That girl
دلنوشته روزهای عجیب کنکورم
یه وقتایی از زندگی احساس میکنی بین دو تا دیواری که دارن فشارت میدن و نه میتونی بیای بیرون و نه میتونی تحمل کنی، این روزا که دو هفته دیگه کنکور به تعویق افتاده برگزار میشه دقیقا همین حس رو دارم نه توان ادامه دارم نه دل وایسادن از طرفی اوضاع خوب پیش نمیره و حال و روزمو بد تر میکنه، حرفهای مشاور و خانواده بابت اینکه پشت کنکور موندن اشکالی نداره و تو یاد 3سال تلاشت میافتی و همش با خودت میگی چرا برای تو انگار نشده ولی برای بقیه اینطور نیست مدام حس مقایسه ،کمالگرایی در کنار فرسودگی که درکش فقط برای یه کنکوری ممکنه دیروز جواب نهایی اومد و خیلی دلم شکست یاد شب های که کاملا نمیخوابیدم یا فقط سه چهار ساعت میخوابیدم میافتادم و شاید دقیقا همون لحظه خودمو تنها دیدم که هیچ کس حاضر به درکم نبود و این خیلی سخته همش با خودم میگم امید داشته باش میشه چرا نشه ولی نشونه ها حرفامو نقص میکنن وقتی به این فکر میکنم که دوباره یه سال دیگه بخونم از درون می پاشم چون یعنی دوباره تحمل سرکوفت ها و ترحم ها حس های منفی در یک کلمه شکست شاید با خودتون بگین چرا شکست از وقتی یادم میاد عادت داشتم خودمو قوی نشون بدم و اصلا دوست نداشتم در مورد سختی هام یا نشدن ها با کسی حرف بزنم و این روزا دقیقا آسیب پذیر ترین قسمت وجودم داره خودشو نشون میده وخودمو خیلی ضعیف میبینم دختری که همیشه همه به عنوان یه دختر فولادی ازش یاد می کردن انگار داره لایه لایه می شکنه
و اونجا سخت تر میشه که دیگه نصیحت و پیشنهاد هیچکس نمی خوای، فقط میخوای خودت باشی خودت چون فکر میکنی دیگران نمی تونن درست راهنمایت کنن
سال کنکور سال عجیبیه سالی که هر کاری رو میگن باید، به بعد کنکورت موکول کنی بیرون رفتن جرمه یه وقتایی زیاد خوابیدن تورو از رقیب هات عقب می اندازه و باور دارن به جای گریه درساتو بخونی به نفعته و هیچ کس کاراش و حرفاش نباید روی تو تاثیر بزاره و تو فقط مسئولی ، و تو هستی کلی نباید و خستگی و تلاش که کنارش یه دنیا حرف هست به عنوان دلسوزی در کنار عدم درک تو
با تمام این ها بازم امیدوارم آخر تابستون با لبخند بگم شد با اینکه همه چیز برخلاف جریان آب زندگیم بود
به یاد کتاب کافکا نمی دونم از طوفان بیام بیرون، اصلا مطمن هستم هنوز طوفان تموم شده یانه؟ اصلا اتفاق هارو یادم میاد ؟ یا اصلا تونستم جان سالم به در ببرم؟ ولی غبار این لحظات روی من میشینه و کسی که از طوفان بیرون بیاد ریحانی نیست که پا به درون طوفان گذاشته انگار دیگه وانمود نمی کنه قویه شاید واقعا قوی شده . با اینکه گفتنش برام سخته میخوام داستان این فصل زندگیم با امید تموم شه چون به نظرم از اول دنیا تا آخرش تنها چیزی که مانا هست و نسل ها باقی میمونه امیده
امیدوارم بار بعد که مینویسم از جادو امید براتون بگم از قدرت خدایی که همه چیز میگه نمیشه ولی اون انجامش میده 🦢☕

مطلبی دیگر از این انتشارات
روایت بازگشتانه !
مطلبی دیگر از این انتشارات
خبر فوری امتحانات نهایی ۱۴۰۳ - شاهکاری شگفت از ایران زمین
مطلبی دیگر از این انتشارات
سخنی با کنکوری های عزیز