می نویسم تا شاید از میان نوشته هایم خودم را پیدا کنم...
معرفی کتاب "دلایلی برای زنده ماندن"
تا حالا شده احساس کنید که دوستتون یا یکی از اعضای خانوادتون به افسردگی مبتلا شده و یا علائمش رو داره و بخواین کمکش کنید؟
چی شده؟ چرا غمگینی؟ افسرده شدی؟ چیزی نیست، این روزها همه افسردن، یه خُرده برو بیرون بگرد، به خودت برس، آهنگها شاد گوش کن، خوب میشی!
? بنظرتون به همین سادگی میشه به یه فرد مبتلا به افسردگی کمک کرد؟
کاش همونطور که اگر پزشک نیستیم و نمیدونیم که مثلا راه درمان روده تحریک پذیر چیه، برای یه فرد مبتلا به افسردگی هم نسخه نپیچیم!!!?
افسردگی بیماری واقعا عجیب و پیچیده ایه که متاسفانه این روزها با وجود مسائل موجود در کشور، خیلی ها رو میتونه درگیر خودش کنه و بنظر من که از ویروس کرونا هم خطرناکتره! چه بهتر که در این زمینه آگاهی خودمون رو بالا ببریم که اگر خدایی نکرده خودمون و یا نزدیکانمون رو در معرض این پدیده ی عجیب گرفتار دیدیم بتونم راهی برای نجات داشته باشیم.
? این ها رو گفتم که یه کتاب خوب که به تازگی خوندمش رو معرفی کنم.
کتاب "دلایلی برای زنده ماندن" نوشته ی مت هیگ، کتابی کم حجم و با نثری ساده و روان، شرح حالی از زبان نویسندش که دوران سختی از افسردگی و حملات عصبی رو پشت سر گذاشته و از تجارب و راهکارهاش برای مقابله با این غول سیاه نوشته.
برشی از کتاب:
یکی از نشانه های محرز افسردگی این است که سر سوزن امیدی به هیچ چیز ندارید و آینده ای را متصور نمی شوید.
... در نظر برخی افراد، افسردگی اساسا موجودیت ندارد؛ اصلا نیست! با سر شعله ور این سو و آن سو پناه می برید و کسی نمی تواند شعله ها را روی سرتان ببیند.
مت هیگ تو این کتاب میگه که: فهم افسردگی دشوار است. افسردگی نامرئی است. این طور نیست که احساس کمی اندوه داشته باشید.
مت هیگ از اوج و فرودهای افسردگیش میگه و از حمله های عصبی و اضطراب شدیدی که تو این دوران تجربه میکرده. چیزهایی رو میگه که باورش برای کسی که اونارو تجربه نکرده واقعا سخته! پیش خودتون میگین مگه میشه سخت ترین و وحشتناک ترین کار برای آدم این باشه که از در خونه بیاد بیرون و بره مغازه یه خرید بکنه برگرده؟!؟!
بیماری من چه عجایب و غرایبی که با خود به همراه نداشت! تنهایی بیرون رفتن چنان در ذهنم غیر طبیعی بود که انگار سقفی می شدم، بی آنکه بر پایه ی دیواری تکیه کرده باشم! مغازه کمی جلوتر بود و حروف نام آن مغازه هنوز در نظرم کوچک می نمود و نمی توانستم بخوانمشان؛ پیمودن مسیر باقی مانده تا رسیدن به مغازه یک خروار اندوه و ترس را بر سرم آوار می کرد. از ذهنم می گذشت: امکان نداره بتونم انجامش بدم.
مت هیگ از تمامی علائم بیماریش، چه روحی روانی و چه جسمانی، تو این کتاب توضیح میده و حتی از قرص های که میخورده و البته معتقده که قرص ها برای خودش بشخصه تاثیر چندانی نداشته. از راهکارهاش برای کنترل ترس و اضطرابش و ازینکه چطور میشه به یه فرد گرفتار افسردگی کمک کرد هم میگه. از کتاب خوندنش و کتابهایی که خونده و از ورزش کردن و تاثیر اونها روی بیماریش...
و کتابخوانی من مدام بیشتر می شد؛ می خواندم و می خواندم و می خواندم. با چنان شوری کتاب می خواندم که قبلا در خود هرگز مشاهده نکرده بودم.
همواره گفته اند دویدن، همچون آسانسوری ست که افسردگی و اضطراب را پایین می آورد. برای من که واقعا پاسخو بود.
کتاب "دلایلی برای زنده ماندن" کتابی نیس که آدم رو وارد یه نگرانی محض کنه و یا در یه ترس و وحشت از بیماری، ما رو به فکر فرو ببره؛ دلیلش اینه که نویسنده این کتاب تونسته غول افسردگی رو رام کنه و از امید به زندگی بگه.
روزی فرا می رسد که لذتی خواهید یافت؛ لذت و مسرتی که با درد و رنج کنونی تان در خواهد افتاد و آن را به آتش خواهد کشید. به صورت دخترک نوزادتان خیره خواهید شد که در دامانتان به خواب رفته است؛ دوستان عزیزی خواهید یافت؛ غذای خوشمزه ای نوش جان خواهید کرد که هرگز امتحان نکرده بودید؛ چه بسیار کتابهایی هستند که هنوز نخوانده اید و با مطالعه شان غنی خواهید شد؛ تماشگر چه فیلم ها خواهید بود، در حالی که بسته های بزرگ پاپ کورن را با لذت نوش جان می کنید؛ با عشق زندگی تان چه قهقهه ها سر نخواهید داد و چه معاشقه ها که نخواهید کرد..
زندگی به انتظار شما نشسته است. ممکن است برای مدتی در این برهه گیر کنید، اما جهان همین جاست و جایی هم نمی رود. تا جایی که می شود سماجت بورزید و دست نکشید. زندگش ارزشش را دارد.
کتاب پُر است از جمله هایی که هر واژه اش پر از عشق و انرژی است و میتونه حالتون رو خوب کنه:
چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان.
چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه.
چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر.
چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم به دست گرفتن.
چگونه زمان را فروبنشانیم؟ با نفس کشیدن.
- قدر شادی را، هر لحظه که واقع می شود، بدانید.
- زندگی را مزه مزه کنید؛ نبلعید.
- حق با کرت وانه گت بود: "خواندن و نوشتن از نیرو بخش ترین مراقبه هایی هستند که آدمی تا کنون یافته است."
-این سه گانه را هرگز از یاد مبرید: زندگی کردن، عشق ورزیدن، رها کردن.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد کتاب "قلعهی حیوانات" نوشتهی "جورج اورول"
مطلبی دیگر از این انتشارات
کاش دیگران هم بودند، کاش دیگران هم میدیدند
مطلبی دیگر از این انتشارات
#کتاب ۹۸