پارادوکس های اخلاقی - وقتی آدم گیر میکنه

به نام خدا.

سلام.

پارادوکس های اخلاقی (Ethical Paradoxes یا Ethical Dilemmas) به شرایطی گفته میشه که آدم مجبور میشه بین ۲ تا راه که هیچکدام هم به ظاهر درست و اخلاقی نیستن، یکی رو انتخاب کنه.

اینجور شرایط رو معمولاً کسایی مثل دکترها و قاضی ها و برخی روانشناس ها و بعضی مشاغل حساسِ دیگه و یا حتی بعضی وقتها خود ما آدم های معمولی، تجربه میکنیم و باید گفت که اصلاً شرایطی نیست که دلت بخواد توش قرار بگیری!

یه مثال

فرض کن تو یه زندانِ خیلی مخوف زندانی هستی و یه روز یکی از نگهبانای زندان که خیلی هم بد ذاته، به خاطر یه جرمی تصمیم میگیره یکی از جوان های زندان رو دار بزنه. ازت میخواد که تو صندلی رو از زیر پاهاش بِکِشی و بهت میگه که اگه این کار رو نکنی، هم اون جوان رو میکشه و هم یه نفر دیگه رو هم به خاطرِ سرپیچی تو از فرمانش میکشه.

خب اینجا تو با یه ۲ راهی طرفی که یه طرفش میشه کشتنِ یه نفر با کشیدنِ صندلی از زیر پاهاش، و یه طرف دیگش هم میشه کشته شدنِ ۲ نفر به خاطر سرپیچی از دستور.

همون طور که میبینید، با ۲ راهی روبرو شدیم که هیچکدامش انگار اخلاقی و درست نیست ولی مجبوریم یک راه رو انتخاب کنیم.

چند مثال دیگه برای شما

علاوه بر اون مثال، اینجا چند تا دیگه از این Ethical Paradox ها براتان میگم و اگه دوس داشتید یکی رو انتخاب کنید و تو کامنت ها بگید که اگه شما بودید چکار میکردید، با دلیل البته.

مثال اول:

  • فرض کن پزشک اورژانسی و همین الان باید بری سر یه صحنه تصادف شدید. به صحنه تصادف که میرسی، یهو میبینی ماشین مالِ همسرته. تمام وجودت پر از ترس میشه و با سرعت میری که ببینی سالمه یا نه. وقتی نزدیک میشی، میبینی علاوه بر همسرت یه مرد دیگه هم کنار همسرت تو ماشینه. همسرت که تو رو میبینه، نگات میکنه و بهت میگه «متاسفم» و تو هم از لحن گفتنش میفهمی که بهت خیانت کرده و بابت اون متأسفه.
    همسرت حالش وخیمه، باید هرچه زودتر بهش رسیدگی کنی، ولی این به این معنیه که اون مردی که کنارشه، به خاطر زخم عمیقی که رو گردنش داره، قبل از اینکه به همسرت برسی میمیره. از اون طرف هم اگه اول به اون مرد برسی، همسرتبه احتمال زیاد میمیره.
    با توجه به خیانت کردنِ همسرت، اگه تو باشی به کدام نفر اول رسیدگی میکنی؟

مثال دوم:

  • تو بیمارستان ۲ نفر هستن که به پیوند قلب احتیاج دارن و خیلی هم ضروریه برای سلامتیشان.
    یکیشان یه جوانِ معتاده که به ظاهر حتی اگر پیوند قلب هم انجام بده، تا یکی ۲ سال دیگه کنار یکی از خیابان ها میفته و میمیره.
    نفر دیگه هم یه پیرزنه که نزدیک ۷۰ سالشه و خیلی هم مهربانه و اعضای خانواده و مخصوصاً نوه هاش خیلی دوسش دارن. ولی خب اونم دیگه ۷۰ سالشه و شاید آخرای عمرش باشه.
    حالا مشکل اینجاس که فقط یک قلب برای پیوند زدن وجود داره.
    اگه تصمیم گیری راجبِ این کار با تو باشه، قلب رو به کدام نفر میدی؟

مثال سوم:

