آشنایی با آدم ها و کودکان بسیار حساس- اینجا با هم یاد می گیریم که قدر خودمان را بدانیم و از خودمان محافظت کنیم
والدین بسیار حساس، آدم های بسیار حساس در نقش پدر و مادر
نویسنده: دکتر الین آرون
مترجم: سهیلا یعقوبی
آنچه در این مقاله می خوانید:
- مزیت های والدین بسیار حساس
- مشکلات والدین بسیار حساس و شیوۀ برخورد با آنها
توجه کنید: منظور از والدین بسیار حساس، آدم های بسیار حساسی است که پدر و مادر هستند، صرف نظر از این که کودکشان بسیار حساس هست یا خیر. چنانچه مایلید دربارۀ کودکان بسیار حساس بدانید به این مقاله ها مراجعه کنید: «کودکان بسیار حساس را درک کنیم.» و «آیا کودک شما بسیار حساس است؟»
کودکان حساس یک کتاب کامل برای خودشان دارند، پس والدین حساس چه می شوند؟ آن ها چه جور آدم هایی هستند، مشکلات آن ها چیست، نیازهای آن ها چیست؟ بیایید با مزیت های بی شمار والدین بسیار حساس شروع کنیم.
والدین بسیار حساس فوق العاده اند
وقتی برای اولین بار سعی کردم دربارۀ حساس بودن اطلاعاتی بدست بیاورم یکی از موارد معدود استفاده از این واژه، برای توصیف آدم هایی بود که در ارتباط برقرار کردن با بچه ها خوب هستند. من شک ندارم که این حرف عین واقعیت است، والدین بسیار حساس بهترین خلق و خوی ممکن برای بزرگ کردن کودکان را دارند. اگر فقط از دیدگاه تکاملی به این موضوع نگاه کنیم، می توان گفت خلق و خوی ما برای این استراتژی ساخته شده است: «کارها را یک بار و درست انجام بده»؛ بنابراین ما ظاهراً گرایش داریم به نسل آیندۀمان توجه دقیقی نشان بدهیم. علاوه بر این، HSPها (یا همان آدم های بسیار حساس) ذاتاً در ارتباط با نوزادان، خوب هستند زیرا ما کلاً در فهمیدنِ آن هایی که نمی توانند حرف بزنند -مثل گیاهان، حیوانات، بدن ها و نوزادان- خوب هستیم. نوزادان حس می کنند که ما با آن ها هماهنگیم و نیازهایشان را درک می کنیم و این باعث خوشحالی و احساس امنیتشان می شود. وقتی بچه ها شروع به حرف زدن می کنند و ما جوابشان را می دهیم، ما آدم های بسیار حساس گرایش داریم که در انتخاب کلماتمان دقت کنیم، از کلام ملایم استفاده کنیم و به طور خودکار آن را به کودکانمان نیز یاد می دهیم.
از این ها گذشته، HSPها عموماً باوجدان و وظیفه شناس هستند. ما می خواهیم کارها را درست انجام دهیم و نسبت به دیگران از عواقب یک اشتباه آگاه تریم. موضوع فقط این نیست که ما بیشتر نگران می شویم، بلکه ما همۀ دردسرها را به جان می خریم تا یاد بگیریم چطور کاری را درست انجام دهیم و وقتی اوضاع خوب نیست رَوش هایمان را به روز کنیم؛ اگر فکر کنیم که نیاز به کمک داریم، به دنبال آن می رویم و به حرف های فرد راهنمایمان گوش می کنیم.
و از همه بهتر این که، HSPها معمولاً خلاق هستند و می توانند آینده را به وضوح تصور کنند. ما می توانیم خاص و منحصر بفرد بودنِ یک کودک را ببینیم، پیش خودمان تصویری از همۀ چیزهایی که یک کودک می تواند بشود خلق کنیم و می توانیم بفهمیم او برای شکوفاییِ کامل به چه چیزهایی نیاز دارد. در عین حال ما HSPها می توانیم عواقب جدی تحمیل خواسته های خودمان به یک کودک را هم تصور کنیم. بنابراین هرچند ممکن است فرصت های ناب و خلاقانه ای را به فرزندمان پیشنهاد بدهیم، معمولاً به حق انتخاب او نیز احترام می گذاریم.
