در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
۴۶ تا عکس که دیدنشان باعث میشه کرونا بگیرید.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
خب، اگه این مقاله رو باز کردید و دارید این مقاله رو میخوانید، یعنی سلامتیتان اصلاً براتان مهم نیست. طبق آخرین تحقیقات، این ویروس یه اشعه هایی از خودش منتشر میکنه که از طریق امواج رادیو و تلویزیون و 4G و اینترنت هم باعث میشه کرونا بگیرید.
برای بارِ آخر هشدار میدم که این عکس ها رو نبینید.
نمیخواید گوش بدید؟
اشکال نداره، زندگی آخرش مرگه دیگه، پس بیاید این ۴۶ تا عکس رو ببینیم، ولی هرچی شد پای خودتان:
نصف عکس گم شده؟ کی پارش کرده؟ خودِ کسی که چسباندش؟
وقتی خاموش کنندهء آتیش، خودش آتیش میگیره. راه چارهء این چیه دیگه؟
فرار.
تلفنتان از کار افتاده؟ یه زنگ به ما بزنید.
چشم، وقتی درست شد زنگ میزنم فحش میدم.
چطور با فروختنِ کتاب، ۲۹۰ هزار دلار پول دربیاریم؟
با نوشتنِ کتابی با عنوانِ «چطور با فروختنِ کتاب، ۲۹۰ هزار دلار پول دربیاریم؟».
هرکس گرامر بلده، میفهمه.
توجه: این مکان کاملاً خالی از drug هست.
فکر میکردم داروخانه مکانیه برای drug، نگو اشتباه میکردم.
بله بله بله، میدانم که drug به معنیِ مواد مخدر و غیر قانونی هم هست.
ما ماشین سنگین ها رو fix میکنیم.
بله، معلومه.
واقعاً perfection یعنی این.
اون n آخرش زیادیه.
اکثریتِ آمریکایی ها از ریاضی متنفر هستن. از هر ۱۰ آمریکایی، ۴ نفر میگن «ما از ریاضی متنفریم».
نمیدانستیم ۴ از ۱۰ یعنی اکثریت.
احتمالاً یا تقصیر نظام آموزشیِ ماست که بهمان یاد ندادن، یا اینکه معنیِ majority رو یادنگرفتیم (که اون هم تقصیرِ نظام آموزشیه)، یا اینکه باز هم تقصیر نظام اموزشیه.
یه جملهء خردمندانه بگو و اسمت رو تا ابد جاودانه کن.
البته یادمان باشه که اسممان رو بنویسیم. چون قراره به اسم ما جاودانه بشه دیگه.
چیزهایی که من ازشان متفرم: خرابکاری (مثل نوشتن روی دیوار)، کنایه، لیست ها.
منم از مقاله هایی که چند تا عکس میزارن و زیرشان مینویسن متنفرم.
اگه همیشه بازی، پس چرا الان بسته ای؟
اگه الان بسته ای، پس چرا همیشه بازی؟
اگه همیشه بسته ای، پس چرا همیشه بازی؟
اگه همیشه بازی، پس چرا همیشه بازی؟
اگه همیشه بسته ای، پس چرا همیشه بسته ای؟
اگه بازی، چرا بسته نیستی؟
اگه بسته ای، چرا باز نیستی؟
اگه . . .
لا اله الا الله.
«امنیت» با شما شروع میشه.
البته این شما یعنی «شما»، نه «من».
تو رعایت نکنی، با سَر میام تو شکمت.
«متفاوت باشید».
مثل ما که لباس های متفاوتی پوشیدیم.
بهترین چیزها در دنیا رایگان هستن.
مثل همین جعبه که قیمتش ۱۶.۹۹ یورو میشه.
درخت ها رو نجات بدید.
چجوری؟ اول اونها رو میبُریم و بعد چند هزار تا کاغذ درست میکنیم باهاشان و بعد این جمله رو روش مینویسیم و تبلیغ میکنیم برای محافظت از درخت ها.
از رنگ سیاه هم برای پرینت استفاده میکنیم که جوهر بیشتری استفاده کنه. صرفه جویی خیلی مهمه.
پیام فرستادن همزمان با رانندگی آدم رو میکُشه.
برای ترفندهای جالب تر راجب رانندگی، کلمهء SAFETY رو به شماره ۷۹۱۹۱ بفرستید.
در مسیرِ رسیدن به موفقیت، هیچ راه میانبری وجود نداره.
اون حرفِِ «س» در کلمهء «رسیدن» خیلی جاها به کار نمیاد.
دانشکدهء معماری و خلاقیتِ قرن بیست و یکمی.
باشگاه فیتنس یا باشگاهِ گُشادنِس؟
احتمالاً کالُری ها رو خیلی دقیق میشمارَن که یه وقت اضافه بر سازمان چیزی نسوزانن.
آدم های نابینا، از اینجا رد بشن.
از کجا؟
از توییت کردن دست بکشید.
ما رو توی توییتر دنبال کنید.
چپ و راست یکیه، جلوی ما دعوا میکنن.
وقتی خدا میبخشه و شازاده محمد ولکُن نیست.
بهترین جا برای مطالعه راجبِ تمرکز، پشت فرمانِ ماشینه.
وقتی سنسورِ اعلان آتش سوزی خودش آتیش گرفته.
اینجا ما باید کمکش کنیم و خبر بدیم بیان کمکش.
موادی که در بدنه استفاده شده، کاملاً ضدِ خوردگی و زنگ زدگی هست.
