پژوهشگر دین و فلسفه، دانشجوی فلسفه
استدلال تجربه دینی بر وجود خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
استدلال تجربه دینی
The Argument from Religious Experience
در این نوشته به توضیح استدلال تجربه دینی بر وجود خداوند میپردازم.
بخش اول) معرفت چیست؟
ابتدا بهصورت مختصر معرفت را تعریف میکنیم.
اکثر معرفتشناسان به تعریف سه جزییِ باور صادق موجه قائلند.
باور: یقین صد درصدی
صدق: مطابقت با واقع
توجیه: دلیل آوردن برای صدق باور
نکته:
مبناگروی=شالوده باوری=foundationalism
اکثر معرفت شناسان در باب توجیه قائل به *مبناگروی* هستند. البته تئوری های دیگری نیز وجود دارد که در این نوشته نمی گنجد.
معرفت شناسان باورهای مارا به پایه و غیرپایه تقسیم میکنند. باورهای پایه باور هایی هستند که شالوده و زیربنای معرفت را تشکیل می دهند و باور های غیرپایه، باور هایی هستند که روبنای معرفت ما هستند.
باورهای پایه: باورهایی که برای معقولیت نیازمند توجیه و دلیل نیستند.
مثال) ادراکات حسی، گزاره های بدیهی مثل ریاضیات و منطق، وجود جهان خارج، گزاره های مبتنی بر حافظه و ....
باور های غیرپایه: باورهایی هستند که برای معقولیت نیازمند هستند که توسط باورهای دیگر پشتیبانی شوند. برای اینکه یک باورغیرپایه موجه باشد باید در نهایت توجیهش را از یک باور پایه اخذ کند وگرنه دچار تسلسل می شویم و نمیتوانیم معرفتی داشته باشیم.
نکته: ملاک و معیار جامعی برای پایه بودن یا غیر پایه بودن باورها میان فلاسفه وجود ندارد. برخی ملاکهایی ارائه دادهاند و برخی معتقدند باید هر باور را به صورت جداگانه بررسی کرد که آیا پایه است یا غیرپایه.
بخش دوم) انواع تلقیها از تجربه دینی
تلقی های متفاوتی از تجربه دینی وجود دارد که در اینجا به سه مورد اشاره می کنیم:
۱) تجربه دینی به مثابه نوعی احساس
در این نوع تلقی، تجربه دینی نوعی احساس وابستگی به امر مقدس(خداوند) است. شلایرماخر و ویلیام جیمز این تلقی را درباره تجربه دینی دارند.
۲)تجربه دینی به مثابه تفسیر دینی رویدادها
برای مثال پدیده ای مانند بارش باران را در نظر بگیرید.
فرد مادهگرا که دلبستگی های دینی و عقاید مذهبی ندارد تنها از نگاه طبیعتگرایانه _ دیدگاهی که معتقد است تمامی پدیدهها دارای تبیین فیزیکی و طبیعی هستند و نیازی به تبیین ماوراطبیعی نیست_ به بارش باران می نگرد؛ اما مواجهه فرد دیندار در مقام تفسیر پدیده بارش چیزی فراتر از انتقال الکتریکی و تخلیه نیروهای فیزیکی بین ابرهاست. انسان مومن بارش باران را موهبتی الهی و خود را متنعم از خوان نِعَم پروردگار عالمیان میداند. تجربه دینی در این این تلقی به تفسیر دینی یک رویداد تعریف می شود.
۳)تجربه دینی به مثابه ادراکی هم ساخت با ادراک حسی
در ابتدا باید به ارکان ادراک حسی توجه کنیم. در هر ادراک حسی سه رکن وجود دارد:
یک، فاعل شناسا یا همان ادراک کننده (سوبژه:subject)
دو، متعلق شناسایی یا همان ادراک شونده
(ابژه:object)
سه، ظهور و آشکارگی متعلَق شناسایی برای فاعل شناسا
(پدیدارشدن:appearance)
منظور از اینکه تجربه دینی هم ساخت با تجربه حسی است، به هیچ وجه این نیست که تجربه دینی نوعی تجربه حسی است؛ بلکه مراد این است همینطور که در تجربه حسی سه رکن وجود دارد، در تجربه دینی نیز همان سه رکن موجود است:
یک) فاعل شناسا که همان فرد صاحب تجربه دینی است.
دو) متعلَق شناسایی که خداوند (امر مقدس) است.
سه) ظهور یا همان آشکارگیِ خداوند در آستانه ادراک فاعل شناسا
بخش سوم) استدلال تجربه دینی
استدلالهای مختلفی برای اثبات وجود خداوند بیان شده است که غالبا سه نوع برهان وجود شناختی، جهان شناختی و غایت شناختی(نظم) را در برمیگیرند. حدود یک قرن است که استدلال تجربه دینی به عنوان برهان جدیدی برای اثبات وجود خداوند مطرح شده است.
برای مثال ویلیام آلستون در کتاب ادراک خداوند و ریچارد سویین برن در کتاب وجود خداوند از برهان تجربه دینی دفاع کرده اند و تقریر های متنوعی ارائه داده اند.
گزاره *خداوند وجود دارد* از طریق تجربه دینی به دو نحو موجه می شود:
۱)به نحو باور پایه: در صورتی که فرد صاحب تجربه دینی بر مبنای تجربهاش از خداوند به گزاره خداوند وجود دارد به نحو پایه اعتقاد پیدا کند (یعنی همانطور که ادراکات حسی برای فرد صاحب ادراک حسی پایه هستند، باور به وجود خداوند نیز برای فرد صاحب تجربه دینی باور پایه محسوب می شود).
