طنازی کسی که مامور نجات دیگران از خودکشی است
ماتیاس چوکه، نویسنده سوئیسی و آلمانی در رمان «ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و درگذر» قصه خود را با فضای شوکه کننده آغاز میکند. در همان ابتدای امر مخاطب متوجه میشود که او قرار است مادرش را به قتل برساند. البته نویسنده در همان سطرهای اولیه به خواننده خود فرصت نمیدهد و دوباره مخاطب خود را بهت زده میکند؛ چرا که خواننده رمانی خیلی زود متوجه این قضیه خواهد شد که این قتل به خواست و اصرار مادرش هست، هرچند او آن را سرسری میگیرد و چندان توجهی به آن نمیکند؛ گویی این درخواست مهم را به طنز و شوخی میگیرد و همین بیتوجهی به درخواست عجیب مادرش به سرعت خواننده متوجه طنز سیاه حاکم بر داستان میکند. چوکه داستانش را با چنین فضای طنزآلود اما سیاهی آغاز میکند:
مادر سالخوردهاش هزار کیلومتر دور از او زندگی میکرد ... در هفته چندین بار و آخر هفتهها تقریبا همیشه به او تلفن میزد تا بپرسد پس بالاخره کی به سراغش میآید و کارش را یکسره میکند.... رمان هربار همراه با فین کوتاهی به وضوح به گوش میرسید، میخندید و میگفت کار به این سادگیها هم که مادرش تصویر میکند، نیست.
اما ماتیاس چوکه با فضاسازیهای موفق خود نشان میدهد شخصیت اصلی این داستان که «رمان» نامدارد چگونه مامور پایان دادن به زندگی دوستش، دوست مادرش و دیگران میشود و در حقیقت آنها از او میخواهند که روزی به شهر آنها سفر کند و کار زندگی هریک از آنها را یکسره کند. نویسنده در حین شخصیت پردازی خود مینویسد: «رمان علاوه بر مادرش دوستی داشت که او هم از زندگی سیر شده بود و هربار در آخرین تلفنهای گاهگداریاش با تضرع تکرار میکرد چنانکه رمان بعد از اینکه با شلیک گلوله جان مادرش را گرفت، سر راه برگشت به برلین توقفی پیش او نکند و جان او را هم با شلیک نگیرد، خاطرش سخت مکدر خواهد شد.»
ماتیاس چوکه در حقیقت در این قصه از زبان شخصیت اصلی داستان خود، «رمان»، فلسفه زندگی را بازگو میکند. وی در این قصه بدون آنکه درگیر شعارزدگی و بیان جملات شعارگونه شود تصویری از واقعیت زندگی در دنیای کنونی ارائه میدهد. تصویری که خاکستری است. او با واسطه شخصیتهای داستان تلاش میکند زندگی و چیستی زندگی در اروپایی مدرن را به تمسخر بگیرد و نشان بدهد چقدر علیرغم همه تصورات کلیشهای، زیستن در چنین دنیایی میتواند کسالتآور باشد به نحوی که مجبور باشی برای پایان بخشیدن به زندگی خود به دیگران التماس کنی و برای ادامه دادن زندگی به چیزهایی سطحی متوسل شوی.
«رمان» که نام شخصیت اصلی این داستان است، هر روز برای افرادی که میخواهند زندگیشان توسط او به پایان برسد نامه مینویسد و احوال آنها را جویا میشود. البته رمان خود میگوید که قصد دارد با این کار آنها را به روزمرگی مشغول دارد که البته در بسیاری از موارد هم موفق است و خواننده میبیند چطور هریک از آنها به دلیل آنکه مجبور شوند جواب سوالات رمان و نامههای او را بدهند، دچار روزمرگی شدن و هدف پایان دادن به زندگیشان را فراموش میکنند! هرچند این فراموشی چیزی از ابتذال زندگی کنونی آنها کم نمیکند. گفتو شنودهای رمان که در حقیقت اندیشههای «ماتیاس چوکه » نویسنده کتاب است نشان میدهد چطور روزمرگی میتواند ما را به سمت خودکشی و همینطور لذت از زندگی سوق دهد.
ماتیاس چوکه شخصت اصلی داستان خود را به نحوی پردازش میکند که مخاطب متوجه بحرانهای روان شناختی او میشود. به طوری که «رمان» برای بسیاری از اتفاقات روزمره زندگی مثل استفاده از آسانسور ساختمان، ملاقات همسایهها، مواجهه با هم محلهایها و حتی روبرو شدن با گربههای خیابان مضطرب میشود و البته بدون آنکه صحبتی از اضطراب خود داشته باشد، جوری برنامهریزی میکند که هیچ یک از آنها رودرو نشود. به بیانی این شخصیت با جدی جلوه دادن امور روزمره زندگی را برای خودش معنا میبخشد و به نوعی آن را ارزشمند جلوه میدهد به نحوی که او هر روز صبح به امید پیروزی در جنگهای خود ساخته علیه مسائل روزمره، مانند ملاقات نکردن همسایه در راهرو و... از خواب بیدار میشود و زندگیاش را ادامه میدهد.
هرچند ماتیاس چوکه برای ایرانیان کمتر شناخته شده است اما قدرت نوشتههای نشان از استعداد بالای او در خلق داستان دارد. وی متولد ۱۹۵۴ است. او تحصیل کرده تئاتر است. او از سال ۱۹۸۰ به عنوان نویسنده و فیملساز در برلین مشغول به فعالیت شد و در ۲۵ سال گذشته یازده اثر روایی شامل رمان و مجموعه داستان کوتاه، هشت نمایشنامه و سه فیلم خلق کرده که توانسته جوایز متعددی را بدست بیارد. از نظر اغلب منتقدین آلمانی و سوئیسی، چوکه تمامی نرمها و مرزهای فرمال سنتی ادبیات روایی را پشت سر گذاشته و به وجهی شوخ و شنگ و در عین حال با طنز سیاه گزندهای، جامعه مدرن امروز اروپا را زیر سوال میبرد.
ناگفته نماند مصاحبه خوانده مترجم کتاب، ناصر غیاثی با نویسنده برای کسانی که علاقمند فرهنگ آلمان و ترجمه هستند پرفایده است.
رمان «ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر» نوشته ماتیاس چوکه توسط ناصر غیاثی ترجمه و با همت نشر «فرهنگ نشر نو» و نشر «آسیم» روانه کتابفروشیها شده و در ۱۹۱ صفحه به چاپ رسیده است.
این معرفی نخستین بار در صفحه ایرنا منتشر شده است
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب رسول مولتان
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد چیست و انتقاد به چه شکلی سودمند است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرور و معرفی کتاب قهرمان دوران