والدین بسیار حساس و نوجوانان چه؟ در مورد آن ها چه می توان گفت؟ مطمئناً وجود یک والد بسیار حساس و یک نوجوان ترکیب خوبی است. در این سن است که اغلب اوقات رابطۀ والد و فرزند خراب می شود. نوجوانان یک لحظه می خواهند مثل کودک مورد مراقبت قرار گیرند و به شما تکیه کنند، لحظۀ دیگر می خواهند مثل بزرگسال با آن ها رفتار شود و هیچ چیزی را به شما اطلاع ندهند. پیام های ناخودآگاه پنهان در میان پیام های متعددِ دیگرشان ممکن است بسیار پیچیده و بحرانی شود. من فکر می کنم HSPها بیشتر می توانند در این رابطۀ ظریف و لطیف، خودشان را طوری مدیریت کنند که منعطف و سازگار باقی بمانند و حال و هوای یک نوجوان را دقیقاً متوجه شوند. علاوه بر آگاهی بیشتر ما از پیام های متناقض و ظریف، ما نیازهای یک آدمِ گیرافتاده در میانۀ یک تحول بزرگ و گرفتار احساس بیش برانگیختگی و کلافگی- کسی مثل یک نوجوان- را درک می کنیم. ما نیاز به وجود یک سکون و آرامش استوار به جای سخنرانی کردن یا از کوره در رفتن را متوجه می شویم. خودمان هم اگر جای نوجوانمان بودیم، به چنین رویکردی نیاز داشتیم.
وقتی موقع ترک خانه و راهی کردن فرزندانمان فرا می رسد، من فکر می کنم HSPها باز هم ذاتاً قادرند این کار را بهتر از دیگران انجام دهند. یکی از بزرگترین اشتباهاتی که والدین می توانند انجام دهند این است که استقلال فرزندشان را به تعویق بیندازند. خصوصاً اگر پدر و مادر بخواهند فرزندشان قهرمان و ناجی زندگی شان باشد یا فرزندپروری را تنها معنای زندگی خود بدانند، به احتمال بیشتری مرتکب این اشتباه می شوند.
خوشبختانه HSPها مایلند یک زندگی درونی غنی و پربار داشته باشند، به یک کار معنادار بپردازند یا حداقل قصد دارند بعد از این که بچه ها خانه را ترک کردند به دنبال آن کار بروند. این یعنی هرچند معمولاً برای ما سخت تر است که شاهد رفتن فرزندانمان از خانه باشیم اما همچنان ما به احتمال بیشتری موعدِ رفتنشان را حس می کنیم و کمتر احتمال دارد به شکل نامناسبی به آنها بچسبیم.
شکی نیست که اگر یک کودک بسیار حساس را بزرگ می کنیم، ما اتفاقاً، حداقل از بعضی جهات، والدین بهتری هستیم. ما نیازهای این نوع بچه ها را بیشتر درک می کنیم و مایلیم راه و روشهایی را پیش بگیریم که پدر و مادرهای دیگر تمایل چندانی به آنها نشان نمی دهند- راه و روش هایی همچون تنبیه ملایم، گفتگوهای متعدد و بیان توضیحات بیشتر.
در نهایت، از آنجایی که ما چیزها را عمیق تر احساس می کنیم از لحظات خوب نیز بیشتر لذت می بریم- به عبارت دیگر، ما میزان بیشتری از هیجانات مثبت را احساس می کنیم، هیجاناتی مثل عشق، غرور، رضایت، بازیگوشی و کنجکاوی. وقتی به ما آدم های بسیار حساس می رسد، پدرو مادری کردن، این استعداد و امکان را دارد که موجب خشنودی و لذت بیشتری برایمان شود و همین موضوع ما را در سختی ها و خوشی ها پابرجا نگه می دارد. علاوه بر آن، ما به تک تک این احساسات خوشایند نیاز داریم زیرا یک والد بسیار حساس بودن مشکلات بزرگی نیز با خود به همراه دارد.