۲)به نحو غیرپایه: در اینجا ما به بحث استدلال تجربه دینی وارد می شویم. یعنی آیا میشود از تجربه دینی افرادی برای کسانی که فاقد تجربه دینی هستند، استدلالی بر وجود خداوند طراحی کرد یا خیر؟
برای موفقیت در طراحی این نوع استدلال باید به دو پرسش مهم جواب داد که یکی ناظر به صدق اخلاقی فرد صاحب تجربه و دیگری ناظر به صدق معرفتی محتوای تجربه است.
صدق اخلاقی
یعنی از کجا بفهمیم که افرادی که در طول تاریخ و زمان معاصر مدعی داشتن تجربیات دینی شدهاند و گزارشهایی از این تجربیات در اختیار ما قرار داده اند، در بیان گزارش های خود صادق بودهاند؟
صدق معرفتی
اگر پاسخ به پرسش اول مثبت بود و متوجه شدیم که این افراد در گزارش های خود صدق اخلاقی داشته اند، نوبت به پرسش دوم میرسد که معطوف به صدق معرفتی است. یعنی از کجا اطمینان پیدا کنیم که این گزارشها مطابق واقع هستند؟ از کجا بفهمیم که متعلَق شناسایی که همان خداوند است واقعا ادراک شده است؟
ریچارد سویین برن، فیلسوف تحلیلی معاصر، که از مدافعان جدی برهان تجربه دینی است برای پاسخ به این دو پرسش دو اصل را پیشنهاد میدهد. وی معتقد است که این اصول از اصول عقلانیت هستند و ما در تجربیات دینی و غیر دینی خود، آن ها را به کار می بریم.
۱.اصل گواهی
۲.اصل آسان(ساده)باوری
اصل گواهی در پاسخ به پرسش از صدق اخلاقی و اصل آسان باوری در پاسخ به پرسش از صدق معرفتی به کار میروند.
اصل گواهی
طبق اصل گواهی آنچه دیگران به من میگویند راست است، مگر آنکه خلافش اثبات شود.
اگر اصل گواهی را نپذیریم بخش بسیار زیادی از معلومات جغرافیایی و تاریخی و علمی ما از دست میرود و از باور کردن آنها نامعقول می شود.
بنابراین طبق اصل گواهی افرادی که تجربیات دینی داشتهاند در گزارشهای خود صادق بودهاند و واقعا چنین به نظرشان آمده که خداوند را ادراک کردهاند.
پس طبق اصل گواهی:
گزاره ی *صاحبان تجربه دینی به نظرشان آمده کهx* صادق است.
نکته:
X=خداوند را ادراک کرده اند
اصل آسان باوری
پس از اینکه طبق اصل گواهی از صدق اخلاقی صاحبان تجربه دینی اطمینان حاصل کردیم نوبت به صدق معرفتی محتوای تجربیات دینی میرسد.
یعنی خودX آیا صادق است؟
اصل آسان باوری به ما می گوید که اشیا در واقعیت همانطور هستند که بهنظر میرسند مگر اینکه خلافش اثبات شود. یعنی اگر بهنظر میرسد که الف ب است در واقعیت هم واقعا الف ب است مگر اینکه شاهدی خلاف آن بیابیم، مثلا قوای ادراکی سالمی نداشته باشیم.
پس بر اساس اصل آسان باوری چون به نظر افراد بسیاری رسیده است که *خداوند شهود شده است*؛ پس واقعا خداوند شهود شده است و باید وجود داشته باشد که شهود شود پس خداوند وجود دارد.
همچنین قوای ادراکی صاحبان تجربه دینی سالم بوده است و تحت تاثیر مواد توهمزا هم نبودهاند و نیزشاهدی خلاف این ادعا(خداوند هست) نداریم و اگر ملحد بگوید شاهدی خلاف خداباوری داریم وظیفه دلیلآوری بر عهده اوست (مفروضمان این است که به مسئله شر پاسخ دادهایم).
پس طبق دو اصل گواهی و آسان باوری توانستیم از طریق تجربه دینی یک برهان بر وجود خداوند متعال اقامه کنیم.
توجه: در اینجا باور به گزاره *خداوند وجود دارد* یک باورغیرپایه است، چون توجیه خود را از دلیل تجربه دینی افراد گرفته است.
بخش چهارم) تفاوت تجربیات دینی با تجربیات عرفانی
تا حدود ۷۰ سال اخیر این دو را یکی میدانستند؛ اما بعدها متوجه تفاوتشان شدند.
در تجربیات دینی فرد صاحب تجربه خود را جدای از خداوند میداند و میان او و خداوند ثنویت (دوئیت)حاکم است.
اما در تجربیات عرفانی، عرفا خود را فانی در خداوند میدانند و به لحاظ معرفت شناختی فاعل شناسایی(عارف) و متعلَق شناسایی(خداوند) یکی دانسته میشوند.
برخی افراد، تجربه عرفانی را به دلیل فنای سوبژه(فاعل شناسایی) در ابژه(متعلَق شناسایی) دارای تناقض میدانند.
میتوان تجربه عرفانی را نوعی تجربه دینی قلمداد کرد؛ اگرچه برخی این دو را جدا ازهم میدانند.
نکته: استدلال تجربه دینی از مباحث مناقشه برانگیز و جذاب در فلسفه دین است که موافقان و مخالفینی دارد.
مطلبی دیگر در همین موضوع
دردسرهای اُبژه بدون بیننده!
مطلبی دیگر در همین موضوع
تقویم تاریخ : دومیلیون سال پیش در چنین روزی...
بر اساس علایق شما
نامه ی صد و هفده ( منه نگران )