معرفی کتاب دوئل....آنتوان چخوف

کار غلطی است که کسی را  بخاطر عاشق شدن و یا ترک معشوق سرزنش کنیم.عشق و نفرت که دست خود ادم نیست....ص۲۸
کار غلطی است که کسی را بخاطر عاشق شدن و یا ترک معشوق سرزنش کنیم.عشق و نفرت که دست خود ادم نیست....ص۲۸

دوئل [Duel] رمانی از آنتوان پاولوویچ چخوف (1860-1904) ، نویسنده­ ی روس، که در 1897 به چاپ رسید و یکی از مشهورترین آثار او و تصویر تقریباً حقیقی آشفتگی روحی روسها در پایان قرن گذشته است. تقریباً همه شخصیتهای داستان موجوداتی ضعیف ­اند و آرمانهایی را می­ جویند که خود می­ دانند بیرون از دسترس آنهاست و برده ­ی عادات خویش­ند.

داستان در شهر کوچکی در قفقاز و در کنار دریای سیاه می­ گذرد: لائوسکی که کارمند جوانی است خود را به این شهر منتقل کرده است تا سر و صورتی به زندگی خود که ضایع شده­ اش می­ داند ، بدهد. پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه با رفیقه­ ی خود ، به سفر می­ رود. اما به جای آنکه در صراط مستقیم بیفتد ، تمام روز را در خلوت به غذا خوردن و می­زدن و ورق­بازی و نقل داستانهایی بی سر و ته می­ گذراند. این لااقل نظر فون کورن ، زیست شناس آلمانی الاصل، است. مردی فعال که به شدت از لائوسکی متنفر است، زیرا عقیده دارد که او به حکم قانون تنازع بقا از میان خواهد رفت. نفرت آنها از یکدیگر چنان شدید می­ شود که بالاخره فون کون بهانه ه­ایی پیدا می­کند تا با لائوسکی دوئل کند. شب قبل از مبارزه برای لائوسکی بدبخت، فرصتی است که درباره­ ی خود به تفکر بپردازد ، می­ بیند که گذشته­ اش چیزی جز بیهودگی و بی قیدی و دروغ نبوده است. ترس از مرگ میل به زندگی و زندگی بهتر را دراو بیدار می­ کند. قبل از ترک خانه در کمال محبت زن بیچاره ­ای را که او قصد ترکش را داشت، می­بوسد و به نظرش می­رسد که زن بی­نظیری است.
دوئل بی نتیجه به پایان می­رسد، اما لائوسکی مرگ را حس کرده است. زندگی تازه ­ای را شروع می­ کند، با رفیقه ­اش ازدواج می­ کندو سخت به کارمی­ چسبد.
لائوسکی، که یکی از شخصیتهای شاخص هنر چخوف است و شباهت بسیاری به «اوبلوموف» اثر گانچاروف، دارد، ضعیف است و مردد. بی آنکه بخواهد بدی می­ کند، نفرت او از اطرافیان خود پوششی است بر نفرتش از خود. برای تبرئه ­ی وجدان خود می­ کوشد تا به خود بقبولاند که معایبش حاصل زمان و ناشی از قانون توارث است. با این حال، نتیجه­ ی این رمان عنصر تازه ­ای در بدبینی چخوف وارد می­ کند و آن روابط بین لائوسکی و فون کونر است، که در عین دشمنی با یکدیگر هر دو دارای حسن نیت­ اند و این روابط، خواننده را به یاد حکایت «یک ناشناس» می­ اندازد و نکته ­ی کمتر مشهود ولی اساسی را آشکار می­ سازد و آن عشق چخوف به قهرمانانی است که خلق می­ کند.
هرچند صد سال تمام از درگذشت چخوف می گذرد ، اما آثار او همچنان جذابیت خود را برای مشتاقان ادبیات در سراسر جهان حفظ کرده اند.
در رمان کوتاه دوئل، آنتوان چخوف به تهی بودن زندگی روشن فکرانه ی زمان خود و نقش بر آب شدن آرزو های آن ها اشاره می کند. هیچ نویسنده ی دیگری نتوانسته چون او با قدرتمندی به ترسیم شب تاریک روح دورانش بپردازد. او در عین حال در ترسیم تراژدی های پنهانی که تن و جان آدم را می فرساید استاد بود .

بخشهایی از این کتاب :

و در ذهنم ٬ که از اندوه گرانبار است ٬

افکار دردناک برهم تلنبار میشوند.

و حافظه ام ٬ در سکوت ٬طومار طویلش را در برابرم میگشاید. 

و من ٬ وحشت زده ٬ دفتر زندگیم را میخوانم ....

سرا پا برخود میلرزم و نفرین میفرستم ...

به تلخی تاسف میخورم و اشک تلخ میریزم 

و ان سطور دردناک را ٬ دریغا ، نمیتوان فرو شست....شعری از پوشکین ..ص ۱۳۹

کسی که با تغییر محل زندگی ٬ مثل پرنده مهاجر ٬ به دنبال راه نجاته به جایی نمیرسه٬ چون هر جا بره اسمون همین رنگه ...ص ۱۴۳

این سرنوشت انسان هست که حتی در جاده صاف هم سکندری بخوره ٬ یعنی اگر حتی در مسائل کلی اشتباه نکنه در جزئیات احتمال خطا داره.کسی حقیقتو نمیدونه ....ص۱۷۴

زندگی هم همینطوره... انسانهاهمینطور که در پی حقیقت اند ٬ دومتر جلو میرن و یه متر عقب٬ رنجها٬ اشتباهات و ملال زندگی ٬ اونها را عقب میبره و اما عطش حقیقت و مداومت ٬ اونها را به جلو میکشونه ‌.کسی چه میدونه؟ ممکنه حقیقت واقعی را پیدا کنن.....پایان کتاب