بیش برانگیختگی، بزرگترین مشکل والدین بسیار حساس
همان طور که معلوم است، بزرگترین مشکل این است که سر و کله زدن با بچه ها خیلی برانگیخته کننده و کلافه کننده است و یک شغل بیست و چهار ساعته محسوب می شود. بچه ها می توانند ما را فرسوده کنند، در کوتاه مدت باعث تحریک پذیری یا عصبانیتِ خارج از کنترل در ما شوند و هم چنین به خاطر ایجاد تصوری از یک آیندۀ پر از بیش برانگیختگی و کلافگی مزمن، باعث افسردگی ما شوند. این مسأله بخصوص وقتی خودش را نشان می دهد که ما بچه ای داشته باشیم که بسیار حساس نیست، یا بچه ای که بسیار حساس است اما در عین حال، سایر ویژگی های خلق و خوییِ دشوار همچون هیجانی، نمایشی و ناسازگار بودن را نیز داشته باشد یا میزان زیادی از ویژگی جستجوگری تجارب حسی را در خود داشته باشد، به طوری که به امتحان کردن همه چیز علاقه دارد و خیلی زود حوصله اش سر می رود.
راز موفقیت والدین بسیار حساس این است که «کمتر کار کنند و بیشتر کسب کنند.» (به عبارت دیگر، والدین بسیار حساس باید هوشمندانه کار کنند.) وقتی استراحت کرده باشیم، در جایگاه پدر و مادر به قدری مفید و موثر عمل می کنیم که می توانیم به خودمان استراحت بدهیم تا دوباره همان قدر خوب باشیم. اما وقت از کجا پیدا کنیم؟ جوابش معلوم است اما باید این جواب را پذیرفت و به کار گرفت: والدین بسیار حساس به کمک نیاز دارند. من امیدوارم والدین حساس یک شریک زندگی داشته باشند و هر دو مشغول یک کار تمام وقت نباشند. البته حتی با وجود یک شریک زندگی، کسی که با بچه ها بیشتر وقت می گذراند به استراحت های مکرر نیاز دارد تا تنها باشد یا با بزرگسالان دیگر ارتباط برقرار کند. برای HSPها، نیاز به استراحت کردن و فاصله گرفتن از نقش پدری و مادری، نسبت به والدین دیگر خیلی بیشتر است. در این مورد شما نمی توانید خودتان را با والدین غیرحساس مقایسه کنید همان طور که در اکثر موارد نمی توانید چنین کنید. هر چقدر روی این موضوع تاکید کنم کم است. اگر اکثر اوقات از فرزندپروری لذت نمی برید، اگر از بلند شدن و روبرو شدن با یک روز دیگر وحشت دارید، کمک حرفه ای بگیرید.
اگر پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به شما پیشنهاد کمک می دهند و شما احساس می کنید آن ها می توانند کار فرزند پروری را به خوبی انجام دهند، پیشنهادشان را قبول کنید. بسیاری از پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها از دخالت کردن می ترسند، در عین حال خوشحال می شوند که بیشتر درگیر باشند. اما حتی اگر بعضی اوقات شکایت کنند، در آینده به خاطر رابطۀ عمیق تری که با نوۀ بزرگ سالشان دارند، سپاسگزار خواهند بود. اگر آن ها این زمان را با هم نگذرانند، مطمئناً رابطۀشان سطحی خواهد بود.
