علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
"قدرت دهی به زنان" و گسترش جهالت
یکی از شعارهای اصلی تمدن غرب امروز همین "قدرت دهی به زنان" است (Empowering women). از مظاهر این قدرت دهی به زنان یکی این است که اگر از زنی انتقاد کنید بلافاصله شما را زیر بار دشنام می گیرد که چرا فکر کرده ای می توانی از من انتقاد کنی؟!
ما معمولا فکر می کنیم خودمان خیلی بی فرهنگیم و غربیها در مقابل بسیار با فرهنگ. اما این از مواردی است که در فرهنگ ما همیشه نکوهیده بوده. حتی اگر فردی نسبت به نقد و انتقاد واکنش منفی نشان دهد، باز اساس نقد و انتقاد را زیر سوال نمی برد. اما در فرهنگ امروز غربی اساس مطلب نفی شده و با شعارهایی همچون "مثبت اندیشی" یا "حمایت از اقشار به حاشیه رانده شده" هر نوع نقد و انتقادی را رد می کنند. یک سری شعارهای بسته بندی شده و تعریف شده هست که شما مجاز هستید در چارچوب همانها صحبت کنید. مثلا کاملا مجاز هستید از "خشونت خانگی" (یعنی خشونت مردان علیه زنان و کودکان) به شدت انتقاد کنید. همچنین کاملا مجاز هستید از "تبعیض جنسیتی" با تمام وجود انتقاد کنید. اما کافیست حرفی از آمار و ارقام بزنید که نشان می دهند اکثریت موارد رفتار خشونت آمیز از ناحیه زنان بوده است و نه مردان. آنجاست که هفت جدتان را جلوی چشمتان می آورند. یا کافیست اعتراض کنید که چرا در بسیاری موارد زنان خانه دار و مادران را در مقابل زنان شاغل مورد تبعیض قرار می دهند؟ یا از این دست.
یکی از موارد معروفی که اخیرا مشاهده کردیم داستان سِرِنا ویلیامز بود. تنیس باز زن سیاه پوست آمریکایی که به دلیل تقلب در یکی از بازی ها از داور اخطار و امتیاز منفی گرفت و بلافاصله با هوچیگری و لات بازی مثال زدنی و بارزی داور را که مردی سفیدپوست بود مورد حمله قرارداده و جنجالی به پا کرد و مدعی شد قربانی تبعیض جنسیتی واقع شده. و جالب اینکه لشکر فمینیستها هم به حمایت از وی پرداختند.
قبلا در مورد ریشه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این موضوع مطالبی نوشتیم. اینجا صرفا به این پدیده فرهنگی که رد کردن امکان نقد و انتقاد را ارزش می انگارد می پردازیم. قطعا این پدیده در فرهنگ ما پذیرفته نیست. شاید یکی از بهترین شاخصهای ادبی که این مطلب را نشان می دهد این شعر زیبا از شیخ اجل سعدی باشد.
سعدی نقل می کند که وقتی مأمون به خلافت رسید، کنیزکی خرید که بسیار زیبا و دلربا بود. سعدی به وصف و تصویر پردازی زیبایی کنیزک می پردازد و بعد وقتی مأمون می خواهد از این دختر که کنیز وی بوده کامی بگیرد، دخترک او را پس میزند. مأمون عصبانی شده و شمشیر می کشد تا گردن او را بزند، و کنیزک می گوید گردنم را بزنی بهتر است تا...
چو دور خلافت به مأمون رسید
یکی ماه پیکر کنیزک خرید
به چهر آفتابی، به تن گلبنی
به عقل خردمند بازی کنی
به خون عزیزان فرو برده چنگ
سر انگشتها کرده عناب رنگ
بر ابروی عابد فریبش خضاب
چو قوس قزح بود بر آفتاب
شب خلوت آن لعبت حور زاد
مگر تن در آغوش مأمون نداد
گرفت آتش خشم در وی عظیم
سرش خواست کردن چو جوزا دو نیم
بگفتا سر اینک به شمشیر تیز
بینداز و با من مکن خفت و خیز
بگفت از چه بر دل گزند آمدت؟
چه خصلت ز من ناپسند آمدت؟
بگفت ار کشی ور شکافی سرم
ز بوی دهانت به رنج اندرم
کُشد تیر پیکار و تیغ ستم
به یک بار و بوی دهن دم به دم
یعنی اگر سرم را بزنی یک بار می میرم، اما بوی بد دهان تو هر بار که نفس می کشم من را تا حد مرگ آزار می دهد!
