مهندس سخت افزاری که آهنگسازی میکنه و عاشق ادبیاته :) وبگاه شخصی : haghiri75.com
مقایسه دو کنسرت!
پارسال آذرماه، شاید میشد گفت یک آذرماه خاص و به یاد ماندنی بود. چرا که ۱۷ آذر، کنسرت آهنگساز ایسلندی Olafur Arnalds (اولافر آرنالدز) در تهران برگزار میشد. تقریبا از ابتدای ۹۶ هم زمزمه حضور ایشون در ایران بود تا این که خودش در اینستاگرام اعلام کرد که حضورش در ایران حتمیه. من خوشحال شدم چرا که هم این آرتیست رو دوست دارم، هم سبکش رو. معدود آهنگسازی هایی هم که میکنم نزدیک به سبک ایشونه پس تصمیم داشتم که حتما این کنسرت رو برم.
امسال هم آذرماه، باز همون اتفاق افتاد. این بار آرتیست ایتالیایی Federico Albanese (فدریکو آلبانیز) به تهران اومد و قطعاتی اجرا کرد و روز شانزده آذر رو زیباتر کرد.
در این مطلب، قصد دارم که هم جنبه فنی کنسرتها رو بررسی کنم (اطلاع رسانی و بلیت و مکان و ... ) و هم جنبه هنری. پس مطلب رو تا انتها بخونید و اگر چیزی رو جا انداختم، حتما بهم بگید.
اطلاع رسانی و تهیه بلیت
اطلاع رسانی هر دو کنسرت بسیار ضعیف انجام شد. فدریکو به اندازه اولافر شناخته شده نیست، و طبیعیه که خیلی نخوان روی کنسرتش سرمایهگذاری کنن اما انتظار میرفت برای اولافر، حداقل یکی دو جای شهر بیلبوردی بزنن (شاید هم زدن و من ندیدم!). بهرحال که هر دو کنسرت به شدت لحظه آخری بلیتش رو گیر آوردم و از این بابت البته خوشحالم. هزینه بلیت ها هم یکسان مونده بود (پارسال برای اولافر صد و سی هزار تومان و امسال برای فدریکو صد و سی و پنج هزار تومان، مکان هم تقریبا مشابه در سالن یکسان) و این خودش جای خوشحالی داره. البته، اگر فکر میکنید هزینه بلیت کنسرت بالاست، اول این مطلب رو بخونید :
و این هم در نظر داشته باشید که آرتیست خارجی، در ایران کارش بشدت سخته. این موضوع رو اولافر حتی در کنسرت خودش مطرح کرد و گفت «آسون نبود که بعنوان یک غیرایرانی، در ایران بتونم پنج تا کنسرت برگزار کنم». حالا هزینه انتقال ساز، تجهیزات، مهندسی صدا، اجاره سالن و ... هم در نظر بگیرید، میبینید که قیمت ها منصفانه بوده.
مکان برگزاری کنسرتها
هر دو کنسرت در «حوزه هنری» برگزار شدند. یک ساختمان قدیمی و با معماری زیبا، واقع در خیابان حافظ. درست روبروی دانشگاه امیرکبیر. هر دو بار به راحتی رسیدم بهش و هر دو بار از مسافت دوری رفتم (یک بار از غرب تهران و بار دیگر از کرج). همچنین، اطراف این محل چندتا کافه هم هست که اگر احیانا زودتر رسیدید و هوا سرد یا گرم بود و حوصلتون سررفته بود بتونید خودتون رو یک نوشیدنی یا کیک مهمون کنید.
روند احراز هویت و اجرای برنامه
خب، از این بهتره چیزی نگم، تقریبا همه میدونیم که هیچ برنامهای آنتایم شروع نمیشه! هر دو حدود بیست دقیقه تا نیم ساعت تاخیر داشتند و همچنین روند احراز هویت و چک کردن بلیت هم بیخودی داشت طولانی میشد. علاوه بر اون، در کنسرت فدریکو دو بار تمام مراجعه کننده ها رو به درهای مختلف حوزه هنری فرستادن و آخرش هم همه رو از در خیابون حافظ راه دادند داخل! سالن داخل هم - که تالار اندیشه بود - فضای کافی برای اون تعداد که بلیت خریده بودند نداشت و طبیعتا تا باز شدن در سالن اصلی مدتی طول میکشیدند و همین باعث میشد که محیط بسیار گرم بشه و کم کم حتی نفس کشیدن هم آسون نباشه.
خب، اینها بخش های فنی ماجرا بود، بخش هنری هم کمی بررسی کنیم!
نور پاییزی - اولافر آرنالدز
اسم تور ایرانی اولافر، «نور پاییزی» بود. ایشون یک بیان جالبی در انگلیسی حرف زدن داره و خب، خیلی هم دوست داره که با مخاطبین حرف بزنه (تقریبا در تمام اجراهای زنده یه تایم خوبی رو به حرف زدن اختصاص میده). ابتدای کنسرت، از خودش و کارهاش گفت. همچنین توضیحاتی در مورد تجهیزاتی که همراهشه داد که برای من (با دید آهنگسازی و مهندسی صدا) جالب بودن.