حتی اگر درونگرا هستید، گاهی اوقات مجبور خواهید شد که از افرادِ خارج از خانه و خانوادۀتان کمک بگیرید. یک گروه حمایتی یا یک مرکز حمایت از والدین پیدا کنید. با والدین دیگر حرف بزنید و با کسانی آشنا شوید که مایلید مراقبت از بچه های همدیگر را به شکل نوبتی با آن ها انجام دهید. به فرزندتان کمک کنید که دوستی ها و سرگرمی هایی را شکل دهد تا بیشتر بیرون از خانه باشد! اگر فرزند شما بسیار حساس است، شما نمی توانید این کار را زیاد انجام بدهید. با این حال، این بچه ها به اندازۀ شما به زمان استراحت و خاموشی نیاز دارند، بنابراین این موضوع، مشکلِ بزرگی نیست.
اگر فرزند شما یک خلق و خوی پرانرژی و پرسرو صدا دارد، حتماً باید کمک داشته باشید و همچنین برای شیوۀ درک کردن و برخورد کردن با چنین کودکی مشورت بگیرید. شما ممکن است برای خودتان و همین طور برای خانوادۀتان به یک مشاور نیاز داشته باشید. افراد حرفه ای واقعاً می توانند کمک کنند. از صحبت کردن با معلم ها هم خجالت نکشید. آن ها آن قدر بچه های مختلف و متنوعی را دیده اند که اغلب اوقات پیشنهادهای خیلی خوبی برای شیوۀ برخورد با بچۀ شما دارند.
وقتی در جستجوی کمک برمی آیید، مجبور نیستید درباره ی حساس بودن تان توضیح بدهید مگر این که خودتان این کار را دوست دارید. همۀ والدین گاهی به کمک نیاز دارند. فرزندپروریِ خوب واقعاً سخت است و تقریباً همه والدین تازه کارند؛ در بزرگ کردن کودک ویژۀشان که مطمئناً تازه کارند.
احساسات شدید
من فکر می کنم یکی دیگر از مشکلات بزرگ والدین حساس این است که آن ها خیلی زیاد همه چیز را حس و احساس می کنند. ما آدم های حساس واکنش های هیجانی قوی تری داریم، بدتر از همه احتمالاً وقتی است که کودکمان رنج می برد. این در حالی است که کودکان رنج خواهند برد، صرف نظرازاینکه ما چقدر برای جلوگیری از آن تلاش کنیم. در واقع همان طور که یک راهنمای باتجربه در حوزۀ فرزندپروری به من یاد داد، وقتی به درد و رنجِ ناشی از زندگی اجتماعی روزمره می رسد بهتر است بچه ها وقتی در خانه اند طعم شکست، طرد، ناامیدی، شرم و همۀ رنج های دیگر را بچشند تا شما بتوانید به آن ها شیوه ی بر خورد با آن رنج ها را یاد بدهید. بنابراین، یک راه برای مدیریت احساسات خودتان این است که اتفاقاً کمی خوشحال باشید که فرزندتان زمان دشواری را تجربه می کند زیرا شما برای کمک کردن به او حضور دارید.
انواع دیگر درد و رنج، مثل درد فیزیکیِ غیرضروری، برای شما به شکل غیرقابل توصیفی دشوار خواهد بود. واقعاً در این زمینه حرف آرامش بخش زیادی برای گفتن ندارم، جز این که شما در تجربۀ احساسات شدیدتان تنها نیستید.
یکی دیگر از مشکلات هیجانی دردناک برای همۀ والدین، بخصوص برای والدین حساس، ترک کردن کودکی است که برای ماندن شما هق هق گریه می کند. خودتان می فهمید که چه زمانی برای ترک کردن فرزندتان مناسب است. پس این کار را بکنید و به یاد داشته باشید که کودکتان خیلی سریع شروع به سازگار شدن می کند و اوقات خوب و خوشی را می گذراند. من پیشنهاد می کنم نیم ساعت بعد از این که رفتید زنگ بزنید تا مطمئن شوید که حال فرزندتان واقعاً خوب است. اگر این طور نیست، می توانید برگردید یا هر کاری که صلاح می دانید را انجام دهید. جدایی ها قرار است برای یک فرد بسیار حساس دشوار باشد، نه فاجعه آمیز؛ آن هم به خصوص وقتی که کوتاه هستند و هر دو طرف قرار است، در زمان جدایی، کار خوبی برای خودشان انجام دهند.
