نگاهی به کتاب گم ‌شدن در انفرادی

چند روز پیش با دو نفر از همکارانم در مورد ترجمان و مجله‌اش، با رعایت فاصله اجتماعی، صحبت می‌کردیم. بحث رسید به کتابی که همراه با اشتراک مجلات امسال ترجمان به عنوان هدیه می‌فرستد. کتاب «گم شدن در انفرادی» نوشته ریچل اَویو. وقتی داستانش را تعریف کردند گفتم «جالب به نظر میاد» و اینگونه بود که کتاب به دست من رسید.

داستان چیست؟

داستان کتاب، مانند بسیاری از مطالب ترجمان، بر یک اصل اساسی استوار است: «آن‌چه همه فکر می‌کنند درست است شاید درست نباشد!»

کتاب از سه جستار تشکیل شده است که ریچل اویو نوشته است. ریچل اویو روزنامه‌نگار نیویورک‌تایمز و نیویورکر بوده و برنده و نامزد چند جایزه هم شده است.

جستار اول که طولانی‌ترین بخش کتاب است، داستان مادری سیاه‌پوست و مذهبی را روایت می‌کند که اجازه نمی‌دهد دخترش که مرگ مغزی شده است را از دستگاه جدا کنند و او را دفن کنند. در حالی که دادگاه دختر او را مرده اعلام کرد، اما مادرش باور دارد که دخترش با وجود مرگ مغزی زنده است. نویسنده با محور قرار دادن این داستان و ذکر چند داستان مشابه و نقل‌قول‌هایی از پزشکان می‌خواهد این نتیجه را بگیرد که مرگ مغزی مساوی با مرگ نیست. نشانه آن هم ادامه علائم حیاتی بعد از مرگ مغزی است. دختر مرگ مغزی شده داستان، بعد از مدتی که همه او را مرده اعلام می‌کنند به سن بلوغ می‌رسد و دچار قاعدگی می‌شود، آن هم در شرایطی که مرگ مغزی شده و طبق قوانین پزشکی مرده است. مشابه این اتفاق برای چند بیمار دیگر که خانواده آن‌ها نگذاشته‌اند فرزندشان پس از مرگ مغزی از دستگاه جدا شود نیز افتاده است. البته تلاش بسیاری برای نشان دادن تبعیض بین سیاه‌پوستان دارد که از حد غرزدن عادی فراتر نمی‌رود.

مرگ مغزی مساوی با مرگ نیست!
مرگ مغزی مساوی با مرگ نیست!

جستار بعدی که ضعیف‌ترین بخش کتاب بود، به دختری می پردازد که دچار «گسست» شده است. گسست اختلالی روان‌شناختی است که در آن بیمار، در عین سلامت جسمانی، برای مدتی هویت خود را به طور کلی فراموش می‌کند. دختر 23 ساله این جستار نیز دچار همین وضعیت شده است. کل داستان همین است. اما نویسنده دوست داشته است که در این مورد زیاد بنویسید. 35 صفحه داستان این دختر است و اینجا هم تلاش‌های مادر برای پیداکردن دخترش که در اثر گسست گم شده است محور داستان شده. در عین حال کل این جستار همین است که گسست مفهوم مهمی است که روان‌شناسان نتوانسته‌اند آن را توضیح دهند و احتمالا باید نتیجه بگیریم که روان‌شناسی غربی به درد نمی‌خورد. همین ایده که نهایتا سه صفحه لازم دارد را نویسنده محترم 35 صفحه کش داده.

هانا؛ دختری که به خاطر گسست گم شد
هانا؛ دختری که به خاطر گسست گم شد

جستار آخر که نام کتاب بر اساس آن انتخاب شده، در مورد سیاه‌پوستی دله دزد است که بر اثر اتفاقاتی به عضویت گروهی ضدنژادپرستی «پلنگ سیاه» در می‌آید. به جرم دزدی‌ها او را دستگیر می‌کنند، اما در روند دادرسی، عضویت او در این گروه به عنوان جرم اصلی مطرح می‌شود. از آن‌جایی که این گروه سابقه اقدام مسلحانه داشته است و قاضی، رییس زندان و مابقی موثرین در دادگستری آمریکا از این گروه خوششان نمی‌آید، او و دو سیاه‌پوست دیگر را به جرم عضویت در این گروه به «حبس ابد در انفرادی» محکوم می‌کنند. آلبرت وودفاکس، شخصیت اصلی داستان، 41 سال را در زندان انفرادی می‌گذراند. بیشترین مدتی که یک نفر در تاریخ آمریکا در انفرادی بوده. او از زمانی که به عضویت پلنگ سیاه در می‌اید تا زمانی که به او عفو می‌خورد، شروع به مطالعه و تفکر در اتفاقات اطرافش می‌کند و به طور کلی از یک دله دزد به یک متفکر سیاه‌پوست و ضدنژادپرستی تبدیل می‌شود. بعد از آزادی، در حالی که تمام اطرافیانش و سیاه‌پوستان به او افتخار می‌کنند، از رفیقش می‌پرسد که بچه‌های محلی که در آن بزرگ شده است چه نگاهی به او دارند؟ رفیقش هم با شرمساری جواب می‌دهد که آن‌ها هنوز فکر می‌کنند که او هنوز یک دله دزد است! کل کتاب برای همن نوشته شده. انسان‌ها را قضاوت نکنید.

آلبرت وودفاکس؛ کسی که 41 سال توانست انفرادی را تحمل کند
آلبرت وودفاکس؛ کسی که 41 سال توانست انفرادی را تحمل کند

اول شخص یا سوم شخص؟ مسئله این است

مهم‌ترین ضعف کتاب در زاویه دید داستان است. زاویه دید باید یا اول شخص باشد یا سوم شخص. شما چندین صفحه می‌خوانید، غرق داستانی سوم شخص می‌شوید و همه ضمایر سوم شخص است که ناگهان با جملاتی مانند «رو به من کرد و گفت» مواجه می‌شوید. چند لحظه از دنیای داستان جدا می‌شوید و با خودتان فکر می‌کنید که این «من» یعنی که؟ بعد از چند لحظه یادتان می‌آید که این داستان را نویسنده دارد روایت می‌کند و هر از چندگاهی دوست دارد که خودش نیز دیده شود و یکی دو صفحه ضمایر به اول شخص تغییر می‌کند. نمی‌دانم که این مشکل از خود نویسنده است یا در ترجمه این مشکل پیش آمده، اما دلیلش هرچه باشد باعث سردرگم شدن خواننده می‌شود.

با وجود این مشکل اما همچنان کتاب جذابیت خودش را دارد. اگر از خواندن داستان‌هایی که در آن به باورهای مرسوم شما حمله می‌کند و شما را به فکر فرو می‌برد و برای مدتی شما را نسبت به همه چیز شکاک می‌کند علاقه دارید، این کتاب مناسب شماست. اگر هم از آن دسته ضدآمریکایی‌ها هستید که دوست دارید داستان‌هایی بخوانید که سیستم آمریکا به سیاه‌پوستان ظلم می‌کند، قطعا این کتاب را بخوانید!