مترجم و روانشناس
چه چیزهایی فقط برای آدمهای بسیار حساس غیر عادی و عجیب است؟
بعضی رفتارها که برای همه افراد عادی است برای افراد بسیار حساس عجیب و ناراحت کننده و حتی کاملا گیج کننده است.
آن زمان ها برای تماشای فیلم که به سینما می رفتم وقتی در فیلم صحنه تیر اندازی داشت گوش هایم را می پوشاندم تا مانع از شنیدن صدای بلند تیر اندازی که از بلند گوها پخش می شد بشوم. همه در اطرافم من را با چنان تعجبی می نگریستند. با خودم فکر می کردم چطور ممکن است کسی از این فیلم های خشن لذت ببرد؟ یا شاید من خیلی عجیبم...
سال ها بعد متوجه شدم که من اصلا عجیب نیستم. من فقط یک HSP هستم. کسی که نسبت به محرک های خارجی بسیار حساس است، احساسات دیگران را طوری جذب می کند که انگار آنها دقیقا احساس خودش هستند. کسی که نسبت به فیلم های خشن ( و اصولا همه نوع خشونتی) حساس است. از آنجا که من احساسات را به شدت حس می کنم و اطلاعات را عمیقاً پردازش می کنم، چیزهای "جزیی" که ممکن است بر آدم های غیر حساس هیچ تأثیری نگذارد می توانند واقعاً من را به هم بریزد.
بنابراین واکنش من نسبت به چیزها - مانند آن شلیک های گلوله در فیلم - می تواند با یک آدم غیر حساس تفاوت زیادی داشته باشد.
فهرستی از این موارد که خیلی بر من تاثیر می گذارد تهیه کردم که در زیر به آنها اشاره می کنم. اگر شما هم در این موارد حساس هستید شاید یک آدم بسیار حساس باشید.
۱. گفتگوهای بی محتوا (مثل حرف زدن در مورد آب و هوا)
از آنجا که اکثر افراد بسیار حساس درونگرا هستند (۷۰ درصد) وقتی ما با دوستانمان گفتگو می کنیم واقعا می خواهیم که با آنها صحبت کنیم. بنابراین اصلا درک نمی کنم که کسی از گفتگوهای کوتاه مثلا در مورد آب و هوا لذت ببرد.
من در درک موضوع مشکل دارم و ترجیح می دهم در مورد موضوعات عمیق تری صحبت کنم ، و فکر می کنم این باعث می شود که دوستی های عمیق تری را نیز بطلبم . به علاوه در مورد موضوعاتی که درموردشان علاقه مند نیستم نمی توانم تظاهر کنم :مثلا حرف زدن در مورد اینکه چقدر هوا امروز بد است و یا شایعات جدید در مورد افراد مشهور و گفتگو در این باره را دوست ندارم. در عوض، می خواهم بدانم که شما به چه چیز علاقه مند هستید. چه چیزی باعث می شود صبح بخواهید بیدار شوید؟ چه چیزی باعث می شود شما احساس زنده بودن کنید؟
۲. نه به هرگونه خشونت حتی به خشونت ساختگی.
البته هیچ کس دوست ندارد که شاهد واقعی خشونت یا بی رحمی باشد. اما برای ما آدم های بسیار حساس واقعا سخت و سنگین است. من هیچ وقت از تماشای فیلم های حاوی صحنه های خشنونت بار و قتل و جنایت لذت نبردم.
این به این دلیل است که من فقط آنچه در فیلم اتفاق می افتد را تماشا نمی کنم، بلکه آنها احساس می کنم.
و حتی بعد از پایان فیلم احساسات با من باقی می مانند. من نمی توانم فقط مثل دیگران سر تکان دهم.
و خشونت حضوری حتی خیلی بدتر و بیشتر مرا می آزارد. حتی در دوران کودکی تحمل تماشای افرادی را نداشتم که به حیوانات آسیب می رسانند یا آنها را رها می کنند.
به معنای واقعی کلمه احساس درد آنها را مثل اینکه درون خود من باشد احساس می کنم (و سپس می خواهم آنها را به خانه ببرم و از آنها مراقبت کنم). از آنجایی که افراد بسیار حساس خیلی همدل هستند. نمیتوانند در مورد آسیب دیدن افراد بی تفاوت باشند.
۳. هرکس با رگههای خباثت! حتی اگر بدجنسیاش متوجه من نباشد.
من از اینکه کسی دیگران را مورد آزار و اذیت قرار دهد یا دیگران را مسخره کند و از آنها بدگویی کند متنفرم.