با این حال من مادران حساسی را می شناسم که مجبور بودند سه چهار ماه بعد از تولد فرزندشان به سرکار برگردند و به معنای واقعیِ کلمه از این بابت رنج کشیدند. خُوب، واقعاً فقط یک راه حل برای این مسأله وجود دارد: اگر توان مالی اش را دارید، در خانه بمانید تا کودکتان حداقل دو یا سه ساله شود. می دانم که این موضوع با مسألۀ دِاشتن زمان استراحت برای خودتان در تضاد به نظر می رسد اما واقعاً این طور نیست. شما فقط باید استراحت های کوتاه تر و متعددتری را به خودتان بدهید، آن هم از طریق آوردن کسی به خانۀتان یا گذاشتن کودکتان در خانۀ یکی از خویشاوندان آشنایی که بارها همراه با خانوادۀتان به او سرزده اید. در طولانی مدت در واقع شما زمان استراحت بیشتری خواهید داشت. «آغاز درست، نیمی از مسیر است» - بچه هایی که در چند سال اول زندگی شان احساس امنیت می کنند، وقتی بزرگتر می شوند به شما فرصت آزادی خیلی بیشتری خواهند داد.
درست است که سال های اول شاید سخت و طولانی به نظر برسد اما در واقع در یک چشم به هم زدن تمام می شود. یک سال که از تولد فرزندتان می گذرد، او برای خودش این طرف و آن طرف می چرخد. فکرش را بکنید! ده سال دیگر او احتمالاً می خواهد به اندازۀ شما یا حتی بیشتر از شما، از همدیگر فاصله بگیرید. آن وقت شما کسی هستید که دوست دارید زمان بیشتری با هم داشته باشید؛ تا این که فرزندتان به سنی می رسد که طبیعتاً باعث می شود آرزو کنید که فقط زودتر بزرگ شود و برود!
اما این حس دوگانگی، یکی دیگر از مشکلات واقعی والدین حساس است- یک لحظه دلمان می خواهد تنها باشیم، لحظۀ دیگر بیشتر از فرزندمان از جدا شدن ناراحت می شویم و رنج می بریم. این شاید گیج کننده به نظر برسد. شاید فکر کنید غمگینی تان به خاطر نبودن در کنار فرزندتان دقیقاً همان چیزی است که لیاقتش را دارید، چون این شما بودید که وقتی با هم بودید همیشه دلتان می خواست تنها باشید. اما این احساسات متناقض برای والدین حساس کاملاً عادی هستند.
از دست دادن خونسردی و آرامش
از آنجایی که والدین حساس، احساساتی تر هستند باید مراقب از دست دادن کنترلشان بابت تجربۀ هیجانات منفی باشند، بخصوص وقتی که خسته یا بیش برانگیخته هستند. صادقانه بگویم، دور و بر یک کودک، هر چه کمتر خارج از کنترل باشید بهتر است؛ حالا آن هیجان شدید هرچه می خواهد باشد: خشم، ترس، افسردگی یا هر چیز دیگری، چه مربوط به کودک باشد یا یک نفر دیگر. اگر بروز هیجانات شدید اغلب اوقات رخ می دهد، باید زمان بیشتری را تنها بگذرانید و اگر کفایت نکرد باید هر چه زودتر کمک بگیرید.
علاوه بر آن، وقتی با بچه های بزرگتر طرفید خوب است که دربارۀ این نوع اتفاقات، بعد از وقوعشان حرف بزنید. شاید شما بخواهید توضیح دهید که چه چیزی ناراحتتان کرده بود، هنگام تجربۀ احساساتی از این قبیل چه کارهای دیگری می توان کرد و این که شما انتظار ندارید این اتفاق دوباره رخ دهد. یا شاید بخواهید عذرخواهی کنید، این یعنی الگوی خوبی بودن؛ اما مهم تر از همه این است که، ببینید وقتی شما به شدت احساساتی شده بودید کودکتان چه احساسی داشته است. اگر او آن موقع ناراحت بوده یا هنوز ناراحت است، سعی کنید در نقش گناه کار و مقصر غرق نشوید یا حالت دفاعی به خودتان نگیرید. بهترین کاری که می توانید بکنید این است که گوش کنید و حال و هوای کودکتان را درک کنید و درعین حال، منطقی، آرام و دلگرم کننده باقی بمانید.
