کانْت؛ از کتابخانه‌ی ملی تا سقوط دلار

امانوئل کانت
امانوئل کانت

گذری هم که شده، عکس سه رخ از این مرد پیشانی بلند را دیده ایم. اگر هم از دور دستی برای روشفکری تکان داده باشیم، اسم دهن پر کن کتاب اصلی او را هم شنیده ایم--«نقد عقل محض». اکثر تاریخ‌نگاران تمدن یا علم انقلاب صنعتی و جنبش روشنگری را در قرنن هجدهم میلادی به پیشانی بلند همین حضرت گره می‌زنند!

شاید خیلی از ما همین عنوان کتاب برای پز دادنمان کافی باشد. عنوانی که معنای اصلی خودش را در سازگاری با فرهنگ عامه‌ی الان ایران از دست داده است. نقد عقل محض به معنی کوبیدن و نکوهیدن عقل و احتمالا محض (پیش خودمان فکر می‌کنیم یعنی تکیه در استفاده‌ی زیاد از عقل)! سر جمع و با کمک اهالی دل نتیجه می‌گیریم که فاصله‌ی بین جلد کتاب را از عنوان فارسیی آن فهمیده ایم و به راحتی می‌گوییم که: آقاااا جان، نباید همه‌اش که از عقل استفاده کرد! عقل هم جواب نمی‌دهد! بیایید و دل به احساسات ببندیم! از تجربیات گوهر بار بزرگتر‌ها استفاده کنیم! صبر پیشه کنیم و ... .

موضوع اینجاست که این کتاب درباره‌ی نحوه‌ی ادراک انسان نوشته شده است. این که ما چطور می‌بینیم و آنچه را که دیدیم چه طور می‌فهمیم. این جهان را چطور می‌فهمیم. همدیگر را چطور می‌فهمیم. چه چیز‌هایی را اصلا می‌فهمیم و چه چیز‌هایی را نمی‌توانیم بفهمیم. نقد عقل محض با فارسی امروزی یعنی عقل من و شما در چه محدوده‌ای کار می‌کند؟
پس خارج از آن چی؟‌
- اصلا حرفش را هم نزنید! آن چه به فهم نمی‌آید را هیچ مگویید!

درست همزمان با این ایده که کانت مطرح کرد، یعنی ما بهترین و خفن‌ترین و بفهم‌ترین و ... نیستیم و تا یک جایی توانایی داریم (فعلا!)، اروپا، غرب یا هر چه اسمش را می‌گذارید (من که می‌گویم بشر!) شروع به پیشرفت کرد! شروع به اختراع! شروع به ایده پراکنی! شروع به هر چیزی که امروز آنها را «خارج» کرده و ما را «این مملکت»! آنها محدودیت را به رسمیت شناختن و تازه به فکر چاره در‌آمدند!

حالا بیایید از وسط اسکناس یک دلاری آقای جرج واشینگتن را برداریم و آقای کانت را جایش بنشانیم. چهره‌ها که شبیه هستند. شاید کاری از دست کانت بر‌آمد! و از او بپرسیم مشکل کار کجاست؟

شاید بیاید به من و شما بگوید که مشکل کار خود شما‌ها هستید! شما اصلا قبول ندارید مشکلی بین شما وجود دارد! چیزی کم دارید؟ شاید بگوید مشکل آنجاست که صبح‌های زود در روز‌های تعطیل کتابخانه‌ی ملی کشورتان پر از داف و پاف است! همه درحال سلفی گرفتن و استوری گذاشتن! شاید بگوید نمی‌دانید محدودیت‌هایتان کجاست که یک شبه این اسکناسی که مزین به نقش من است چند برابر می‌ارزد و دولتی دارید که از فشار انتظار خود شما می‌خواهد همین یک شبه دوباره چند برابر بی‌ارزشش کند!

شاید من و شما پاکترین و باهوش‌ترین و عالی‌ترین نژاد روی زمین نباشیم! چیزی باشیم مثل همه! خودمان و مشکلاتمان را بشناسیم و آنگاه به فکر چاره باشیم. شاید کانت روی یک دلاری همین را به ما بگوید.