مشکلات منِ درونگرا :|

آدما وقتی توی یه جمع قرار میگیرن براساس ویژگیهای ذاتی، فرهنگ، اخلاق، حس و حالشون و... رفتار میکنن، میخندن، ناراحت میشن، توی بحث شرکت میکنن یا بطور کلی باجمع همراهی میکنن...

بین این همه، چیزی که من یکم باهاش به مشکل خوردم، ویژگی ذاتی یا بعبارتی برونگرا یا درونگرا بودن اطرافیان یا خودمه...

روانشناس نیستم که بتونم درباره برونگرا یا درونگرا بودن آدما یا حتی خودم نظر بدم یا اینکه بگم من بطور مطلق درونگرام یا نه...

اما علایق آدما و رفتارشون گاهی نمایانگر این قضیه هست...
ینی گاهی داد میزنه که من مثلا درونگرام!

بله من درونگرا هستم. نمیدونم درجه ش چقده...یا اینکه درونگرای مطلقم یا یه چیزی بین برونگرا و درونگرا و ازاین چیزا.

منی که این ویژگی رو دارم ممکنه خیلی وقتا دچار مشکل بشم دررفتارم...ینی درواقع دچار مشکل شدم! :|

(:
(:


من آدمی نیستم که از جمع های دوستانه یا فامیلی یا... دوری کنم؛ اتفاقا شاید بیشتر از هرکسی به جمع شدن دور هم و گپ زدن و خوردن یه لیوان چایی و صحبت درباره مثلاسوتیایی که سرکلاسا میدیم، علاقه داشته باشم...

اما ترجیح میدم بیشتر شنونده باشم تا گوینده. ینی توی جمع با اینکه کم حرف ترین فرد منم، اما بیشترین لذتو میبرم...!
نمیدونم واقعا این به درونگرایی مربوط میشه یا نه؛ ولی همیشه ازشنیدن لذت بیشتری میبرم تا حرف زدن...

خب من با این ویژگیو تصور کنید که بین جمع دوستانه ای هستم که اکثرا برونگران...

این برای من خوبه...! چون حرف همیشه برای شنیده شدن وجود داره...
ولی برای دوستان؟

انتظاری که اطرافیانم ازم خواهندداشت اینه که منم درمقابل حرفی برای گفتن داشته باشم، درسیو که گوش دادم بتونم همون ابتدا و بابیان مناسب مطرحش کنم، باهم پروژه مونو پیش ببریم (رودررو و مستقیم البته! مثلا ساعت خاصی یه مکان مشخص مثل کتابخونه باشیم و مثلا کد بزنیم...)، وقتی میرن بیرون منم مثل اونا رفتار کنم یا...

اما من اینجوری نیستم.
نمیتونم باشم... شاید نمیخوام...
چون من همین منی که هستمو دوس دارم!

وقتی کلا انسان موجودی اجتماعی آفریده شده، مگه میشه از اجتماع بدش بیاد؟
مسلما نه.
پس من هم طبیعتا دوس دارم درجمع باشم.

اما نوعش متفاوته...

اینکه ممکنه همیشه حرف برای گفتن نداشته باشم، ممکنه ذهنیت بدی از من ایجاد کنه. مثلا صمیمی نبودن، یا اینکه مثلا از جمعشون خوشم نمیاد یا هزارتا نکته دیگه که فقط ساخت ذهن افرادی میتونه باشه که کاملا منو نشناسن...

یا برای انجام پروژه، منم گروهی کار کردنو به انفرادی ترجیح میدم...چون هیچکس تنهایی علامه دهر نیست که با اطلاعات محدودش کارو به انتها برسونه...
اصلا تا یه هم تیمی نباشه که منو مجبور کنه کارو به موقع انجام بدم، شاید حتی سمت انجام دادنش هم نرم؛ چه برسه به تموم کردنش...
اما بستری مثل تلگرامو برای ردوبدل کردن اطلاعات و حرف زدن بیشتر از حضوری کارکردن میپسندم.
چون در هرفضای دیگه ای جز فضایی که برای مکالمه فرصت کمی برای فکر کردن وجود داره (مثل تلفن یا رودررو)، صحبتایی که زده میشه ارزش بیشتری پیدامیکنن...
حالا چه درست، چه غلط، حداقل فکرشده روی اون حرف!
بنابراین کار نتیجه نهاییشو زودتر نشون میده...

یا درمورد درس که از جمله مشکلات هرترم و همیشگی منه...
یادگیری من بصورت سلف استادی وتوی محیطی که احساس راحتی کنم، خیلی خیلی بهتر از هرجای دیگه ای میتونه باشه...حتی کلاس! (مگه سرکلاس واقعا تمرکزکنم و دل بدم به درس که بعیده)


و همه اینا باعث میشه ارتباط رودرروی من با آدما کاهش پیداکنه.که علاوه برمشکلات اجتماعی که گفتم، مشکلات فردیش هم کم نیست...
مثلا من دایره لغاتم ممکنه از آدمی که همیشه حرف برای زدن داره، کمتر باشه! (و از اونجایی که حرف زدن راه مناسبی برای من نمیتونه باشه، شاید روی آوردن به نوشتن راه بهتری برای رفع این نقص باشه:) )
یا اینکه معمولا ذهن شلوغتری دارم...چون بجای بیان کردن موضوعات، سعی میکنم توی ذهنم اونارو حل وفصل کنم و تا جایی که میشه به تنهایی قضیه روپیش ببرم وتا زمانیکه به مشکل نخورم، اون مسئله رو بیان نمیکنم... که اینم گاهی باعث آزار اطرافیان میشه...

عادی شدن این نوع رفتار و این قضایا به زمان تقریبا زیادی احتیاج داره...اینکه طرف مقابلت بتونه هضم کنه کم حرف زدن تو دلیل بر بی احترامی یا کم توجهی نیست؛
اینکه بتونه درک کنه تو به زمانهایی احتیاج داری که خلوت کنی و سکوت کنی تا به نتیجه مطلوبت برسی؛
اینکه روزانه چند دقیقه به سکوت احتیاج داری...
زمان میخواد...!


خداروشکر که دوستام تونستن با این قضیه ها کنار بیان... هم اونا هوای منو دارن و مراعات حالمو میکنن، هم من... :)
و هم اینکه میدونن جمعشون بهترین جمع رفیقانه ای میتونه باشه که درحل حاضر دارم.

اما قضیه آینده و بقیه افراد جامعه هستن...
میتونن زود با این رفتارا کنار ربیان؟؟

امیدوارم جامعه هم بتونه آدمایی که خوندن کتاب درسکوت همراه با یه لیوان قهوه مهمترین بخش زندگیشون حساب میشه رو، درک کنه تا در آینده هم من و هم آدمایی که باهاشون در ارتباطم کمترین لطمه رو ببینیم... :)