جدا از اینکه نمی فهمم چرا کسی باید دنبال تخریب شخصیت دیگری یا ناراحت کردنش باشد به عنوان یک آدم بسیار حساس واقعا از جریحه دار شدن احساس دیگران متنفرم و حتی فکر کردن به آن هم برایم تپش قلب به همراه می آورد.
برای من حتی نه گفتن به دیگران هم راحت نیست. همیشه هرکاری انجام می دهم برای خوشنود کردن دیگران. تحقیقات نشان می دهد که افراد بسیار حساس معمولا افرادی هستند که مشکل خشنود کردن دیگران حتی به قیمت آسیب دیدن خود را دارند.
بنابراین اگرچه من سعی می کنم خیلی کمتر خود را در مسیر دیگران قرار دهم اما باز هم تعیین مرزهای سالم برایم سخت است. سعی می کنم تمام توانم را برای کمک به مردم و جلوگیری از صدمه زدن به احساسات اشان انجام دهم.
۴. "محبوبیت" یا مشهور بودن در برابر داشتن روابط دوستانه عمیق تر.
قبلا که دبیرستان می رفتم. اینجوری بود که بچه ها دوست داشتن حسابی محبوب باشن و دوستان خیلی زیادی دور و برشون داشته باشن.
اما بسیاری از این افراد برای دوست یابی وانمود می کردند کسی هستند که واقعا نبودند. از نظر فکری به نظر شما این کار فرسایشی نیست که نقشی را بازی کنید که نیستید؟
هرگز نمی توانستم آن را درک کنم. فکر می کنم دوستی هایی که کاملاً واقعی هستند بهترین دوستانه ها هستند.
همیشه از این لذت می برم که اطرافم آدمهایی باشند که اگر چه تعدادشان محدود اما کاملا واقعی و نزدیک به هم باشیم. این دوستان، من و حساسیت هایم را درک می کنند. و اگر در آخر هفته ترجیح دهم به جای حضور در مکان های پر سر و صدا با آرامش به کارهای شخصی ام برسم مشکلی ندارند. از آنجا که ما ارتباطی نزدیک و صمیمی با هم داریم، می توانیم در مورد هرچیز و همه چیز با هم به گفتگو بپردازیم.
۵. رفتن به مکان های پر سر و صدا و شلوغ؟ نه ممنون.
شما را نمی دانم اما یک آدم بسیار حساس در مکان های شلوغ و پر سر و صدا کاملا از دست می رود. این مکان می تواند کنسرت یا کلاب های شبانه یا حتی مرکز خرید های شلوغ باشد. مهم نیست. اما هنگامی که شما افراد زیادی را با نورپردازی دیوانه وار ترکیب می کنید ، مغز بسیار حساس من برای پردازش همزمان بسیاری از اطلاعات تلاش می کند.
این محیط ها می تواند باعث سرگیجه، ناراحتی و احساس شدید و ناخوشایند در من شود.
اگر این مکان ها موزیک بلند یا سر و صدای زیاد هم داشته باشند اوضاع به مراتب بدتر می شود. سیستم عصبی من دچار به هم ریختگی می شود و حتی ممکن است دیگر نتوانم هیچ کاری انجام دهم و نتوانم ذهنم را برای فکر کردن و تصمیم گیری جمع کنم.
بنابراین ، تحریک بیش از حد؟ نه ممنون. من کافه های ساکت و آرام را ترجیح می دهم که بتوانم آرام و واضح فکر کنم. و همچنین فضای شخصی ، لطفا!
۶. انتقاد سازنده؟ رد می کنم!
اگر واقعا انتقاد سازنده باشد و از روی خوش قلبی ادا شود من می پذیرم. اما اغلب مردم چیزی را سازنده می نامند که من به عنوان یک آدم بسیار حساس به خوبی تشخیص می دهم که پشت کلامشان احساس منفی داشتند و تا مدت ها بارها و بارها آن گفتگو را مرور می کنم.
از آنجا که ما آدمهای بسیار حساس نسبت به افراد غیر حساس تمایل زیادی به پردازش انواع محرک ها داریم، زمان خیلی زیادی طول می کشد تا بعد از انتقاد دوباره بازیابی شویم. آنها ممکن است بعد از چند دقیقه انتقادی که بهشان شده را فراموش کنند. در مورد افراد بسیار حساس اگر چه خودشان به ندرت انتقاد می کنند اما در این مواقع هم آسیب جبران ناپذیری می بینند.
این معمولا به این دلیل است که ما منتقد پر و پا قرص خودمان هستیم. بنابراین گرفتن بازخورد منفی بیشتر از دیگران باعث می شود احساس کنیم بسیار ناشایست هستیم و دنیا برایمان به آخر برسد.
