خلاصه کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها اثر مارک منسون

کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها اثر مارک منسون را می توان از جمله کتاب هایی دانست که راهکارهایی برای توسعه فردی ارائه می دهند. منسون در همان ابتدا به مخاطبانش یادآوری می کند که به دنبال زندگی خالی از سختی و مشکلات نباشند و گمان نبرند که با خواندن این کتاب به خوشحالی و موفقیت ابدی دست خواهند یافت. چرا که از نظر او چنین حالتی وجود خارجی ندارد. به عقیده منسون جستجوی یک چیز (به عنوان مثال موفقیت و یا خوشحالی)، تنها این حقیقت را تقویت می کند که شما اکنون فاقد آن چیز هستید. نویسنده بر این مطلب تاکید دارد که زندگی بدون مشکل وجود ندارد و آنها بخش ثابتی از زندگی هستند. خوشحالی و شادی نیز تلاشی مداوم برای حل کردن این مشکلات است. منسون می گوید راه حل یک مشکل، صرفا درست کردن یک مشکل دیگر است. به عنوان مثال وقتی برای حل مشکل سلامتی در باشگاه ثبت نام می کنید، مشکل جدیدی برای صبح زود بیدار شدن و رفتن به باشگاه برای خود ایجاد کرده اید. مهم این است که شما بتوانید مشکلات خوبی را برای خود ایجاد کنید و یا حداقل آرزوی داشتن آنها را از ذهن خود بگذرانید. مشکلاتی مانند بزرگ کردن بچه و یا راه اندازی یک کسب و کار اگرچه پرفشار هستند و نیازمند تحمل مشکلات پی در پی هستند اما وقتی تمامشان می کنیم و بعدا به پشت سرمان نگاه می کنیم به نظرمان آن لحظه ها بهترین ثانیه های زندگی مان بوده اند.


از نظر نویسنده وقتی حس می کنیم خودمان مشکلاتمان را انتخاب می کنیم، احساس توانمندی می کنیم. وقتی حس می کنیم مشکلاتمان بر خلاف میلمان به ما تحمیل شده، احساس قربانی بودن و آزردگی می کنیم. نکته ای که در کتاب انسان در جستجوی معنا، ویکتور فرانکل به خوبی آن را واکاوی کرده و بر درست بودن آن صحه می گذارد.

در بخش دیگری از کتاب، منسون انسان ها را از تصور خود خاص پنداری بر حذر می دارد. چرا که این تصور باعث می شود که ما همواره تمایل داشته باشیم برخورد ویژه ای با ما صورت بگیرد. ما باید بدانیم که محال است که یک فرد خاص در تمام حوزه های زندگی اش عملکرد استثنایی داشته باشد. واقعیتی که درمورد بسیاری از سلبریتی ها مردم در رابطه با آنها، دچار خطای شناختی اثر هاله ای می شوند نیز در همین زمینه است (برای اطلاعات کامل تر رجوع شود که به کتاب هنر شفاف اندیشیدن ترجمه عادل فردوسی پور)

مطالبی که در بخش پنجم کتاب، منسون به آنها اشاره می کند از لحاظ مفهومی ارتباط زیادی با اولین عادت از هفت عادت مردمان موثر استفان کاوی دارد. در اولین عادت کاوی مخاطبانش را به عامل بودن دعوت می کند، منسون نیز عقیده دارد افراد بسیاری در پذیرفتن مسئولیت مشکلاتشان تردید می کنند. چون عقیده دارند اگر مسئول مشکلاتشان باشند،‌ مقصر مشکلاتشان هم هستند. به عنوان مثال اگر ماشین شما بدزدند، شما سرقت را انتخاب نکرده اید، با این حال مسئولید که تبعات احساسی، روانی و قانونی آن تجربه را مدیریت کنید.

منسون هرگز به وجود انسان های کامل اعتقاد ندارد و مخاطبینش را نیز برای رسیدن به آن ترغیب نمی کند. بلکه می گوید رشد فرایندی تکرار شونده و بی پایان است. ما وقتی که چیز جدیدی یاد میگریم، از اشتباه به درست نمی رویم بلکه از اشتباه به اشتباه کمی کمتر می رویم. وقتی چیز جدیدتری یاد می گیریم از اشتباه کمی کمتر به اشتباه باز هم کمتر می رویم.

به باور منسون، یقین دشمن رشد است. هیچ چیزی را نمی توان به یقین گفت مگر پس از آنکه رخ داده باشد. حتی آن موقع هم هنوز جای بحث دارد. پس ما به جای تلاش برای دستیابی به یقین باید در جستجوی مداوم تردید باشیم.

مارک منسون
مارک منسون


پس از اینکه مفهومی برای خودمان میسازیم،‌ مغزمان طوری طراحی شده است که به این مفهوم محکم می چسبد. ما به مفاهیم ساخته شده در مغزمان گرایش داریم و حتی اگر شواهدی ببینیم که با آن مفاهیم سازگار نباشد باز هم آنها را رها نمی کنیم.

از آنجا که به عنوان مثال هنگامی که عصبانی می شویم،‌ حسادت می کنیم و یا ناراحت می شویم خودمان آخرین نفری هستیم که از آن مطلع می شویم باید با پرسش مداوم از خود درباره اینکه چه قدر در اشتباه هستم شکاف هایی در قطعیتمان ایجاد کنیم.« آیا دارم حسادت می کنم؟ اگر این طوره چرا؟ آیا اون درست میگه و من فقط دارم از عقیده ام مراقبت می کنم؟»

اگر به مشکلی برخوردین، همین طور ننشینید بهش فکر کنید. شروع کنین روش کار کردن حتی اگه نمی دونین دارین چی کار می کنین. صرف عمل کردن روش، در نهایت باعث میشه که ایده های درست توی ذهنتون ظاهر بشن

سفر ابزار خودسازی فوق العاده ای است چون شما را از چنگ ارزش های فرهنگ خودتان درمی آورد و به شما نشان می دهد که مردم در جامعه ای دیگر می توانند با ارزش هایی کاملا متفاوت زندگی کنند و با وجود این بتوانند کارهایشان را هم پیش ببرند. بنابراین سفر کردن شما را وادار می کند که آنچه را در زندگی خودتان بدیهی به نظر می رسیده است را بازبینی کنید و با خود فکر کنید که شاید این لزوما بهترین روش برای زندگی نباشد.

بیشتر همیشه بهتر نیست. در واقع ما اغلب با کمتر خوشحال هستیم. وقتی ما با فرصت ها و گزینه های بیش از اندازه روبرو می شویم دچار حالتی می شویم که به آن پاردوکس انتخاب می گویند. طبق این اصل هرچه گزینه های بیشتری داشته باشیم، از چیزی که انتخاب می کنیم کمتر خوشنود خواهیم بود. چون از تمام گزینه های احتمالی دیگر که از دست خواهیم داد آگاه هستیم (برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به کتاب تناقض انتخاب اثر بری شوارتز)

در پایان باید به این مساله اشاره کنم که اگر مایلید با مطالب خلاصه ی گفته شده بیشتر آشنا شده و از تجربه های شخصی نویسنده در هر کدام از زمینه های مطرح شده آگاه شوید کتاب فوق را تهیه کرده و از خواندن آن لذت ببرید.