ما نویسنده هستیم عشقِ من.. ما گریه نمیکنیم..روی کاغذ خونریزی میکنیم
✍️🏻❤️🙃
گاهی میخواهم جا بزنم همه و همه چیز را بگذارم و برود نمیدانم کجا فقط بروم انجا که هیچ چیز هیچ کس نیست و مرا نمیبیند
همانجا که میشود آزاد بود نفس کشید و صدای قلبت را با تمام وجود بدون هیچ مزاحمی شنید
همانجا که عشق است و صفا علاقه است و آرامش
میخواهم بروم جایی که عقلی در کار نباشد
تا با آن قلبی شکسته شود
تمام افکار بریده شوند و در سطل زبالهس ذهنهای پوسیده انداخته شود
میخواهم آرام باشم خودم را بشناسم تا بتوانم به هستی پی ببرم
اما حیف که این سروصداها نمیگذارد
حیف که ادامه میدهم اما بدون شناختی از خود
اگر از من بپرسند در زندگی چه چیزی خوشحالت میکند
سکوت میکنم....
سکوت میکنم و عمیقا به فکر فرو میروم
آیا واقعا در این زندگی چیزی هست که باعث شادیام شود!
و جوابم یک جمله است
بله است
قلبهای رنگی همیشه مرا شادخواهد کرد
✍️🫡👍
مطلبی دیگر از این انتشارات
من یا تو ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
قبرستان؛ جایی که زندگی جرأت ورود ندارد
مطلبی دیگر از این انتشارات
شبهای روشن، روزهای بینام
یاد حماسه وینلند افتادم
عالی بود
بازم بنویس:)
یاد حماسه وینلند افتادم
عالی بود
بازم بنویس:)
یاد حماسه وینلند افتادم
عالی بود
بازم بنویس:)
همیشه بنویس
اگر اجازه بدی به انتشاراتم اضافه ش کنم :))
اگرم خواستی انتشاراتم و دنبال کن قراره پستای باحالتون و گلچین کنم :))