زندگی در خوابگاه قسمت اول

خب دیشب دومین شب زندگی من در خوابگاه مرند بود، و خیلی بهتر از چیزی شد که فکرش رو می‌کردم. اتاق ما چهار تخت داره دو تا رو زمین و دو تا بالای تخت‌های قبلی. تخت پایینی با یه نردبان به تخت بالایی وصل می‌شه. و با این که من دل خوشی از ارتفاع ندارم، تو تخت بالایی می‌خوابم:)


من ۳ تا هم اتاقی دیگه دارم، سه تاشون هم با من هم‌رشتن. دوتاشون ترم ۳هستن و یکیش مثل من ترم یکه. دوستای ترم‌۳ من از جن می‌ترسن و کل شب چراغ رو روشن می‌ذارن واسه همین من یه پرده کنار تختم وصل کردم که بتونم بخوابم!!!

علاوه بر این، این دو تا برخلاف ما ترم یکیا شبا دیر می‌خوابن و ما دوتا باید سر و صداشون رو تو ذهنمون تبدیل به لالایی کنیم. عوضش من و دوستم هم صبح ساعت ۷ از خواب پا میشیم و سر و صدا راه می‌افته:)

زندگی اینجا خوبه و درس خوندن اینجا راحت‌تر از درس خوندن تو خونست، اینجا یه اتاق مطالعه داره که کل شب و روز می‌تونیم ازش استفاده‌ کنیم و تو سکوت درس بخونیم.

در عوض اینجا باید خودمون غذا درس کنیم که یکمی بگی نگی به منی که ۱۸ سال غذای مامانم رو خوردم سخته?

در کل فعلا راضیم?