لحظه رها کردن شیرین‌تر است..

ژه اثر کریستین بوبن است که نشر ثالث آن را با ترجمه فرزین گازرانی منتشر کرده است.

کتابی با زبان شاعرانه که من آن را در کنار مسافر کوچولوی اگزوپری و جاناتان‌ ِ باخ می‌بینم. از کتاب توقع آغازی داستانی و پایانی خوش نداشته باشید. چرا که ژه آمده است که از شعرهای فراموش‌شده‌مان حرف بزند. از زیبایی‌هایی که آنقدر جلو چشممان بوده‌اند که دیگر دیده نمی‌شوند. از این جملاتی که باید با هم بخوانیم و یادمان بیاید:

بخش هایی از کتاب:

خداوندا، ما را در برابر کسانی که دوستمان دارند محافظت کن!


فروختن آب در بیابان کار راحتی است. همه می توانند این کار را بکنند. هنرمند واقعی کسی است که به چادرنشینان صحرا ماسه می فروشد.


او مقابل معجزه ای است و معجزه ها چیز پیچیده ای نیستند و نیازی نیست خیلی شلوغش کنیم.


لحظه رها کردن شیرین تر از لحظه برداشتن است.


اما شاید بهترین چیز ما به ما تعلق ندارد.


درباره ی من صحبت می‌کنند. انگار که گاراژدارها درباره‌ی ماشینی که چند تایی عیب و نقص دارد حرف می‌زنند. نگران نباشید. چیز مهمی نیست، چندتایی اصلاح و دوباره راه می‌افتد.


آلبن را غولی بزرگ کرده است. در این کار، هیچ چیز خارق العاده ای وجود ندارد. از اول دنیا تمام بچه‌ها توسط غول‌ها بزرگ شده اند. غول او را از شکمش خارج کرده و به گوشت صورتی گونه هایش می‌چسباند و از سر تا پا با اسم‌های دل نشین در هم می‌پیچد – گربه کوچولوی من، ماه قشنگم، تکه جواهرم، کوچولوی من، گوشت و خونم. بچه را برای مدتی طولانی به همین حال نگه می‌دارد، و او را به حرف‌های عاشقانه آغشته می‌کند، درخشان مثل برف در آفتاب. پدر چند دقیقه بعد رسیده است. پدرها این طوری‌اند، همیشه با تاخیر.


راستی ژه، از تو می‌پرسم آیا جهنمی وجود دارد؟ از بهشت نمی‌پرسم. می‌دانم چیست، کجاست. این جا، حالا.

ژه میگوید: جهنم هم همین طور است. این جا، حالا.


بچه ها و کسانیکه به شکلی مبهم، آتش کودکی را در خود نگه می‌دارند : نابغه‌ها و ديوانه‌ها ، چیزی برای شنیدن در کلیساها ندارند.


نباید برای چیدن شقایق‌های وحشی وارد آن کشتزار میشدم.

با وجود این،می دانستم که شقایق های وحشی را باید با چشم دوست داشت، نه با دست.

شقایق‌ها در چشم،شعله می‌کشند.

در دست،می‌پژمردند.


وقتى آدم كسى را دوست دارد، هميشه چيزى براى گفتن يا نوشتن به او پيدا مى كند، تا آخر عمر.


اگر آدم مدت‌های مدید به چیزی نگاه کند، تبدیل به همان چیز می‌شود.


زندگی هدیه‌ای است که هر روز صبح به محض بیدار شدن روبان‌هایش را باز می‌کنم. زندگی گنجی است که هر شب، قبل از بستن پلک‌ها، زیباترینش را کشف می‌کنم.


همه‌کس و هیچ‌کس، این دو با همند.