تاب آوری ودرک مخاطرات

طالعات درک خطر در حوزه‌ بلایا، از سه تئوری معروف «الگوی روان‌سنجی»، «تئوری فرهنگی»، و «چهارچوب تقویت اجتماعی» استفاده می‌کند. عامل اصلی درک خطر افراد در الگوی روان‌سنجی، «ترس و عامل خطر ناشناخته» است.

?

تئوری فرهنگی بر نهادهای اجتماعی و فعالیت‌های جمعی انسان متمرکز است. تئوری چهارچوب تقویت اجتماعی، خطر ارتباط بین خطرات با فرآیند‌های روان‌شناختی، اجتماعی، نهادی و فرهنگی را برقرار می‌کنند. بر اساس مدل درک خطر بلایای طبیعی ایران (صمدی‌پور، 1397) ساختار درک خطر شامل عوامل اعتقادی، عوامل احساسی و شناختی، و عوامل تأثیرگذار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بودند. درک خطر نقش عمده‌ای در ایجاد انگیزه در افراد برای اجتناب از خطرها، کاهش آسیب، انطباق یا حتی نادیده‌گرفتن خطرها بازی می‌کند.

چگونگی رفتار مردم در یک موقعیت اورژانسی بستگی به فهم و ارزشیابی آنها از مخاطره و میزان آسیب‌پذیری آنها دارد. احساسات مانند آگاهی جزء ثابت مطالعات درک می‌باشد. اسلاویک و همکاران علیرغم این‌که تحلیل خطر را مفید می‌دانند، اما بدون درگیر کردن عاطفه آن را غیرممکن می‌شمارند. خشم، تحقیر، ترس، رضایت، بدبینی و خوش‌بینی، نادیده‌‌گرفتن، احساسات مؤثر بر درک خطر هستند. درک خطر خرد جمعی است که افراد براساس میزان سودمندی آن را قضاوت و بر پایه‌ الگوهای رفتاری خود عمل می‌کنند.

در ادبیات عمومی درک خطر بلایا، به‌عنوان رفتار متناسب با مخاطرات در نظر گرفته می‌شود به طوری که پیامدهای منفی بلایا را مرتبط با درک خطر پایین می‌دانند. ارتباطات خطر که نقش مهمی در اجرای رفتارهای احتیاطی دارد باعث درک واقع‌بینانه از خطر، دانش و مهارت صحیح برای ارتقا و اقدامات پیشگیرانه می‌شود.

متخصصین درک خطر را به فرآیند جمع‌آوری، انتخاب و تفسیر سیگنال در مورد اثرات نامطمئن حوادث، فعالیت‌ها یا فناوری‌ها، اطلاق می‌کنند.

نتایج مطالعات نشان می‌دهد که درک خطر در جوامع و فرهنگ‌های مختلف متفاوت است. بر اساس مطالعات انجام‌شده، افرادی که اعتماد بیشتری به دولت دارند درصورت بی‌اعتبارشدن آن، سطح تحمل خطر خود را از دست می‌دهند و ممکن است نسبت به خطرات بی‌اهمیت شوند، لذا بهبود اعتبار دولت‌ها عامل مهمی در تحمل خطر افراد جامعه محسوب می‌شود.

از طرفی نمی‌توان با استفاده از روش‌های کمی، ابعاد گسترده‌ درک خطر مثل ارزش‌ها، فرهنگ، اعتقادات و روابط انسانی دخیل را شناخت و روابط بین آنها را فهمید، این در حالی است که کسب بینش نسبت به فرایند درک خطر و عوامل تأثیرگذار بر این فرایند با استفاده از جهان‌بینی طبیعت‌گرایانه می‌تواند به روشن‌شدن زوایای پنهان این مفهوم کمک کند.

مطالعات انجام‌شده در دنیا نشان می‌دهد که آسیب‌پذیری گروه‌های مختلف مردم ساکن در نواحی بلاخیز، بسته به سطح اجتماعی و اقتصادی آنها در نقاط مختلف دنیا متفاوت است. بنابراین اگرچه جلوگیری از وقوع بلایای طبیعی امکان‌پذیر نیست، ولی کاهش آسیب‌های ناشی از آن ضروری است؛ چیزی که بیش از همه نیازمند توجه است نجات جان انسان‌ها در برابر بحران است.

تجربیات مربوطه به مهار اپیدمی‌های بیماری‌های واگیر از جمله سارس و آنفلوانزا نشان می‌دهد استراتژی‌های اتخاذ شده و نتایج کسب شده به میزان زیادی نیازمند شناخت ادراک خطر مردم همان مناطق است.

اپیدمی بیماریهای عفونی نوظهور همانند سایر مخاطرات نیازمند تدبیری است که بدلیل کم بودن دانش علمی در مورد کنترل بیماری چالش مدیریتی مهمی را بوجود آورده است. تئوری عقلانیت و عقلانیت محدود مرتبط‌ترین تئوری درزمینه‌ درک خطر است. مطابق این تئوری افراد با توجه به ملاحظات هزینه فایده خطرات را درک می‌کنند. بر اساس نظریه‌ انگیزش محافظت، خطرات جدید، ناآشنا و غیرقابل کنترل تلقی می‌شوند که انگیزه‌ محافظت بیشتر و در نتیجه درک خطر بالاتری را بدنبال دارد.

