شبگرد تنها

روی صندلی پارک نشسته بودم

راه طولانی ای رو تا اونجا اومده بودم

نه به خاطر اینکه راه پارک تا خونمون دوره

چون خودم خواستم کل شهر و دور بزنم و از قضا وسطای راه توی کوچه های تنگ و تاریک گم شدم و تهش به لطف نشان به صراط مستقیم هدایت شدم

خوم خواستم اونقدر راه برم که یادم بره چند روزه از دل درد به خودم می پیچم

خودم خواستم اونقدر تند راه برم که یادم بره چه روزای تاریکی رو از سر گذروندم که هنوزم که هنوزه تاریکی دست از سرم بر نمیداره

تنها

هندزفری توی گوشام

و پلی لیستی که هیچ وقت بهم خیانت نکرد و سلیقه موسیقیاییمو زیر سوال نبرد

تک تک کوچه پس کوچه های شهر و سرک کشیده بودم

از جاهایی رد شده بودم که نباید

و با کسایی دهن به دهن شده بودم که نباید

تو افکارم غرق بودم که متوجه شدم دوتا پسر برای بار چندم از مقابلم رد شدن و نگاه های خیره شونو دوختن بهم

عادیه عزیزم

نرماله

ساعت 10 شب یه دختر تنها توی پارک با هندزفری توی گوشاش در حالی که به بچه ها لبخند میزنه نرماله

اینکه پسرا هم مدام از جلوش رد میشن و هرکدوم به نحو خودشون سعی میکنن اعلام حضور کنن هم عادیه

حتی اینکه اون پسره که چندبار از جلوم رد شد در کمال وقاحت اومد و رسما تو حلق من رو صندلی نشست هم طبیعی بود

امشب عجیب همه چیز طبیعی بود حتی موشی که توی پیاده رو فرار کرد سمت جوب

نگاهی به پسره انداختم و با خودم گفتم همه رو برق میگیره مارو چراغ نفتی

بلند شدم و رفتم

(عوضیی نرو )

این فحشه هم طبیعی بود

زیادی خنک شده بود

از بیکاری تلفنم و در آوردم و به رفیقم زنگ زدم

حتی اینکه دوباره یک خوشمزه ی دیگه ادام و موقع صحبت کردن با تلفن در آوردم طبیعی بود

و اینکه منم همونجا فاک نشون دادم اونقدر طبیعی بود که تا پنج دقیقه بعد صدای جلز و ولز اکیپشونو میشنیدم اگه وا می ایستادم اتفاقای خوبی نمی افتاد

تنها چیزی که امشب طبیعی نبود ماه بود

اینکه امشب با خودم فکر کردم شاید ماه تنها شاهد تمام این داستان ها و قضایا بوده هم طبیعی نبود ....

~•°stargirl°•~

پ.ن : ننوشتم که وقتی با دوستم حرف زدم فهمیدم اونم کلی گریه کرده سر اینکه یادش افتاده تو غربته اما خانوادش تو خونه خودشون کنار هم دارن پایتخت میبینن وقتی اینو گفت منم تو کما فرو رفتم یاد شبایی افتادم که کنارشون خداروشکر میکردم که هنوز میتونم خنده هاشون و ببینم دلم و برای خنده هاشون تنگ شد

پ.ن2: دوستان واقعا عذرخواهم اگر کامنت هاتونو جواب نمیدم حال خوشی ندارم و حتی به سختی واسه نوشتن اقدام میکنم اما همشونو میخونم و محبت بی دریغتونو دریافت میکنم بین تموم حال خرابیام دلم گرم میشه ادمایی مثل منم هستن از همتون ممنونم که پذیرای واژه های من هستید