عاشق سفر هستم با این که قبلا عاشق برنامه نویسی بودم !
سفرنامه چابهار , یک دنیا اقیانوس - 1
در میان مشکلات اینترنتی به وجود آمده،شکر خدا هر طورکه بود سفر با یک هفته تاخیر بالاخره انجام شد.
انگیزه سفر به چابهار تقریبا با دیدن تصاویری از مناظر طبیعی و عکاسی و حیات وحش استان سیستان و بلوچستان و همچنین دعوت دوستان بلوچیام و البته مقداری حسّ کنجکاوی و ماجراجویی در من ایجاد شد.
قرار بود این سفر را همراه با دوستم ، محمد از تهران انجام دهم.طبق برنامه ریزی ، محمد روز پنجشنبه بلیط هواپیما داشت و با حرکت صبح هنگام او ، تقریبا در یک ساعت به چابهار می رسیدیم.
پس از رسیدن به اصفهان و خرید بلیط اتوبوس اصفهان - چابهار (در نبود هواپیمای مستقیم) ، در ظهر روز 6 آذر سفر آغاز شد.
تا حدی به مسیر آشنایی داشتم و کاری جز نگاه کردن به مناظر بیرون نداشتم.به لطف روزهای کوتاه این موقع از سال،هوا به سرعت تاریک می شد و حدود ساعت 4 بعد از ظهر به اطراف یزد رسید و پس از یک استراحت 30 دقیقه ای دوباره حرکت کرد.
اتوبوس برای شام در شهر ماهان کرمان نگه داشت.این شهر میان دو کوه جوپار و پلوار که هر دو بالای 4000 متر ارتفاع دارند،قرار دارد و همین موضوع باعث سردتر بودن نسبت به محیط اطراف آن شده چراکه شبهای تابستان هم سرد و بسیار خنک هست.الان هم که در آخرین ماه پاییز بودیم و سرما و وزش باد هوای سرد و خشنی درست کرده بود.
البته من شام سبک همراه خودم داشتم و خواندن نماز و شارژ تلفن همراه تنها کاری بود که انجام دادم.
نیمه شب بود که اتوبوس به شهر بم با آن درختان خرمای سبز و خرمّش رسید ولی با سرعت از این شهر عبور کرد و به مسیر ادامه داد.
وضعیت جاده به مرور تغییر می کرد و باریک تر می شد.تا اینکه نزدیک 4 صبح در یک مجتمع رفاهی در اطراف ایرانشهر نگه داشت.
قسمت جالب ماجرا ، توقف ماشین های سنگین بسیار در آنجا برای فروش گازوئیل بود.در کنار مجتمع رفاهی (که آن موقع فقط نمازخانه اش باز بود) ، خانه های بسیاری با بشکه و پمپ دیده می شد که بتوانند با سرعت هرچه تمام از اتوبوس و تریلرها گازوئیل مازاد خریداری کنند !
طی یک زمان 45 دقیقه ای تقریبا 2000 لیتر سوخت به صاحب آنجا فروخته شد و با دریافت پول نقد توسط صاحب اتوبوس ( نه راننده اتوبوس ! ) به سمت چابهار حرکت کردیم.
آفتاب در اینجا زودتر از هرجای ایران طلوع کرد و من تقریبا در فاصله 4 ساعته از چابهار قرار داشتم.
مسیر بسیار زیبا بود.روستاهای کوچکی که درختان نخل بسیاری در آن وجود داشت.ساختار زمین و ناهمواریهای اینجا بسیار برایم جالب بود.
در هرجا که نگاه می کردی، آبی در جریان بود که برای استان کم آبی مثل استان سیستان و بلوچستان غنیمتی بود.
از یکی از مسافران اتوبوس که اهل چابهار بود در رابطه با اینجا پرسیدم و او هم از سرسبزی منطقه قصرقند بسیار تعریف میکرد.
به نظر من در مورد بخش بلوچستان استان سیستان و بلوچستان تنها به سواحل پرداخته شده و نسبت به معرفی جاذبه های طبیعی ایرانشهر-چابهار (مسیر نیک شهر) کم لطفی شده است.
بالاخره بعد از یک مسیر پر پیچ و خم و نسبتا طولانی ، اتوبوس در نزدیکی ساعت 9:30 به ترمینال چابهار رسید.
ترمینال چابهار نسبتا کوچک و نسبتا تمیز هست و چند شرکت مسافربری آن به اکثر شهرهای بزرگ و شهرهای دیگر استان سیستان و بلوچستان سرویس مستقیم دارد.
هوای گرم ! و پوشش مردم و چهره و صبحت کردن مردم بلوچ از همان ابتدا بسیار برایم جذاب بود.
کیف و کوله را در یکی از شرکت های مسافربری گذاشتم و رفتم کمی آب به صورتم زدم تا از بعد از یک سفر تقریبا 23 ساعته ، به دوستم محمد زنگ بزنم.
تلفن همراه محمد خاموش بود که به خاطر پرواز با هواپما خاموش کرده بود.بالاخره بعد از چند بار تماس ، با او صبحت کردم و مکانی که باید همدیگر را ببینم را یادآوری کردم.
قرار ما ساحل دریا بزرگ چابهار بود.
او از فرودگاه چابهار که نزدیک شهر بندری کنارک هست می آمد و من هم از ترمینال مسافربری.
بالاخره حوالی قبل از ظهر به محل قرار رسیدیم و بعد از احوال پرسی کمی نشستیم و برنامه سفر را مرور کردیم تا برای یک ماجراجویی یک هفته ای آماده شویم.
اگر پیشنهاد یا نکته از قلم افتاده در بخش دیدگاه ها بیان کنید.
ادامه دارد .....
مطلبی دیگر از این انتشارات
چک لیست سفر (لوازم ضروری و پیشنهادی سفر)
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفرنامه روستا خفر(khafr) - منطقه دنا (قسمت آخر)
مطلبی دیگر از این انتشارات
راهکارهای حفظ انگیزه در سفر (+ تجربه شخصی)