نامه ای در بطری خیالی

نامه در بطری
نامه در بطری


~~~ به نام امید ~~~

☀️سلام به کسی که این را می‌خواند☀️

از طرف یک گمشده در میان جزیره‌ای دورافتاده که تنها صخره‌های بی‌احساس آن را احاطه کرده‌اند. دل‌های آدمهای اینجا به رنگ خاکستری درآمده‌اند، هیچ‌کس زندگی کردن درخاطرش نمانده ، آدمها فقط تکاپو میکنند ! به هرچیزی که برسند چنگ میزند حتی به آدمهای اطرافشان ، صداها فقط به زهر خاموشی بدل شده‌اند.

گاهی به تصاویر روزهای خوب فکر می‌کنم، زمانی که زندگی پر از رنگ و احساس بود.ماجرا های زیادی وجود داشت برای تجربه ! برفراز کوه ها قله های آرزو ! هوای کوهنوری میکردی ! اما اکنون، بیابان نا امیدی تمام دنیایم را پوشانده و تکاپو و جستجو جز ناکامی چیزی ندارد. زخم‌های روحی‌ عمیق‌تر از هر زخمی هستند که می‌توان به جسم زد. اینجا، هیچ کس به دردهارا نمیفهمد اگر هم بفهمد کمکی نمیتواند بکند چون خودش هم یک عجز درد مند دیگر است یا شاید هم مامور گسترش درد، حال! من فقط می‌توانم با امواج دریا دردهایم را فریاد بزنم. 🌊

امیدوارم که این نامه به دست کسی برسد که بفهمد تنهایی چه معنایی دارد. آیا تو هم حسرت روزهایی را می‌کشی که زندگی زیبایی داشت؟ من با قلبی زخم‌خورده به دنبال نور هستم، شاید تو هم دنبال راهی برای فرار از این بی‌حسی سنگین میگردی

اگر این نامه به خویشتن خویشِ بالخره آزاد شده تو برسد، فقط یک چیز دارم که بگویم: اگر نور زندگی از دست رفت حتی در تاریک‌ترین جزیره‌ها، نور چراغی درون تو می‌تواند تابیده شود که فانوس کشتی سواران غم زده باشد⚡


با امید به روزهای روشن،
یک یادگار از جزیره کهربایی. ✉️