  • تو یه شرکت سرمایه گذاری داری و میخوای یه مسابقه راه بندازی و به کسب و کارهای تازه کار کمک مالیِ ۵۰۰ میلیون تومانی بکنی. هر کسب و کاری که میخواد تو این مسابقه شرکت کنه، باید تو یه روز خاص و سرِ ساعت یه توضیحاتی رو به تو و بقیه اعضای هیات داوری ارائه بدن و در آخر بهترین کسب و کار انتخاب میشه و کمک مالی رو میگیره. این رو هم یادت باشه که تو رئیس شرکتی و تصمیم آخر رو تو میگیری.
    وقتی شرکت کننده ها رو میبینی، چشمت به اسمِ دوستِ صمیمیت و کسب و کارش میفته و از قبل هم میدانی که کسب و کارِ دوستت خیلی پتانسیل خوبی برای پیشرفت داره.
    روز ارائه میرسه و افراد مختلف میان و کسب و کارشان رو معرفی میکنن، به جز دوست تو! وقتی همه افراد کسب و کارهاشان رو معرفی میکنن، تو و بقیه اعضای هیات داوری از هیچکدام از ارائه ها راضی نیستید.
    ۲ ساعت از زمانی که معین شده بود میگذره و دوستت تازه از راه میرسه، ولی طبق مقررات، کسی که دیر برسه اجازه ارائه نداره و شانسش رو از دست میده.
    خب، از یه طرف دوست صمیمیته و از طرف دیگه هم، با توجه به اینکه بقیه اجراها خوب نبودن و میدانی که کسب و کار دوستت خیلی پتانسیل بالایی داره، فکر میکنی که خیلی حیفه اگه این شانس رو از دست بده.
    ولی از یه طرف هم بحث قانون شرکت میاد وسط و بقیه اعضای هیات داوری.
    اگه تو رئیس این شرکت بودی چکار میکردی؟ میزاشتی دوستت با اینکه خیلی دیرتر آمده، ارائه بده؟

مثال چهارم:

  • تو یه دکتری و مریضی که داری یه پیرزنه که نزدیکه ۹۵ سال سنشه و خیلی هم بیماره و به احتمال زیاد نهایتاً تا ۶ ماه دیگه بیشتر زنده نمیمانه. هر روزش از صبح تا شب درد میکشه و همه اطرافیانش هم همه ناراحتن و خودِ تو هم خیلی ناراحتی وقتی درد کشیدنش رو میبینی.
    یه روز این پیرزنه تو رو صدا میزنه و بهت میگه که دیگه تحمل نداره و نمیخواد درد بِکشه و ازت میخواد که تو، به درخواست و رضایت کتبیِ خودش، با یه آمپول هوا یا اینجور چیزی به زندگیش پایان بدی.
    با تجوه به سن زیادش و درد شدیدی که هر روز داره تحمل میکنه، اگه تو دکتر باشی اینکار رو میکنی؟

مثال پنجم:

  • تو یه وکیلی و باید در هر حال از موکلت تو دادگاه دفاع کنی، حتی اگه بدانی موکلت مجرمه.
    چند روز که میگذره، متوجه میشی که جرم موکلت تجاوز و قتلِ یه بچه کوچیکه.
    اولش میخوای انصراف بدی ولی موکلت بهت میگه اگه پرونده رو به نفع من تمام کنی، یک میلیارد تومن پول بهت میدم.
    از طرفی خودت هم یه بچه کوچیک داری و از طرفی هم که بحث یک میلیارد تومن پول وسطه.
    اگه تو جای این وکیل باشی، چکار میکنی؟

حرف آخر

حرف آخر اینکه زرنگ بازی درنیارین! یعنی اینکه سعی نکنید یه جوری ثابت کنید که اینجور چیزی نمیشه یا مثلاً بخواید سوال رو عوض کنید یا ایراد بگیرید.
فرض کنید اینجور شرایطی هست و شما هم حتماً مجبور به انتخاب یکی از ۲ راه هستید.
این مقاله رو فقط نوشتم که تو ذهن خودتان فکر کنید بهش، ولی اگه دوس داشتید، تو کامنت ها انتخابتان و دلیلش رو بنویسید.

یا علی.