بعضی از هیجانات منفی که HSPها مستعد آن هستند، حتی در شکل خفیفِ خود ممکن است برای کودکان آزاردهنده باشد. یکی از آن ها ابراز عدم تأیید و انتقادات شدید است. HSPها منتقدین بسیار خوبی اند و غالباً کمالگرا هستند. هرچند ما اغلب اوقات نسبت به نقص های غریبه ها صبور هستیم، گرایش داریم با فرزندانمان مثل خودمان رفتار کنیم- یعنی از آنجایی که ما می توانیم منتقدان سرسخت و بی رحم خودمان باشیم، گرایش داریم که نسبت به فرزندانمان نیز همین طور باشیم. حتی اگر حرفی نزنیم بچه ها اغلب اوقات می توانند عدم تأیید و نارضایتی ما را حس کنند، بنابراین شما باید این نوع سختگیری ها را از ریشه بخشکانید و صرفاً تظاهر نکنید.
سعی کنید به این سؤالات جواب بدهید: آیا رفتاری که شما نمی پسندید برای سن کودکتان کاملاً عادی نیست؟ آیا آن رفتار، غیر از شما دیگران را هم آزار می دهد؟ آیا او به احتمال زیاد آن رفتار را پشت سر می گذارد و مدتی دیگر اثری از آن نیست؟ بخصوص کودکان حساس ممکن است در عبور کردن از مراحل رشدی آهسته باشند و وقتی تحت استرس هستند به نسخۀ کوچکترشان پسرفت کنند اما برای بچه های حساس این حالت کاملاً عادی است. آیا شما می توانید مواردی از این قبیل را در خصوص فرزندتان بپذیرید؟ به عبارت دیگر، آیا شما می توانید سرشت حساس خودتان را بپذیرید؟
یکی دیگر از هیجانات موذی و دردسرساز، احساس گناه و تقصیری است که والدین تجربه می کنند، این هیجان نیز نتیجۀ خودانتقادگری و کمالگراییِ غالباً بیش از حد ماست. والدین بسیار حساس احتمالاً همیشه بعد از تمام شدن چیزی، دربارۀ شیوۀ بهتر انجام دادن آن فکر می کنند. این خیلی خوب است- شاید دفعۀ بعد همین کار را بکنید. اما الآن احساس گناهِ خیلی زیاد حواس شما را از لحظۀ حال پرت می کند و آنچه واقعاً در جریان است را تحریف می کند. برای مثال، گاهی اوقات بچه ها از احساس گناه پدر و مادر به طور ناخودآگاه سوءاستفاده می کنند، درخواست های نامعقول دارند و پدر و مادر بیچاره نمی توانند بفهمند که اتفاقاً به خاطر همین احساس گناه شدیدشان است که فرزندانشان درست رفتار نمی کنند.
و بالاخره این که، همۀ HSPها وقتی بیش برانگیخته می شوند تحریک پذیر و زودرنج نیز می شوند. در واقع همۀ کودکان و بزرگسالان همین طورند. فقط برای HSCها (یا همان کودکان بسیار حساس) و HSPها کمی زودتر اتفاق می افتد. در آن مواقع شما الگوی مدیریت خشم و تحریک پذیری هستید: به این شکل که عذر خواهی می کنید و آنچه را که برای برگشتن به حالت عادی نیاز دارید به زبان می آورید. شما با بیان این که در این لحظه نیازهای شما در الویت قرار دارند، حدو مرز سالم می گذارید. کودکانتان به زودی می فهمند که این موضوع چقدر درست است! ( و آن ها می توانند همان کار را برای شما انجام دهند: یعنی وقتی آن ها در حال نزدیک شدن به یک آشفتگی روانی هستند، می توانند به شما هشدار دهند و اگر شما فوراً دست به کار شوید هر دو، وضع بهتری خواهید داشت.)
