون وقت بذارید.

۳. به خاطر سپردن و تجزیه و تحلیل همه‌چیز

همون طور که پیش‌تر در همین مقاله بهش اشاره کردم، اچ اس پی‌ها (آدم‌های بسیار حساس) به زیاد (بیش از حد) فکر کردن گرایش دارن.

این‌طوریه که مغز ما هرگز متوقف نمی‌شه! اچ اس پی‌ها پیوسته هر سیگنال کوچکی رو از هر تجربه‌ای که داشتن پردازش می‌کنن. و بعد، تجزیه و تحلیل شروع می‌شه. من چه اشتباهی کردم؟ چه کار بهتری می‌تونستم بکنم؟ وقتی من اون کارو کردم اون شخص چه احساسی داشته؟ چطور می‌تونستم از این وضعیت جلوگیری کنم؟ آیا او هنوز به اون لحظه فکر می‌کنه؟ می‌دونید چی می‌گم؟ واقعاً طاقت فرساست!

من مطمئنم که تنها من نیستم که بیش از حد فکر می‌کنم. می‌تونم اوضاع ناخوشایند زندگی خودم رو از 14 سالگی به یاد بیارم. گاهی اوقات، نیمه شب، خاطره ای از 10 سال پیش در ذهنم ظاهر می‌شه و شروع به تجزیه و تحلیل می‌کنم. و بعد از مدتی، مچ خودمو درحال انجام این کار می‌گیرم. و کمی بعد، متوجه می‌شم که اون لحظات مربوط به گذشته هستن. افرادی که در اون موقعیت بود‌ن، احتمالاً حتی فراموش کرد‌ن که این اتفاق افتاده، اما من نه!

چرا این یک اشتباه است

اون‌چه من از این رفتار آموختم اینه که باعث اتلاف انرژی می‌شه. زیاد (بیش از حد) فکر کردن هم درست مثل

پر‌کردن برنامه‌تون با قرار ملاقات‌های زیاد، می‌تونه شما رو بسیار خسته کنه و کارد رو به استخون برسونه. اون‌چه به من کمک کرد تا عادت بیش از حد فکر کردنم رو مهار کنم، مراقبه (مدیتیشن) و ذهن آگاهی بود. شما مسئول افکار خودتون هستید و می‌تونید اون‌ها رو در هر جهتی که می‌خواید کنترل کنید.

نکته! هرگاه فکری که دیگه نمی‌خواید بهش فکر کنید در ذهن شما ظاهر شد، سعی کنید افکارتون رو به سمت یک خاطره‌ی متفاوت و دلپذیر تغییر جهت بدید. به تمام جزئیات اون خاطره‌ی خوش فکر کنید و سعی کنید افراد دخیل در اون خاطره و احساسی رو که بهتون داده، به یاد بیارید. انجام این کار به من در درمان افکار اضطرب‌آور مربوط به گذشته، بسیار کمک کرده و امیدوارم به شما هم کمک کنه. (اما بدونید که این توصیه فقط زمانی مفیده که ما درمورد افکار به‌اصطلاح بی‌فایده صحبت می‌کنیم که شما رو به جایی نمی‌رسونن و یک دفعه از هیچ کجا ظاهر می‌شن؛ اگر ضربه‌ای روحی رو تجربه کردید که به شما استرس وارد می‌کنه و فضای بسیار زیادی از سرتون رو در طول روز اشغال می‌کنه، به شما توصیه می‌کنم با یک دوست خوب، یک درمانگر یا یک متخصص دیگه صحبت کنید.)

ممکنه بخواید این مراقبه‌ی هدایت شده رو هم که می‌تونه بهتون کمک کنه از تفکر بیش از حد جدا بشید، ببینید:


دیدن حساسیت زیاد به عنوان یک نقص

من بزرگترین اشتباه رو برای آخر نگه داشتم! با توجه به اون‌چه که من در چندین انجمن مربوط به اچ اس پی‌ها و همین‌طور رفتار خودم دیدم، اذعان می‌کنم که من و بسیاری از آدم‌های بسیار حساس دیگه& اغلب حساسیتمون رو به عنوان یک نقص یا ضعف می‌بینیم.

