نبودی. نیستی. نمی‌تونی باشی.

باشه ولی از دروغ گفتنات خسته شدم. میفهمی؟ البته نه اونجوری صرفا، عام... نمیدونم. خسته‌م. حس عجیبیه. آخه نصفه شبه. صرفا چون نصفه شبه؛ نه چیز دیگه. خوابم میاد. عصبیم هستم یکم. حس عجیبیه. بیرون بارونه. صداش میاد. البته خیلی قطع و وصل میشه. ریزِ. دلم میخواد برم رو تاب. سرده هوا. نه خیلی ولی همون یکم کافیه. دلم می‌خواد بشینم فیلم ببینم. ولی زیادی خسته‌م. گفتم عصبیم؟ ببخشید. منظوری ندارم. سندرم 12 به بعد. گند زدم. دوباره. نمی‌دونم چمه. انگار توی یه چرخه گیر افتادم. البته خیلی کوچیک‌تر از چرخه. شوخیه بدی بود. ببخشید. هوا خونه گرمه. دلم می‌خواد پنجره رو باز کنم. شوفاژ روشنه. نمیشه. منم نزدیک شوفاژم. دلم می‌خواد اینجا می‌بودی. دلم می‌خواد می‌بودی. دلم می‌خواد وجود می‌داشتی. منظورمو میفهمی دیگه؟ چرا نیستی؟ چرا هر چیزی که می‌خوام وجود نداره. از دستت ناراحتم. خیلی خیلی ناراحتم. تو حق نداری وجود نداشته باشی. چرا گوش نمی‌دی؟ گوش بده. تنها کسی هستی که گوش می‌ده. اگه گوش ندی نمی‌دونم چی کار کنم. باشه. اگه نمی‌خوای حرف نمی‌زنم. ولی تو نمی‌تونی نخوای. وجود نداری. آدمایی که وجود ندارن نمی‌تونن نخوان. تو نمی‌تونی نخوای. فهمیدی؟ ببخشید. نمی‌خواستم داد بزنم. هر از چند گاهی اینجوری میشه. نمی‌خوام ولی میشه. دلم کلیدِ شهرِ مادرِ فولاد زره رو می‌خواد. قول میدم به جای چشمام دکمه بدوزم. روحمو می‌بخشم بهش. نمی‌فهمم. چرا کورالین دلش نمی‌خواست روحشو از دست بده؟ روح چی داره؟ ساعت چهاره. دلم می‌خواد رو چمن دراز بکشم. آسمون باید قشنگ باشه. هوا تاریکِ تاریک نباشه. ذره نور. وقتی بارونای ریز از بالا دارن میان بهشون نگاه کنم. حس عجیبی دارم. موهام گِلی میشه. متنفرم از وقتی که موهام کثیف میشه. می‌ارزه ولی. آدم حس می‌کنه همه چی داره دورش می‌چرخه. تجربه‌ش کردی تا حالا؟ آه. تو وجود نداری. کسی که وجود نداره نمی‌تونه چیزیو تجربه کنه. تو نمی‌تونی چیزیو تجربه کنی. بذار بگم. مثل اینِ که کل دنیا داره می‌چرخه. از دنیا جدا می‌کنه. مثل یه پرتال. فهمیدی؟ ازت متنفرم. چرا وجود نداری؟ میشه با هم فیلم ببینیم؟ یه شبی. یا یه صبحی. یه وقتی. هر وقتی. وجود نداری؛ ولی می‌تونی فیلم ببینی. مگه نه؟ سرم درد می‌کنه. برم بخوابم؟ یکم دیگه بیدار می‌مونم. خیلی خوابم میاد. دلم نمی‌خواد بخوابم. پارادوکس عجیبه. از 19 بدم میاد. از 17 هم همین طور. 16 قابل تحمله. 13 از همه‌شون بدتر. 7 هم مثل 13. ازشون متنفرم. می‌گن عددای خوبین. ازشون منتفرم چون خوب نیستن. ازشون متنفرم چون وقتی نمیشه شانسی توی سوالات پنج گزینه‌ای گزینه‌ی هفتو زد و منتظر درست در اومدنش شد چون هفت عدد خوبیه. از شانس خوب بدم میاد. دروغ زیاد می‌گه. زیاد ولت می‌کنه. از فالای خوب متنفرم. هیچ وقت اجرا نمی‌شن. خوشحال شدم وقتی اون فالو دیدم. یه هفته، نه نزدیک دو هفته‌ست. منتظرم. هیچی نمیشه. خبر خوب؟ کور خوندم. حافظم دیگه ولم کرده. می‌ترسم. نه چون تنهام. نه چون نصفه شبه. صرفا، می‌ترسم. مهم نیست از چی. مهمم بود، نمی‌دونستم. پس مهم نیست. چقدر حرف زدم. ببخشید. نه. نگو. هیچی نگو. خواهش می‌کنم. مررسی. به همه می‌گم "اینتر" بزنن. خوانشش راحت‌تر میشه. اینتر نمی‌زنم. کمتر خونده میشه. چرا منتشرش می‌کنم وقتی دلم نمی‌خواد خونده شه؟ نمی‌دونم. چرا با تو حرف می‌زنم وقتی وجود نداری؟ همه با "تو"هاشون حرف میزنن؟ کسِ دیگه‌ای "تو"یی داره؟ همه چیز یه ذره زیادی برای ساعت چهارو نیم پیچیده‌ست. ولش کن. شبت بخیر. صبحِت. هر چی. بخیر.
04:44AM
زمان: شنبه‌ی هفته پیش
زمان: شنبه‌ی هفته پیش