چرا تنها سفر کنیم؟

solo, Indonesia
solo, Indonesia

چرا تنها سفر کنیم؟

+ تنها سفر میکنی؟

-بله من تنها سفر میکنم!

این مکالمه را برای خودتان تکرار کنید. چه حسی دارید اگر آن مسافر تنها شما باشید؟ ترس، غرور، تنهایی یا رهایی. ممکن است در سفر تک نفره تمام این حس ها را تجربه کنید. اگر هنوز مردد هستید یا سفر تنهایی را کسالت بار، خطرناک یا بی فایده می دانید، من به شما می گویم چرا همین حالا سفر تنهایی خود را شروع کنید.

اولین سفر تنهایی من سفری ناگهانی و چهار روزه به شیراز زیبا در فصل اردیبشهت بود. صبح تصمیم گرفتم، برنامه ریزی کردم و حدود ساعت 12 شب به شیراز رسیدم و خودم را با تاکسی به محل اقامتی که رزرو کرده بودم رساندم. قبل از سفر حسابی می ترسیدم و مادرم به شدت نگران بود. اما در طی آن چهار روز دوستانی پیدا کردم، از مردم شهر پرس و جو کردم، نقشه گوگل به کمکم آمد و حسابی در شهر گردش کردم و سفر شیراز شد بهترین سفر زندگی من.

در این سفر دوستان جدیدی پیدا کردم که قدم زدن در شیراز زیبا را برای من لذت بخش تر کردند. من در این سفر فهمیدم چقدر پیدا کردن دوستان جدید برایم هیجان انگیز است. بعد از آن همیشه سعی کردم خجالت را کنار بگذارم و با لبخند سلام کنم! در اوقات تنهایی هم، من که پیش از این حتی تنهایی پیاده روی رفتن را هم دوست نداشتم ، چگونه لذت بردن از تنهایی را یاد گرفتم.

در این چهار روز با چالش های ناگهانی هم روبه رو شدم که هنوز هم در حل کردنشان مشکل دارم اما می توانم بگویم قوی تر و مسلط تر شدم. مهمترین مساله شاید این است که دختری که تنها سفر کند هنوز به رسمیت شناخته نشده است! اما اگر پلیس سوال پیچتان کرد بهترین کار شفافیت و راستگویی و آرامش است. این هم درس آخر در مسیر بازگشت از شیراز.

خیالتان راحت باشد که سفر داخل ایران خیلی پر چالش نیست و نهایتا با اتوبوس به خانه برمی گردید.

خب حالا نقشه گوگل را باز کنید و نگاهی بیندازید! رویای سفر به کدام کشور را دارید؟ دور است یا نزدیک؟ توی آسیاست یا باید به قاره دیگری پرواز کنید؟ دوست دارید حتما یک همراه داشته باشید؟ چه کسی بهتر از خودتان؟

اواخر تابستان سال 97 برای یک دوره آموزشی راهی اندونزی شدم. هفته آخر چند نفری با تعجب از من پرسیدند یعنی خانواده همراهت نمی آیند تا مستقر شوی؟ و من تا همین امروز به همه گفتم من تنها سفر میکنم. میتوانم بگویم از 6 ماه قبل از سفر و تمام مدت اقامت در اندونزی برای من یک دانشگاه تمام عیار بود. هرروز چیزهای جدید آموختم، چالش های جدید برخوردم و تصمیم های بزرگ گرفتم. می توانم بگویم به اندازه ده سال زندگی کردم و بدون این سفر دور و دیر زندگیم تا چندسال آینده هیچ تغییر چشم گیری نمی کرد.

در اندونزی سعی کردم با مردم محلی ارتباط برقرار کنم و سبک و سیاق زندگی در اندونزی را یاد بگیرم. کمی زبانشان را یاد گرفتم. با خیابان ها و بازارهای محلی و کافه ها آشنا شدم و کم کم آماده شدم به شهرهای دیگر سفر کنم. من آدم سفرهای توریستی نبودم و با کمک دوست کوله گردم در سایت کوچسرفینگ ثبت نام کردم. حدود یکماه بعد از ثبت نام حتی به سراغش نرفتم چون بشدت میترسیدم. اما بالاخره برای شرکت در یک فستیوال، اولین درخواستم را فرستادم و مهربان ترین و بهترین میزبان دنیا را پیدا کردم.

حالا بعد از گوگل، کوچسرفینگ بهترین دوست من، مسافر تنها، است. کوچسرفینگ به من کمک کرد دوستان بیشتری پیدا کنم که همه عشق سفر بودند و مشوق و کمک رسان من شدند برای سفرهای طولانی تر و گاهی بی برنامه! بعد از هر سفر به اینکه چطور کمتر خرج کنم، چطور مشکلات را پیش بینی کنم، چطور کوله سبک تری ببندم و ... فکر میکردم. این سوالها و چالش ها حتی زندگی یکجا نشینی من را تحت تاثیر قرار داد و من را پخته تر و برای تجربه های جدید شجاع تر کرد.

سفر درهای جدیدی را هم به روی من باز کرد. من حتی فکر هم نمی کردم کوله گرد و نویسنده سفر بشوم اما امروز تصویر من از آینده با این دو گره خورده است! وقتی سفر می کنم دوست دارم بنویسم و وقتی مینویسم دوست دارم بیشتر سفر کنم.

سفر تنهایی همیشه گل و بلبل نیست. بعضی وقتها اگر ازت بپرسند" تنهایی سفر میکنی؟" شاید بغض کنی و اشک توی چشمهایت جمع شود اما خیلی زود فراموش می کنی. چون در سفر است که حس می کنی کل جهان خانه توست و حس میکنی چقدر زنده هستی.

Dieng, central Java, Indonesia
Dieng, central Java, Indonesia