جامعه ای که ما در اون زندگی می‌کنیم، به ما می‌گه سفت و محکم باشیم، ساعت‌ها کار کنیم و خودمون رو از نظر روحی و جسمی به ضرب الاجل‌ها و سررسیدها برسونیم. ما نباید غر بزنیم، نباید احساساتمون رو نشون بدیم و مطمئناً اون بخش زیرین "آسیب پذیر" خودمونم نباید نشون بدیم. این‌ها استانداردهای غیرممکن و غیرواقعی برای زندگی هستن؛ با این حال، همه‌ی ما می‌خوایم به این استانداردها برسیم.

چرا این یک اشتباه است

به دلیل همین هنجاره که ممکنه افراد بسیار حساس احساس کنن کافی نیستن. نتیجه این که اون‌ها شخصیت، حساسیت و ماهیت واقعی خودشون رو زیر سوال می‌برن. وانمود می‌کنن کسی هستن که نیستن، تا به استانداردهایی که جامعه تعیین می‌کنه برسن. می‌دونم که من مدتی طولانی همین کارو کرده‌م. فشار آوردن به خودم برای رسیدن به برنامه های با محدودیت زمانی، رسیدن به دستاوردهای بیشتر و انجام کارهایی که فکر می‌کردم دیگران از من انتظار دارن، منجر به از دست دادن خودم شد. و من برای چی این کارو می‌کردم؟ پول بیشتر؟ مقام و موقعیت بهتر؟ بیشتر شناخته شدن؟ آیا واقعاً ارزش اینو داشت که خودمو از دست بدم؟ من فهمیدم که این طور نیست؛ بنابراین ذهنیتم رو تغییر دادم.

در طول مشاوره، متوجه شدم که برای دستیابی به یک زندگی شاد، مهمه که بر نقاط قوت خودمون تکیه کنیم. نقاط قوت شما اغلب بخشی از شخصیت شماست و درمورد من قدرتم حساسیتم بود و هست. و به خاطر حساسیت، من یک سری نقاط قوت دیگه مثل خلاقیت، همدلی و مراقبت از دیگران و اهمیت دادن به دیگران رو هم دارم. من حساسیتم رو مدت‌ها به‌عنوان یک نقص می‌دیدم و سعی می‌کردم اونو زیر سوال ببرم. و به این ترتیب، همه‌ی خصوصیات دیگه رو هم که ناشی از این حساسیت بود، بی‌اعتبار می‌کردم.

می‌خوام بگم بنیاد اون‌چه رو که هستی از بین نبر، فقط به این دلیل که جامعه استاندارد دیگه‌ای داره. شاید ۲۰-۱۵ درصد افراد بسیار حساس اون بیرون باشن که احساس می‌کنن باید تغییر کنن. فقط جهانی رو تصور کنید

که در اون همه‌ی این آدم‌های بسیار حساس، خودشون و حساسیتشون رو دوست داشته باشن و ازش خجالت نکشن.

مطمئنم که اگر از هر پنج نفر فقط یكی جرات كنه خودشو همون طور كه هست بپذیره، استاندارد جامعه بسیار تحت تأثیر قرار می‌گیره. اون روی حساس خودتون رو استتار نکنید، بلکه اونو با غرور تنتون کنید.

برای این که بیشتر از حساسیت بالاتون احساس افتخار کنید، این تد تاک الهام بخش از کارآفرین بسیار حساس النا هردیکرکوف را ببینید!


چطور این دانش می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند

می‌دونم ممکنه افراطی به نظر برسه که بگم این اطلاعات می‌تونه زندگی شما رو دگرگون کنه، اما می‌دونم که برای من این‌طور شد. به دلیل اذعان به این چهار اشتباه و تنظیم رفتارم بر این اساس، من یک آدم بسیار حساس شادتر شدم.

مطمئناً زندگی همیشه درخشش آفتاب و شادی نیست و روزهایی وجود داره که شما فقط احساس بدی دارید. در مورد من، این دانش کمک کرد تا از این روزهای بد بگذرم. مراقبت از خودم و فکر کردن به رفتارم و اون‌چه واقعاً خوشحالم می‌کنه، به من کمک کرد تا در اون روزهایی که فقط می‌خواستم در تختم پنهان بشم، دوام بیارم. و امیدوارم به شما هم کمک کنه.

منبع: hisensitives.com