ترجیح میدم، به ذوق خویش دیوانه باشم تا به میل دیگران عاقل..
حالا ک دارم میرم ...
https://musicspardis.org/56062/sade-nist.php
اینو گوش کنید و متنو بخونید ...
کجایی ببینی این درختا دارن پشت سر هم پر از شکوفه میشن و من هنوز همون درخت بی برگ و ثمرم...
تن من منتظر توعه که بیای و به آغوش بکشیش تا پر از شکوفه های ریز و صورتی بهاری بشه ...
بهار بدون تو ...بهار نیست
بی تو من تو همون فصل خزون و سرد میمونم ...
روزام تکرار میشن
بی تو ، تو یه خلأ زمانی ام
این بار کوچه رو تنهایی با قدمام متر کردم
ایندفعه بیست قدم بیشتر نبود ...
ولی اون روز ک تو بودی یادمه وقتی با قدمامون متر میزدیم زمینو
۴۰ تا قدم شد ...
وقتی نیسی نمیخوام دیگه تو هوایی ک اثری از نفس تو نیس نفس بکشم
نمیخوام رو زمینی ک با قدمای تو مزین شده راه برم ...
باید ازین شهر برم شاید ؟!
ولی فکر و خیال و خاطراتت ک ولم نمیکنن چه اینجا باشم چه لس آنجلس...
ذره ذره چیزایی ک توی این شهر و هواش هست منو یاد تو میندازه...
خستم ازین آدمایی ک نمیفهمن چمه
خستم از تلقین اینکه بی تو زندگیم رواله
خستم از خستگیام...
الان جای لبای تو ...
این قطره های بارونه ک جای جای صورتمو میبوسه ...
جای تو این نسیم بهاریه ک منو تو آغوش میکشه...
دلم برات تنگه ...
اونقدر تنگ که دانشمندا بخوان هم نمیتونن حدشو اندازه بزنن...
....
.....
حالا که دارم میرم
برنگرد ...
پشتتو نگاه نکن
منم پشتمو نگاه نمیکنم
نه تو تیرای تو کمرمو ببین
نه من تیرای تو کمرتو میبینم
نه تو چشای خیسمو ببین
نه من چشای خیستو میبینم
حالا ک دارم میرم
حالا ک دارم فراموشت میکنم
خودتو ،خودمو بهم یادآوری نکن ...
بزار با این آدمای جدیدی ک هستیم بسازیم و زندگی کنیم ...
«تو رو دوست دارم بیشتر از خودم :)
اینو میگن همه ...»
یادت باشه هرجور هم ک باشی بازم برای من همون آدمی هستی ک تو قلبم جا داده خودشو ...
داشتم از دانشگاه برمیگشتم بعد دیه یهو یه تیکه های از متن تو ذهنم جرقه خورد دیه نوشتم تکمیلش کردم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست معمولی
مطلبی دیگر از این انتشارات
من یک زن دهه شصتی هستم
مطلبی دیگر از این انتشارات
به یاد قدیم