فروشگاه آنلاین کتاب الکترونیک | https://mtbook.ir
کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا؛ روایتی حیرتانگیز و جادویی از زندگی!
معرفی کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا از کیگو هیگاشینو ماجرای فروشگاهی به همین نام را روایت میکند که مردم نامههایشان را به داخل آن میاندازند و از صاحب آنجا کمک میخواهند، در حالی که سالهاست هیچکس به آن مکان عجیب پا نگذاشته است… .
این اثر پرفروش در سال 2012 جایزهی Chūōkōron را به دست آورد.
دربارهی کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
روایتی حیرتانگیز و جادویی از زندگی! وقایع کتاب معجزههای خواربارفروشی نامیا (The miracles of the Namiya General Store) از کیگو هیگاشینو در مغازهای کوچک به همین اسم میگذرند.
ابتدا با شوتا، آتسویا و کوهی ملاقات میکنیم، سه دزد تحت تعقیب که البته در این لحظه مشغول دزدی نیستند و به دنبال جایی برای گذراندن شب میگردند. دست سرنوشت مغازهی نامیا را در مقابلشان میگذارد و آنها هم از این فرصت استقبال میکنند، بیخبر از آنکه زندگیشان بعد از این شب کاملا دگرگون میشود… .
نامیا بهنظر متروک میآید. مجلهها به چندین دهه قبل تعلق دارند و اگر شمعی برای روشن کردن نبود، سه دوست مجبور میشدند تمام شب را در تاریکی بگذرانند.
آنها بعد از بررسی شکاکانهی همهچیز، مشغول شوخی دربارهی محصولات بهداشتی و نوشتافزاری که همهجا به چشم میخورد هستند که ناگهان پاکتی وارد مغازه میشود. صاحب این بسته مرموز کسی به اسم خرگوش ماه است، اما صرفنظر از اسم عجیب فرستنده چرا باید کسی در نیمهشب نامهای به درون مغازه نامیا بیندازد؟
اقتباس سینمایی از کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
سینماگران چینی در سال ۲۰۱۷ یک اقتباس فانتزی از این داستان را روی پرده سینما بردند که با استقبال خوبی هم مواجه شد. در ژاپن نیز قصهی فروشگاه نامیا الهامبخش اثری سینمایی بود که سال ۲۰۱۲ اکران شد.
نکوداشت های کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
- جذاب و مسحورکننده. (Terry Hong, Booklist)
- کتابی که بهسختی میتوان آن را زمین گذاشت. (بررسیهای کراکوس)
جوایز و افتخارات کیگو هیگاشینو نویسنده کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
- برندهی جایزهی ناووکی
- برندهی جایزهی Honkaku
- برندهی جایزهی نویسندگان سبک رازآلود
- نامزد جایزهی ادگار در بخش بهترین رمان
- نامزد جایزهی Audie در بخش بهترین داستان معمایی
درباره کیگو هیگاشینو نویسنده کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
کیگو هیگاشینو (Keigo Higashino) در سال ۱۹۵۸ در شهر اوساکای ژاپن دیده به جهان گشود. او یکی از شناختهشدهترین نویسندگان امروز ادبیات آسیای شرقی به شمار میرود. او در رشتهٔ مهندسی برق و در دانشگاه زادگاهش تحصیل کرد و پس از اتمام درس، بهعنوان مهندس در شرکتی بزرگ مشغول به کار شد.
در همان ایام بود که نویسندگی را نیز بهطور جدی آغاز کرد و با نگارش داستانهایی کوتاه و بلند، در عالم ادبیات به آوازهای فراوان رسید. کیگو هیگاشینو نویسندهای پرفروش و پرافتخار است.
«شگفتیهای همهچیزفروشی نامیا یا «معجزه های خواربارفروشی نامیا» و «بدخواهی». کیگو هیگاشینو جوایز و افتخارات گوناگونی را نیز نصیب خود کرده است.
بخشی از کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
زمانی مردم به اینجا هجوم آورده بودند تا ساکن شوند و ایستگاه قطار و مغازههای اطرافش را به قطب تجاری تبدیل کردند؛ اما این قضیه مربوط به دههٔ ۱۹۷۰ بود. حالا چهل سال گذشته بود. زمانه عوض شده بود. در حومهٔ شهر، همهجا مغازههای تعطیل به چشم میخورد و این شهر قدیمی نیز از این قاعده مستثنی نبود.
کوسوکه همانطور که راه میرفت، دنبال ردی آشنا از گذشتهاش بود. او فکر میکرد احتمالاً هیچچیز را به خاطر نخواهد آورد، اما در کمال تعجب، حالا که اینجا بود خیلی از این مکانها را میشناخت. اینطور نبود که شهر هیچ تغییری نکرده باشد. مغازهٔ ماهیفروشی که مادرش همیشه از آن خرید میکرد، از خیابان ناپدید شده بود.
اصلاً اسمش چه بود؟ آها! درست است، اوماتسو. صاحب مغازه پوست آفتابسوختهای داشت. او همیشه رو به مشتریانی که از کنار مغازهاش رد میشدند با اشتیاق میگفت: «هی خانم! صدفهای امروزمون حرف نداره! به خودت یه لطفی کن و چند تایی بخر. شوهرت بعداً ازم تشکر میکنه!»
چه اتفاقی برای صاحب مغازه افتاده بود؟ یادش آمد که از جایی شنیده بود قرار است پسرش مسئولیت مغازه را بر عهده بگیرد، اما خاطراتش واضح نبود. شاید آن را با مغازهٔ دیگری اشتباه گرفته بود.»
پیشنهادهایی برای دوستداران کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا:
معجزه های خواربارفروشی نامیا کتابی خواندنی و جذاب از دستهی دانلود کتاب رمان است. اگر از این کتاب جذاب لذت بردهاید گزینههای دیگری را برای مطالعه به شما پیشنهاد میکنیم:
منبع: سایت دانلود کتاب متا بوک
مطلبی دیگر از این انتشارات
سکوت-
مطلبی دیگر از این انتشارات
شب (انشا)
مطلبی دیگر از این انتشارات
شبی که مامان را گم کردم