ما نویسنده هستیم عشقِ من.. ما گریه نمیکنیم..روی کاغذ خونریزی میکنیم
اسمان
آسمان تیرهو تار است
دلم یخ زده است
در قلبم اشوب که نه! اشوبها به پاست
انجا که دیدمت و دیدی مرا
انجا بود که دلم نه تنم رفت برایت!
خندیدی و گفتی که حق است آخر دل ربای یک محلی!
اما باخود یک کمی فکر نکردی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
سمبل
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا بعضی چیزها فقط در شب معنا دارند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای تو...!