برای مثال، شما در سوپرمارکت هستید و کودکتان خوراکی های مختلف را میخواهد. سوپرمارکت ها خیلی بیش برانگیخته کننده و کلافه کننده هستند. پایان روز است. دارید تحملتان را از دست می دهید. بنابراین یک لحظه صبر می کنید، می نشینید، به چشمان فرزندتان نگاه می کنید و چیزی مثل این را می گویید: «شیلا، اگر قراره هر دوی ما زنده از اینجا بیرون بریم، تو باید خیلی خوب رفتار کنی و بذاری من خرید رو بدون وقفۀ زیاد تموم کنم. اگر چیزی مهمه یا تو فکر می کنی شاید الآن بتونه بمون کمک کنه، اشکالی نداره به من بگی. اگر می خوای برام سبد رو هول بدی، کمک خیلی بزرگی کردی. اما هیچ چیز اضافه ای رو با خودت نیار. باشه؟ وقتی رسیدیم خونه و من خریدا رو سرجاش گذاشتم و یه کم استراحت کردیم، من خیلی مشتاقم با هم باشیم. اون موقع خیلی بم خوش می گذره که با تو وقت بگذرونم. اما الآن خیلی نمی تونم حواسم به تو باشه. من الآن خیلی خسته و کلافه ام.»
توجه داشته باشید که کودکتان از شما این طور می شنود که شما او را دوست دارید، هم چنین یک زمان مشخص در راه است که او به خواسته اش می رسد و کارهایی هست که الآن می تواند انجام دهد تا شرایط را بهتر کند، شرایطی که برای او هم جوابگو یا خوشایند نیست.
از فرزندپروری تان لذت ببرید
شاید بهترین توصیه به اکثر والدین بسیار حساس این است که آرام باشید و از زندگی تان لذت ببرید. شما به احتمال زیاد دارید کارتان را خوب انجام می دهید. شکی نیست که کودکان اوقات دشواری را تجربه می کنند به همین خاطر است که فرزندپروری تکلیفی است که نیازمند حساسیت زیاد است. اما این دقیقاً همان چیزی است که شما دارید. یک والدِ مهربان، وظیفه شناس و هوشیار حتماً یک بزرگسال مهربان، وظیفه شناس و هوشیار به بار می آورد. اما تقریباً بیست و پنج سال طول می کشد تا محصول نهایی را ببینید. در این مدت، مقداری فرهنگ سازی و انسان سازی بایستی انجام شود. تسلیم نشوید. هم خانه یا همسر آیندۀ فرزندتان قدردان این کارتان خواهد بود! آن موقع فرزندتان هم سپاسگزارتان خواهد بود. فقط وقتی نیاز دارید و امکانش را دارید استراحت کوتاهی به خودتان بدهید و بعد سر حال و حساس به کارتان بر گردید.
اگر هنوز هم لذت بردن از فرزندپروری در حال حاضر دشوار به نظر می آید، یادتان باشد که در آینده ای نه چندان دور کودک شما یک بزرگسال خواهد بود و هر دوی شما دوستان خوبی برای هم می شوید. آن قسمت از فرزندپروری یک عمر ادامه دارد. از آن قسمتش حتماً لذت خواهید برد.
منبع:
https://hsperson.com/the-highly-sensitive-parent/
برای اطلاعات بیشتر در مورد کودکان بسیار حساس، مطالب گل ارکیده را دنبال کنید یا به صفحۀ اینستاگرام گل ارکیده سر بزنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خستگی عاطفی چیست و چگونه میتوان آن را درمان کرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
کدام؟ بسیار حساس، امپت، درونگرا یا فقط خجالتی؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آدم های امن