نامه ای به مادرِ یک کودک بسیار حساس

نویسنده: مُورین

مترجم: سهیلا یعقوبی


مادرِ عزیزی که کودک بسیار حساس داری

می خواهم بدانی که من تو را می بینم و تو به هیچ وجه تنها نیستی. وقتی فرزندت کنار زمین نشسته یا وقتی بعد از مدرسه شدیداً خسته و آشفته است، من می دانم تو چه حسی داری. وقتی انگار هیچ کس نمی فهمد که تو هر روز چه شرایط دشواری را پشت سر می گذاری، مطمئن باش که من می فهمم، چون خودم تجربه اش کردم و همچنان هر روز همراه با تو تجربه اش می کنم. بزرگ کردنِ یک کودک بسیار حساس مثل یک ترن هوایی عاطفیِ پر پیچ و خم است و من در صندلی جلو، کنار تو، کمربند ایمنی ام را محکم بسته ام!

بزرگ کردن یک کودک بسیار حساس در این دنیای بی رحم کار سختی است. احساس گناه و شک و تردیدهای تو کاملاً عادی است. روزهایی هست که تحملت تمام می شود، روزهایی که حس می کنی مادر خیلی بدی هستی. از خودت می پرسی: آیا من دارم بهترین و مناسبترین کار را برای فرزندم می کنم؟ آیا من بهترین فرد برای این وظیفۀ مهم هستم؟ آیا اوضاع و احوالش خوب خواهد بود؟ آیا در مدرسه دوستی خواهد داشت که با او غذا بخورد و بازی کند؟ همین واقعیت که شما این سؤالات را از خودتان می پرسید ثابت می کند که کودک شما خیلی خوش شانس است که شما را مادر صدا می زند.

احساس می کنید همیشه دست به عصا راه می روید، خیلی محتاط و مراقبید، چون روحتان هم خبر ندارد که چه چیزی باعث انفجار هیجانی بعدی می شود. آیا سشوار دستشویی سروصدای زیادی خواهد داشت؟ آیا جشن تولد خیلی شلوغ و آشفته خواهد بود؟ وقتی سرو کله ی احساس درماندگی و خشم پیدا می شود، شما قربانی اصلی فرزندتان می شوید، او همه چیز را سر شما خالی می کند چون با شما از همه بیشتر احساس امنیت می کند. او می داند که شما مثل بقیۀ دنیا او را قضاوت نمی کنید.

من از حس درماندگی و بیچارگی تو خبر دارم، وقتی سعی می کنی اول صبح برای درست کردن کش جوراب یا موقع صرف غذا برای دوست نداشتن طعم غذا به فرزندت کمک کنی، من از حس درماندگی و بیچارگی تو خبر دارم.

کاسۀ صبرت دارد لبریز می شود، چون با خستگی ناشی از شب بیداری ها می جنگی.

من احساس دلشکستگی تو را درک می کنم وقتی فرزندت می ترسد از تو جدا شود. فقط تو می دانی که او چقدر شجاع است که روزش را پشت سر می گذارد، آن هم در شرایطی که شدت همه چیز برایش زیاد است.

من غمگینی تو را می بینم وقتی فرزندت برای پیوستن به گروه همسالانش چقدر تلاش و تقلا می کند، در حالی که بچه های دیگر راحت و بی دغدغه برای خودشان می چرخند.

و همین طور احساس حسادتی که درونت شعله می کشد، وقتی می بینی مادرهای دیگر در پارک، استخر یا سالن های ورزشی دیگر با هم معاشرت می کنند، من با آن احساس هم آشنا هستم. از خودت می پرسی چرا فرزندان آن ها می توانند با شادی و خوشحالی بازی کنند در حالی که فرزند من از ترس به من می چسبد؟ این نوعی از تنهایی است که مادران دیگر نمی توانند درک کنند.

من عزم و ارادۀ محکم تو را می بینم برای این که حامی فرزندت باشی و در دنیایی که روح حساس او را در هم می شکند، برای کمک به او راهی پیدا کنی. تو به شکل خستگی ناپذیری سعی می کنی راهی پیدا کنی تا معلمان و مسئولین مدرسه را آموزش بدهی و به آن ها کمک کنی تا کودک تو را بفهمند. من آشنا هستم با احساس آرامش و آسودگی تو، وقتی مردم بالاخره می فهمند و همین طور با احساس خشمت وقتی مردم حرفت را نشنیده می گیرند.

من تو را می بینم در حالی که با ترس فرزندت از شکست مبارزه می کنی، و همین طور شاهد تلاش هایت هستم برای این که به او یاد بدهی که کامل بودن افسانه است.

در میان همۀ این تلاش ها و تقلاها، من شادی و خوشبختی را نیز می بینم. آنجا که دنیا کودک ترسویی می بیند، مادر قدرت و شجاعت می بیند.

من خوشحالی تو را احساس می کنم، وقتی فرزندت کودکی را پیدا می کند که می تواند با او ارتباط برقرار کند و تو می بینی که او چه دوست خوبی می تواند باشد.

من تو را می بینم که از سر غرور و افتخار اشک می ریزی، آن هنگام که فرزندت موفقیتی را کسب می کند که مادران دیگر آن را مسلم و بدیهی تصور می کنند چون کودکشان به راحتی آن را بدست آورده است.

من آشنا هستم با شوق و ذوق خالصانه ای که از قلبت فوران می کند، وقتی می بینی فرزندت شجاعت پیدا می کند کاری را که تو می دانی برایش سخت است، انجام دهد. تو شاهدی همان طور که او موفق می شود، اعتمادبنفسش هم بیشتر می شود. وقتی او کاملاً آماده نیست، تو به او قوت قلب می دهی که به موقع اش به آن نقطه خواهد رسید. با هر سال جدیدی، چالش های جدیدی می آید. در مورد بعضی از این چالش ها تو می توانی به فرزندت کمک کنی، اما در مورد بعضی دیگر متوجه می شوی که فرزندت باید خودش به تنهایی با آن ها مواجه شود. او می داند که در این دنیای مدام در حال تغییر، می تواند به عشق و حمایت همیشگی تو تکیه کند.

تو صدای او هستی وقتی نمی داند چه بگوید، تو قدرت او هستی وقتی هنوز به اندازۀ کافی شجاع نیست، تو سنگ صبور او هستی وقتی نیاز دارد همۀ احساساتش را بیرون بریزد. تو در او شجاعت و جسارتِ آرامی را می بینی که جز تو برای همۀ عالم و آدم ناپیدا است.

تو فوق العاده ای. تو به اندازۀ کافی خوبی. تو مادری.


ترجمه ای از سهیلا یعقوبی، مترجم کتاب کودک بسیار حساس


منبع:

https://www.thehighlysensitivechild.com/a-letter-to-moms-of-highly-sensitive-children/


برای اطلاعات بیشتر در مورد کودکان بسیار حساس، مطالب گل ارکیده را دنبال کنید یا به صفحۀ اینستاگرام گل ارکیده سر بزنید.