شروع کنسرتش به این شکل بود که یک نُت دو (Do - C ) با پیانو زد و از جمعیت خواست با بیان AH اون رو بخونن. بعد، ایشون صدای جمعیت رو ضبط کرد، با استفاده از یک عدد iPad (که احتمالا نقش کنترلر نرم افزار اصلیش - Pro Tools رو داشت ) یکم تمیز و تیونش کرد و بعد شروع کرد اجرای این آهنگ :
در واقع نتی که ما خوندیم، شد پس زمینهای برای این آهنگ و ایشون هم شروع کرد به نواختن. علاوه بر خودش، یک نوازنده ویولن و یک نوازنده ویولنسل هم همراهش بودن که خطوط مربوط به این سازها رو زنده اجرا میکردند.
اجرا قرار بود با آهنگ Near Light به اتمام برسه، ولی چون از تخمین مردم حدودا نیم ساعت زودتر تموم شد، ایشون با آهنگ Lag Fyrir Ommu (در زبان ایسلندی به معنای : سرودهای برای مادربزرگ) اجرا رو خاتمه داد.
داستان این آهنگ هم این بود که ایشون در نوجوانی درامر یک گروه پانک-راک بوده و مادربزرگش، ازش میخواد که در کنار اون سبک، موسیقی کلاسیک و پیانو هم دنبال کنه. طبق توضیح خودش، این آهنگ رو بعد از فوت مادربزرگش در بزرگداشت ایشون میسازه، شنیدنش خالی از لطف نیست :
ساعت گرگ و میش - فدریکو آلبانیز
اسم تور ایران فدریکو آلبانیز هم «ساعت گرگ و میش» بود. همچنین، اسم آلبوم آخر این آرتیست هم The Blue Hour یا همین ساعت گرگ و میش است. دلیلش هم خودش توضیح میده که دورهای، ساعتهایی که هوا گرگ و میش بوده، به نوشتن قطعات میپرداخته و به همین خاطر، اسم آلبوم شده ساعت گرگ و میش.
ایشون بر خلاف اولافر، خیلی مایل به حرف زدن با جمعیت و یا توضیح هنری و فنی کارهاش نبود. صرفا در مورد قطعات و آلبوم ها یک توضیح کوتاهی داد. نوازندهای جز خودش هم روی صحنه حضور نداشت. البته، کارهای ایشون سازی جز پیانو و سینتیسایزر (صدا ساز مصنوعی) نداره، که در اجرای زنده از یک ترفند خاص استفاده میکنه. قسمت هایی که روی سینتیسایزر و به صورت الکترونیک ضبط شدند رو با کامپیوتر اجرا میکنه و پیانو رو فقط خودش مینوازه.
سیستم اجرای زنده فدریکو هم خیلی خاصه، معمولا دو یا سه تا قطعه رو بدون مکث و پشت اجرا میکنه (قطعاتی که از نظر ساختاری شبیه به هم باشن). مثلا اولین قطعهای که در کنسرت تهران اجرا کرد این قطعه بود :
و خب ایشون هم مثل اولافر، مدت زمان زیادی روی صحنه نبود ولی در کل، موزیک مینیمال و پستمدرن رو ارائه میکرد که برای من همیشه جالب بوده. البته ناگفته نماند که دو چیز در هر دو کنسرت به شدت آزاردهنده بود! یکی پچ پچ کردن مردم در مورد آرتیست و کارش و ... و دیگری نور صفحه های موبایل! امیدوارم کمی مردم رعایت کنن این مسائل رو! (اگر براتون سواله که من فیلم میگرفتم یا نه؟ باید بگم که نه :)) ) .
هنر و ارتباط با توسعه یافتگی کشورها
اولافر ایسلندی و فدریکو ایتالیاییه. هردو اروپایی هستند و ما معمولا به کل قاره اروپا به چشم منطقه توسعه یافته نگاه میکنیم، اما حتی از موسیقی و هنر مینیمال (که ذاتا تفاوت فرهنگی درش نمایانی چندانی نداره) هم میشه به تفاوت توسعه یافتگی دو کشور پی برد. مثلا اولافر، صداهای بیشتری در موسیقیش استفاده میکنه. دقیقا Story-telling رو اونطوری که خودش میخواد انجام میده و مخاطب رو میتونه از جاش بلند کنه و ببره توی دنیای ذهن خودش. به نظرم، این نشان از توسعه یافتگی فرهنگی (و شاید حتی اقتصادی) کشور ایسلند داره.
از طرفی، موسیقی فدریکو اینطور نیست و تصویرگری و داستان سازی رو به مخاطب واگذار میکنه. به طور میانگین حس غم بیشتری نسبت به اولافر منتقل میکنه و صداهای کمتری داره. از اون گذشته، کمی شبیه به موسیقی کلاسیک (و نه سنتی) ایرانی، تکرار در موسیقیش بیشتره.
این بخش ارتباطی به این مطلب نداشت، اما از اونجایی که قرار بر مقایسه بود و خیلی از فاکتورها مشترک و غیرقابل قیاس بودن، ترجیح دادم که این بحث رو هم پیش بکشم :)
سخن آخر
تقریبا هر چه بود در مطالب بالا گفتم! شما رو دعوت میکنم یکی از ساخته های خودم (در استایل و سبک فدریکو) رو گوش بدید :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پر فروش ترین فیلمهای سینمای ایران در هفتهای که گذشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصه های کوتاه: کارت پستال
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهنام صفوی در اصفهان درگذشت