باید زندگی را لغت به لغت فرا گیرم؛ درست همان گونه که لغت به لغت از یادش می برند!
هزار خورشید تابان در تاریک ترین دوره تاریخ یک کشور
اگر به اتفاقات یک برهه خاصی از تاریخ علاقمندید بهترین راه برای درک عمیق آن برهه، زیستن در آن زمان است چرا که عمق حوادث را می توان از تأثیری که بر زندگی و احساسات مردم آن روزگار می گذارد به خوبی درک کرد اما چنین چیزی در عمل ممکن نیست و نمی توان با مردمی زیست که که دیگر در میان ما زندگی نمی کنند و یا عمیقاً شرایطی را درک کرد که مدت هاست از وقوع آن گذشته است. این جاست که باید به سراغ داستان های مرتبط با آن رویداد ها رفت و همراه با راوی داستان در قلب و روح مردمی رسوخ کرد که آن حوادث را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند؛ مردمی که نه فاتح اند و نه شاه سرزمینی و نه سیاست مداری که سرنوشت عده کثیری را تعیین می کنند. منظور من مردمان عادی است که زندگی آن ها و افکار و احساسات آن ها در هیچ صفحه کتاب تاریخی ثبت نشده است و خوشی ها و غم های آن ها در هیاهو و گرد و خاک این حوادث گم شده است. بی شک داستان هایی که در بستر حوادث تاریخی روایت می شوند بهترین منبع برای درک حال و هوای این مردمان و لمس تنهایی ها، سختی ها، عشق ها، ناکامی ها، دلگرمی های عمیق و یأس های عمیق آن هاست که همواره در حاشیه شکست ها و پیروزی های چشم گیر حوادث تاریخ، فرصتی برای دیده شدن نداشته اند.
رمان هزار خورشید تابان از خالد حسینی بهترین نمونه کتاب داستانی، برای زندگی در کنار مردمی است که در طی سال های پر التهاب تاریخ معاصر افغانستان زیسته اند. مضمون این کتاب نیز همچون کتاب موفق قبلی این نویسنده – بادبادک باز – حول موضوعات مشترکی چون جنگ و مسائل پیرامونی آن، مهاجرت، تعصبات قومی و تعصبات مذهبی می گذرد اما بر خلاف بادبادک باز، در هزار خورشید تابان خالد حسینی این بار به سراغ زنان و مشکلات آن ها در افغانستان می رود و قهرمان های خود –لیلا و مریم - را از میان این قشر انتخاب کرده و از زاویه زندگی آن ها به حوادث معاصر افغانستان می نگرد و تاثیر این حوادث را بر زندگی آن ها روایت می کند.
در هزار خورشید تابان از یک سو مریم را داریم که نماینده زنان نسل گذشته افغانستان است؛ از کودکی رنج کشیده است؛ مطیع است؛ ظلم بسیار دیده است؛ ناچار به ازدواج با رشید، مردی خشن و بد اخلاق با سی سال اختلاف سنی شده و از طرفی همواره داغ " حرامی – فرزند نامشروع بودن - " را بر پیشانی دارد. در طرف دیگر لیلا است که می تواند نمونه ای از نسل جدید زنان افغانستان باشد؛ لیلا در یک خانواده متوسط فرهنگی بزرگ شده، پدرش معلمی مهربان و ساده دل است و مادری نسبتاً سلطه طلب دارد که همواره نگران دو برادر بزرگتر لیلا است که در کنار احمد شاه مسعود می جنگند و توسط نیروهای شوروی کشته می شوند و نگرانی دائمی مادر لیلا را تبدیل به سوگ و افسردگی دائمی می کنند. توجه دائمی مادر لیلا به نور و احمد، برادران لیلا حتی پس از مرگ آن ها سبب می شود که لیلا دور از لطف مادری و توجه او بزرگ شود و همین هم او را به نحوی خودساخته، مستقل و تسلیم ناپذیر بار می آورد. شخصیت لیلا شخصیتی با اراده و قوی است که بارها در داستان شاهد جنگیدن او برای ایجاد تغییر و ساختن شرایط بهتر هستیم؛ شخصیتی که حوادث ریز و درشت و مصیبت ها در کنار رنجی که برایش در پی دارند او را قوی تر می کنند.