مخصوصاً قسمت های وسطِ بدنه.
ما همه چیز رو میتانیم تعمیر کنیم.
فقط وقتی آمدید، محکم در بزنید چون زنگِ در کار نمیکنه.
فقط اون رو بلد نیستیم تعمیر کنیم.
اسپری نامرئی، تقریباً ۸ دلار.
مرد اونه که حرف و عملش یکی باشه.
هیچوقت تنها غذا نخور.
خلاصهء روابط اجتماعیِ خیلی ها.
چطور خیلی راحت از سیگار کشیدن لذت ببریم؟
یه کتاب که راجب ترک سیگاره رو میاری و شروع میکنی به خواندن و همزمان هم یه سیگار برگِِ کوباییِ اصل روشن میکنی.
عراق قبل از «دموکراسیِ» آمریکایی (بالا) و بعد از دموکراسی (پایین).
باز هم عراق قبل از دموکراسیِ آمریکایی (بالا) و بعد از دموکراسی (پایین).
ببخشید، چپ و راست.
البته ما هم روز تولدشان یه چند تا «دموکراسی» براشان ارسال کردیم به پایگاهِ عین الاسدشان که یکم خوشحال بشن.
لیبی با قذافی و قبل از دموکراسیِ آمریکایی (بالا) و بعد از دموکراسی (پایین).
ما حتماً میتوانیم.
بله معلومه.
آزادی ای که توی قفسه . . .
هیچ چیز در سنگ نوشته نمیشه.
بجز این یه نوشته البته.
بله بله بله، میدانم اینم اصطلاحه.
یک وسیله برای باز کردنِ این بسته بندی های پلاستیکی، که خودش هم توی این بسته بندی های پلاستیکیه.
فکر کنم باید یه وسیله بسازن برای باز کردن بسته بندیِ پلاستیکی ای که توش از این وسیله های بازکردنِ بسته بندی های پلاستیکی هست.
بعد برای بازکردنِ بسته بندیِ پلاستیکیِ اون وسیله ای که برای باز کردن بسته بندیِ پلاستیکی ای که توش از این وسیله های بازکردنِ بسته بندی های پلاستیکی هست، چه وسیله ای باید بسازن؟
کامپایلر ارورِ stackoverflow داد . . . باید base case رو مینوشتیم (اگه برنامه نویس نیستید، این خط آخر فحش نیست، نادیده بگیرینش).
همیشه اول به فکر ایمنی باشید.
مخصوصاً اگه مرد هستید و پاهاتان بصورت ۱۸۰ درجه باز شده (شایدم فقط ۸۰ درجه) و هرگونه لغزشی، باعث ملاقاتِ مناطقِ به شدت حفاظت شده ای با میله های زرد رنگ خواهد شد و اون موقع خواهید فهمید که زندگی چقدر سخت میشه بعضی وقتها.
کارخانهء سقف سازی.
مغزِ انسانِ قرنِ بیست و یکمی.
دیگه دستگاه لیمبیک و لوب های مُخ چون زیادی بودن، حذف شدن و توی نظام آموزشیِ جدید هم کسی حق نداره ازشان سوال طرح کنه توی کنکور. تالاموش و هیپوتالاموش و هیپوفیژ هم که معتاد شدن و کارتن خواب.
زامبی هایِ اینستاگرامی که صبح تا شب کاری جز استفاده از انگشت شصتشان برای لایک کردن، بلد نیستن.
یه تَک و توکی هم اون وسط هستن که متفاوت از بقیه هستن ولی مثل خر گیر کردن بین این جنگلِ زامبی ها.
خدایا ممنونیم که امشب هم سر سفرهء ما wifi و اینترنت 4G رو قرار دادی و باعث شدی که ما چرندیات و اراجیفِ بیشتری رو ببینیم و وقتِ ارزشمندِ بیشتری رو هدر بدیم.
آمین.
در آینده دستگاهایی خواهند آمد که باعث میشن انسان ها از همدیگه دور بشن.
مثل جزیره هایی که راه ارتباطی ای هم بینشان نیست.
بخشی از خاطراتِ نیکُلا تسلا.
الکی گفتم.
حرف آخر
دیدی پنی سیلین درد نداشت؟ حالا کرونا هم اگه میگرفتید، باز هم به دیدنِ اینها می ارزید، نه؟
معلومه که نه.
Shut that door of thought.
به هر حال گفتم توی این جنگل که این ویروس داره پایه های بیولوژی و ژنتیک رو تکان میده و جهش های ژنتیکی که قبلاً هزاران سال طول میکشید اتفاق بیفته رو هم داره هر روز برای خودش توی زیرزمین خانه شان انجام میده، و دست هم اگه بکنی دماغت یعنی کرونا گرفتی، یه چند تا عکسِ طعنه آمیز بزاریم که یکم توی این ماهِ ربیع الاول که ماه شادی هم هست، شاد بشید.
هرچند که علاوه بر اون ۳ تایی که بالا گفتم، یکی دیگه از چیزایی که ازشان متنفر هستم، تنفر از تنفر نداشتن از خندهء الکی به سبک خندوانه هست.
میدانم یکم پیچیده شد.
مخلصات پرمنگنات،
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر به روزایی که دنیا قشنگ تر بود . . .
مطلبی دیگر از این انتشارات
ویرگول manifesto !
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارادوکس های اخلاقی - وقتی آدم گیر میکنه