شنید این سخن سرور نیکبخت
برآشفت تند و برنجید سخت
همه شب در این فکر بود و نخفت
دگر روز با هوشمندان بگفت
طبیعت شناسان هر کشوری
سخن گفت با هر یک از هر دری
دلش گر چه در حال از او رنجه شد
دوا کرد و خوشبوی چون غنچه شد
پری چهره را همنشین کرد و دوست
که این عیب من گفت، یار من اوست
به نزد من آن کس نکوخواه توست
که گوید فلان خار در راه توست
به گمراه گفتن نکو میروی
جفایی تمام است و جوری قوی
هر آن گه که عیبت نگویند پیش
هنر دانی از جاهلی عیب خویش
مگو شهد شیرین شکر فایق است
کسی را که سقمونیا لایق است
چه خوش گفت یک روز دارو فروش:
شفا بایدت داروی تلخ نوش
اگر شربتی بایدت سودمند
ز سعدی ستان تلخ داروی پند
به پرویزن معرفت بیخته
به شهد ظرافت برآمیخته
این حکایت سعدی را مقایسه کنید با فرهنگ فمینیستها. فرهنگ هوچیگری که فمینیستها نامش را می گذارند "قدرت دهی به زنان" در حقیقت حکم همان بوی بد دهان را دارد که در این داستان اشاره شده. علی الخصوص که زنان فمینیست علاقه زیادی هم به استفاده از الفاظ رکیک در محاورات روزمره دارند. در جوامع غربی امروز، حتی در جمعی که عمدتا همه از طبقه متوسط جامعه هستند، معمولا زنان را می بینید که بی پروا از الفاظ رکیک استفاده می کنند و مردان در مقابل لبخند فندقی تحویل می دهند. گویا رعایت ادب و نزاکت که روزگاری از لزومات منش و کردار خانُمانه بود امروز از نشانه های ضعف به شمار می آید، لذا با استفاده از الفاظ رکیک، شدت روشنفکری خود را به رخ می کشند!
توجه دارید که سعدی در این داستان زن را در جایگاه منتقد و مرد را در جایگاه انتقاد شونده قرار داده. احتمالا اگر این داستان را به زبان انگلیسی ترجمه کرده و برای فمینیستها بخوانید، بلافاصله روی همین نکته دست گذاشته و ادعا خواهند کرد: "این ناشی از کلیشه جنسیتی است که زن را در جایگاه ضعیف نشان داده و مرد را در جایگاه قدرت"، و به این ترتیب کل داستان را خلاف شرع فمینیستی قلمداد کرده و حکم اعدام شما و سعدی را صادر خواهند کرد!
پری چهره را همنشین کرد و دوست
که این عیب من گفت، یار من اوست
به نزد من آن کس نکوخواه توست
که گوید فلان خار در راه توست
به گمراه گفتن نکو میروی
جفایی تمام است و جوری قوی
هر آن گه که عیبت نگویند پیش
هنر دانی از جاهلی عیب خویش
صد البته در جامعه ما هم هستند خیلی افرادی که تحمل شنیدن نقد و انتقاد را ندارند. اما شما معمولا وقتی چنین افرادی را می بینید در کاهلیت و جاهلیت آنها تردید نمی کنید، چرا که در فرهنگ ما چنین خصلتی از رذایل اخلاقی به شمار می آید. اما در فرهنگ "پیشرو" غربی این را از فضایل می دانند. بازتاب همین فرهنگ منحط است که در سیرک انتخابات آمریکا مشاهده می کنیم. وقتی بالاترین سطوح سیاسی مملکتی تا این حد از نظر فرهنگی نازل هستند، وضعیت عوام هم مشخص می شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب مامان و معنی زندگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه کتابی بخوانیم؟ از چه آموزشی استفاده کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب | تصویر دوریان گری