داستان ما

صبح می شه و خورشید سلام می کنه، رنگ دریا ها تغیر می کنه و سطح آن زیر نوازش آفتاب برق می زنه، پرنده ها شروع به استقبال از خورشید می کنند، با خواندن آوایی پر از محبت؛

جنگل ها روشن می شوند و حیوانات شروع به گذراندن روز دیگه ای می کنند،یک روز دیگه از عمر شون. این داستان طبیعت هستش.

بعد از ۶۰ دقیقه یک ساعت می گذره، تعدادی آدم آخرین ساعت عمرشان را گذراندن و تعدادی اولین ساعت عمرشان،تعدادی گریه کردند و تعدادی خندیدند. این داستان انسان هاست.

وقتی ۳۶۵ بار این اتفاقات دوره بشه،یک سال گذشته، توی یک سال ۳۶۵ بار خورشید سلام می کنه و شروع به نوازش زمین می کنه،نوازشی گرم و نرم. این داستان زمینه.

توی اون ۳۶۵ روز صد ها انسان میمیرند،می خندند،گریه می کنند،غذا می خورند،می خوابند....

اگر در نگاه اول به این نگاه کنیم چیز کسل کننده ای به نظر نمی آید،

خورشید سلام می کند، دریا ها و جنگل ها روشن می شوند،و بعد با گذشت ۱۲ ساعت دوباره خاموش.

ولی وقتی این اتفاق ملیون ها بار می افتد به نظر کسالت آور و خسته کننده می آید؛

ولی اینطور نیست، من،تو،اون،اون ها و کلا همه ی آدم های کره ی زمین توی روز کار هایی انجام می دن،حالا سوال اینه:می خوای وقتی به داستان فقط تو نگاه می کنند کسل کننده به نظر بی آید یا جذاب و لذت بخش؟

پس با خوشحالی انجامش بده،با لذت انجامش بده،با لبخند انجامش بده

کاری کن تا خودت لذت ببری

زندگیت رو زیبا کن.