۷. افرادی که به نظر می رسد هرگز تحت فشار نیستند.
همه ما افرادی را می شناسیم که به نظر می رسد هر کاری که سر راهشان قرار می گیرد "فقط اداره" می کنند و هیچ مشکلی ندارند . به نظر نمی رسد هیچ چیز آنها را نگران کند و به آنها استرس دهد. اینها واقعا من را متعجب می کنند.
از طرف دیگر، من نگران کوچکترین چیزها مثل دیر رسیدن به جلسه یا نداشتن وقت کافی در فرودگاه درست قبل از پرواز هستم، احتمالاً به این دلیل که HSP ها از احساس مشغله و عجله بیزارند. از طرف دیگر آنها که خونسرد هستند همیشه فکر می کنند بیخیال حتما به موقع می رسم.
درمورد یک آدم بسیار حساس حساسیت شدیدتر به این معناست که در موقعیت های خاص مانند مواقعی که وقت برای انجام کار تنگ است و یا موقعی که در کنار افرادی استرسی قرار می گیریم استرس بیشتری را تجربه میکنیم. از آنجا که احساسات و انرژی دیگران را جذب می کنیم ، اگر آنها استرس داشته باشند، یعنی که ما فوق العاده استرس داریم.
بنابراین وقتی به افرادی بر می خورم که هفت روز هفته را بدون اینکه کمترین احساس استرس را داشته باشند سپری می کنند از خودم می پرسم چطور ممکن است؟
۸. افرادی که نگران محیط زیست نیستند.
افرادی که نسبت به محیط اطراف و زمین خود احساس مسئولیت نمی کنند مرا به عنوان یک آدم بسیار حساس آزار می دهند، خصوصاً در زمانی که بیش از هر زمان دیگری باید از اقدامات محیطی خود آگاه باشیم.
طبیعت شگفت آور است و افراد بسیار حساس به آن پناه می برند ، بنابراین همه ما باید برای حفظ کره زمین تمام تلاش خود را انجام دهیم.
بنابراین دیدن کسانی که به طور سرسری ته سیگار یا بطری های پلاستیکی خود را روی زمین می اندازند یا نسبت به مشکل آلودگی هوا را بی تفاوت اند ، واقعاً برایم عذاب آور است.
۹. خواندن و تماشای بیش از حد اخبار.
مطمئناً، مهم است که بدانید در جهان چه می گذرد. اما فکر می کنم خواندن - و تماشای بسیار زیاد اخبار می تواند بیش از فایده،آسیب برساند.
امروزه آسیب خواندن خبرهای آنلاین امری شایع است: برخی از افراد نمی توانند حجم زیادی خبر بد دریافت کنند و تحقیقات نشان می دهد که این تأثیر منفی بر سلامت روان ما دارد.
در مورد شما، همکار غیرحساسم نمی دانم ، اما شنیدن اخبار فراوان در مورد بلایای طبیعی ، جنایات ، و مرگ می تواند احساس افسردگی و اضطراب در من ایجاد کند. از آنجا که ما همه چیز را به راحتی جذب می کنیم ، معتقدم بهتر است مدتی همه منابع خبری را خاموش کنیم.
۱۰. افرادی که در واقع می توانند با کم خوابی کار کنند.
یک چیز که بسیاری از HSP ها به آن نیاز دارند خواب است و به نظر می رسد که روح حساس ما را دوباره برای بازگشت به جدال زندگی آماده می کند و این یک درمان ایده آل پس از یک روز پرتنش است.
برای من، یک شب کم خوابی یا بی خوابی به معنای آن است که فردای آن روز کاملاً آشفته و خسته خواهم شد. بعلاوه، مغز من قادر به تمرکز دقیق نخواهد بود و سیستم گوارشی من "نابود" خواهد شد.
دیدن اینکه مردم پس از یک شب بی خوابی به محل کار خود می روند و همچنان "متمرکز" هستند تا وظایف خود را به اتمام برسانند ، مرا متعجب می کند.
چگونه این کار را می کنند؟! در حقیقت، فقط فکر کردن در موردش باعث می شود که همین حالا بخوام چرت بزنم ...
نویسنده: نیکل بابتیستا
مترجم: پری ناز عبدالحسین زاده
از محتوایی که دارید میخوانید خوشتان میآید؟ در انتشارات پناهگاه آدمهای بسیار حساس مشترک شوید. هفتهای یک مقاله هر سه شنبه. از اینجا مشترک شوید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا بسیار حساس بودن یک اختلال است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
درس هایی که از همدل بودن در عشق آموختم
مطلبی دیگر از این انتشارات
موسیقی؛ سرزمین عجایب