مدیریت خطر مبتنی‌بر برنامه‌های کاهش خطر، راهی برای تاب‌آورکردن جامعه در برابر همه خطرات فراهم می‌کند. این برنامه‌ها با هدف ایجاد مقاومت، مشارکت، همراهی و افزایش توان بازیابی در مواجهه با همه مخاطرات انجام می‌شود. بنابراین مدیریت خطر جزء لاینفک برنامه‌های کاهش خطر به شمار می‌آیند. بی‌توجهی به موضوع درک خطر عمومی باعث عدم مشارکت مردم در برنامه‌های کاهش خطر شده و درنتیجه سیاست‌ها و اقدامات پیشگیری بی‌اثر یا حتی منجر به نتایج نامطلوب می‌شود.

به همین دلیل درک خطر به‌عنوان اولین اولویت اقدام در سطوح ملی و محلی در دستور کار دولت‌ها برای کاهش خطر بلایا تا سال ۲۰۳۰ در چارچوب نشست بین‌المللی سندای قرار گرفته است.

افزایش درک خطر روشی منطقی و قابل‌قبول برای افزایش مشارکت‌های مردمی و کاهش هزینه‌هاست. متخصصان عدم درک خطر را مانعی مهم بر سر راه تصمیم‌گیری منطقی می‌دانند و معتقد به‌ضرورت اقدام برای افزایش درک عمومی مردم جامعه هستند. مطالعات در این زمینه نشان می‌دهد ازآنجایی‌که بی‌علاقگی عمومی در کاهش خطر بلایا به علت عوامل رفتاری و تمایل آنها برای نادیده‌گرفتن خطرات وجود دارد، اینجا نیز نقش دولت‌ها برای برنامه‌ریزی افزایش درک خطر عمومی برجسته‌تر می‌شود.

همچنین بررسی‌های درک خطر عمومی نشان می‌دهد که مردم بر این باورند دولت‌ها مسئولیت اصلی محافظت از آنها در برابر خطر فاجعه و نیز بازیابی به دنبال بلایا را بر عهده‌ دارند.

حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا مردم خطرهای مربوط به سلامت را متفاوت از آن‌چه مسئولان بهداشت و درمان به آن‌ها اعلام کرده‌اند، تفسیر می‌کنند؟ جوئل ووس در کتاب «چگونه تاب بیاوریم؟» معتقد است هرچه مقابله با عدم‌قطعیت‌ها در زندگی («ناتوانی در تحمل عدم‌قطعیت») برای افراد دشوارتر باشد، درک آن‌ها از خطر نادرست‌تر است و بیشتر فکر می‌کنند که در معرض خطر بالایی هستند. به عقیده‌ ووس، افرادی که اغلب اطلاعات را دنبال می‌کنند و دائماً به دنبال تهدیدهای سلامتی هستند («نظارت»)، در مقایسه با افرادی که اطلاعات مربوط به تهدیدها را دنبال نکرده یا حواسشان را به چیز دیگری پرت می‌کنند، خطرهای موجود برای سلامت خود را بیش از حد واقعی درنظر می‌گیرند.

هرچند مقداری خوش‌بینی می‌تواند برای مقابله‌ی واقع‌بینانه با تهدیدهای سلامت مفید باشد، اما خوش‌بینی غیرواقعی می‌تواند منجر به دست‌کم گرفتن خطرهای مرتبط با سلامت شود. برخی افراد هنگام مقابله با هرگونه خطر مرتبط با سلامت به‌شدت وحشت‌زده می‌شوند («اضطراب سلامتی») و پاسخ عاطفی شدید آن‌ها توضیح می‌دهد که بیش از حد درمورد خطر مربوط به سلامت خود مضطرب هستند.


چگونه می‌توان درک خطر تاب‌آور به‌وجود آورد؟
ووس در کتاب اخیرش می‌گوید: درواقع ما نه در یک جهان، بلکه در جهان‌های مختلفی زندگی می‌کنیم، چرا که همه‌ ما ویژگی‌ها، دیدگاه‌ها، و جهان‌بینی‌های منحصر به خود را داریم. ما بیش از واقعیت‌های زیست‌پزشکی خود هستیم، تجربه‌ ذهنی خود را داریم که از طریق تجارب زندگی فردی، پیش‌زمینه‌های اجتماعی و معنای زندگی ما شکل می‌گیرد. حال این پرسش مطرح می‌شود که درک خطر در ما چگونه می‌تواند تاب‌آوری بیشتری پیدا کند؟

طبیعتاً راه‌حلی وجود ندارد که برای همه مناسب باشد اما مسئولان بهداشت و درمان می‌توانند در توصیه‌های خود با صراحت بیشتری به احساسات، معانی، و اختلافات فردی بپردازند. هم‌چنین باید به روشنی بیان کنند که شهروندان چگونه می‌توانند با خودقرنطینگی کنار بیایند. تجربه‌ زندگی نیز می‌تواند به افراد کمک کند تا یاد بگیرند چگونه عدم‌قطعیت و استرس را تحمل کنند. در نهایت آموزش به افراد در مورد سازوکارهای درک خطر و مغالطه‌های منطقی ممکن است به آن‌ها کمک کند تا از سوگیری‌های خود آگاه شده و تصمیمات آگاهانه‌تری درباره‌ی نحوه‌ تفسیر و مقابله با مشکلات بگیرند.