در هزار خورشید تابان جنگ خدای سرنوشت است و زندگی افراد را در دست دارد؛ طارق عشق لیلا پایش را در اثر انفجار مین از دست داده و در اثر جنگ ناچار می شود که افغانستان را به همراه پدر و مادرش ترک کند؛ این جنگ و مهاجرت اجباری ناشی از آن است که میان لیلا و طارق جدایی می اندازد؛ برادران لیلا در جنگ با شوروری در شمال کشته می شوند؛ مادر لیلا بعد از دست دادن پسرانش افسردگی گرفته و توجه اش را به لیلا از دست می دهد و پدر و مادر لیلا در اثر برخورد موشک به خانه شان کشته می شوند و لیلا شنوایی یکی از گوش هایش را از دست می دهد و در نهایت این جنگ است که در ظهور طالبان و دوره ترسناک حکومت آن ها بر افغانستان نقش مهمی را ایفا می کند.
دوران تاریک سلطه طالبان فرا می رسد؛ دوره ای که زن در جامعه افغانستان بهایی ندارد و به بهانه های گوناگون محدود می شود و کتک می خورد و در خانه حبس می شود و لیلا که دیگر والدینش را از دست داده و بی پناه است و از طرفی فرزند طارق را باردار است؛ به ناچار می پذیرد که همسر دوم رشید – شوهر مریم – شود و این جاست که این دو زن بعد از کشمکش های اولیه یار و یاور هم شده و در نهایت یکی برای آزادی آن دیگری جانش را فدا می کند. به این ترتیب خالد حسینی نشان می دهد که زن بودن در یک جامعه سنتی آن هم در تاریک ترین دوره تاریخ می تواند چه بهایی داشته باشد.
از هزار خورشید تابان نباید انتظار داستانی به عمق و پختگی بادبادک باز را داشت؛ در بادبادک باز داستان در روایت منسجم است و احساس گناه و عذاب وجدان شخصیت اصلی را جلا داده و از او شخصیتی عمیق ساخته است. توصیفات و داستان ها سر وقت پرداخته شده و با نرمی پیش می روند اما در هزار خورشید تابان حوادث پی در پی وارد می شوند و شخصیت ها فرصت کافی ندارند که در مقابل آن واکنش نشان داده و به این ترتیب ویژگی های درونی خود را هویدا کنند؛ شخصیت ها در هزار خورشید تابان چندان هم گنگ و نامفهوم نیستند و هر یک ویژگی های خاص و ممتاز خود را دارند اما عمق و غنایی که ما در بادبادک باز برای شخصیت ها می بینیم در این رمان نمی بینیم و شاید این موضوع به این خاطر باشد که هزار خورشید تابان وزنش را بر روی روایت حوادث تاریخی انداخته و سعی کرده تا سیر حوادث را هر چند در پی رنگ داستان روایت کند اما همواره جزئیات آن را در نظر بگیرد و همین هم سبب شده که فرصت کافی برای ایجاد پختگی لازم در شخصیت ها را نداشته باشد. لذا این رمان در مقایسه با بادبادک باز تا حدی عامیانه پسندتر است و مخاطب عام بیشتر آن را می پسندد.
در چهل سال گذشته افغانستان شاهد رویداد های گوناگونی بوده است که شرح آن ها در کتاب های تاریخی و آرشیو های خبری بسیار است. در این سال ها افغانستان شاهد کودتای داوودخان، حمله شوروی، ظهور مجاهدین، قتل دکتر نجیب، ظهور طالبان و ورود ارتش آمریکا به خاک خود بوده است که می توان شرح کاملی از این رویداد ها را از منابع گوناگون خبری یافت اما این که بر سر مردم چه آمد و این که آن ها در تمام این مدت چطور زندگی کردند؛ چه احساسی داشته اند؛ چطور عاشق شدند؛ چطور از دست دادن ها را تحمل کردند و چگونه با همه این مصائب خود را به ادامه زندگی واداشتند را نمی توانید در هیچ منبع خبری بیابید. کتاب هزار خورشید تابان داستان زندگی دو زن از این سرزمین است که یکی با هوش و شجاعت خود و دیگری با فداکاری خود نشان می دهند که این سال ها چگونه گذشته اند. داستانی که با وجود سادگی، روایت صادقانه آن بسیار جذاب و پر کشش است و آن را در ذهن تان برای همیشه ماندگار می کند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی دو + دو تا کتاب، با حال خوب :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان واقعی آنابل چیست؟ آیا این عروسک در واقعیت هم شیطانی است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
قاشق چای خوری، کتابی برای علاقه مندان داستان کوتاه