مسئول مدرسه نویسندگی | قدرتگرفته از Shahinkalantari.com
اهمیت نوشتن
مشهور است که جرج برنارد شاو گفته: «عدهٔ بسیار کمی از مردم در طول سال بیش از دو یا سه بار فکر میکنند. من با یک یا دو بار فکر کردن در هفته به شهرتی جهانی دست یافتهام.»
در این جستار از این میگوییم که چگونه میتوان به جمع افراد معدودی پیوست که حداقل هفتهای یک بار واقعاً فکر میکنند!
به دو شیوه میتوان از نوشتن برای بهتر فکر کردن بهره گرفت:
بی و با انتشار نوشتهها
نوشتن برای بهتر فکر کردن بی انتشار نوشتهها
«برای دل خودم مینویسم.» بله، بسیاری از ما ممکن است برای دل خودمان بنویسیم، و چند کلمه قلمانداز روزانه ممکن است برای آسودن دلمان کفایت کند.
این شیوه که میتواند نوعی نوشتاردرمانی محسوب شود، برای بروز احوالات و تنظیم احساسات مناسب است. قاعده و قانون خاصی ندارد. کاملاً خصوصی است، و حتی میتواند بعد از نوشته شدن دور ریخته شود. اینجا نفس نوشتن مهم است و رسیدن به آرامش حاصل از برونریزی ذهنی. این شیوه را آزادنویسی مینامیم که محصول آن عموماً دلنوشته است.
نوشتن به افزایش کیفیت تفکر میانجامد؛ درست. آزادنویسی و برونریزی ذهنی هم از گامهای مؤثر تفکر مکتوب است؛ درست. اما شفاف نوشتن، چندان ساده نیست.
بسیار پیش آمده که افراد پس از آزمودن آزادنویسی، احساس پریشانی و ناتوانی کردهاند و نوشتن تأثیر مثبتی روی آنها نداشته است.
با توجه به این موضوع این سؤال مطرح میشود که آیا اصلاً تمام انواع نوشتن ذهن ما را شفافتر میکنند؟
به نظر میرسد که اینطور نیست.
غالباً افرادی که هوس نویسندهشدن میکنند به ورطۀ لفاظی و احساساتیگرایی میافتند.
احساساتیگرایی، زیادهروی در استفاده از قید و صفت و شاعرانگیِ باسمهای ویژگی اغلب دلنوشتههاست.
اما برای بهرهمندی بیشتر از نوشتن باید از این فراتر رفت و از نوشتن به عنوان ابزاری اصلی اندیشیدن بهره جست.
زمانی از والتر لیپمن در مورد دیدگاهش روی موضوع خاصی سوال شد، او در جواب گفت:
«من نمیدانم نظرم راجع به آن چیست. من هنوز راجع به آن چیزی ننوشتهام.»
کافی است همین الان دست به قلم شوید و یک صفحه دربارۀ مزایا و معایب یکی از تصمیمهای مهمی که باید بگیرید بنویسید تا حساب کار دستتان بیاید که تفاوت نشخوار ذهنی و تفکر مکتوب چیست.
نوشتن وضوح میآورد. برای اندیشیدن با نوشتن، فقط کافی است دست از قلم برندارید. حتی رودهدرازی دربارۀ مسئله هم مجاز است. طرح درست مسئله، نیمی از حل مسئله است. تلاش کنید تا جنبههای مختلف افکارتان دربارۀ یک موضوع را به واژه تبدیل کنید.
چرا وضوح تا این میزان مهم است؟
به خاطر اینکه تا دربارۀ چیزی به واضحترین شکل ممکن فکر نکرده باشیم، نمیتوانیم ارزیابی و تصمیمگیری درستی داشته باشیم.
فرید زکریا در کتاب «در دفاع از یک آموزش لیبرال» مینویسد:
«برای من فضیلت محوری یک آموزش لیبرال این است که به شما یاد میدهد چگونه بنویسید، و نوشتن شما را وادار به فکر کردن میکند. جدا از هر آنچه در زندگی انجام میدهید، توانایی نوشتن واضح، تمیز و منطقی بهسرعت به عنوان یک مهارت ارزشمند برایتان آشکار خواهد شد... مهم نیست که چه کسی هستید -سیاستمدار، کاسب، مورخ یا رماننویس- نوشتن شما را وادار به گزینش میکند و وضوح و نظم را برای ایدههای شما به ارمغان میآورد.»
یکی از مزایای آزادنویسی و برونریزی ذهنی آشکار ساختن افکار مبهم، غلط و پریشان ماست. غالباً دقایق اولیه برنامۀ نوشتاری ما به برونریزی سریع و بیتکلف همین افکار مغشوش میگذرد.
اما باید توجه داشته باشید بسیاری از چیزهایی که برای خود ما واضح به نظر میرسد، پر از سوراخ سمبه و ضعفهای گمراهکننده است.
آزادنویسیهای ما معمولاً رو به خود نویسنده نوشته میشوند. اما اگر در پی وضوح بیشتر هستیم- که از کلیدهای بهتر اندیشیدن است- انتخاب یک مخاطب فرضی راهگشاتر است. مخاطبی که از چند و چون افکار ما اطلاع چندانی ندارد. آنوقت کل ماجرا را برای او بشکافیم. آنقدر واضح که هیچ جای سوالی برای او باقی نماند.
پس اگر میخواهیم خطاب به مخاطبی غیر از خودمان بنویسیم، رعایت نکات زیر مفید خواهد بود:
-فهرست کردن یکبهیک نکات
-بیان کامل جزئیات
-استفاده از مثالهای ملموس از زندگی روزانه
-بهرهگیری از تشبیه و استعاره برای روشن شدن موضوع (این موضوع مثل…)
جملات زیر کلید خوبی برای واضحتر شدن هر موضوعی هستند:
اصلاً بگذار اینجوری موضوع را برایت باز کنم تا بهتر بفهمی…
بگذار مثال دیگری برایت بزنم…
شبیه این است که…
نوشتن برای بهتر فکر کردن با انتشار نوشتهها
وقتی مسئله انتشار مطرح میشود موضوع کاملاً فرق میکند. اگر در نوشتههای خصوصی توجه به درستی ساختار و چارچوب و املا و انشا و ... چندان ضرورتی ندارد، در این مرحله همۀ این موضوعات ضرورتی دوچندان مییابند.
ارائه و انتشار نوشته مسئولیت میآورد. اگر در خلوت نیازی به نقل منبع نیست، در انتشار مطلب موضوعی ضروری است.
در انتشار نوشته مسئلهی ارتباط مطرح میشود. نوشتن برای مخاطب مشخص و ارائه نوشته، این ضرورت را ایجاد میکند تا با سنجشگرانهاندیشی بیشتری سخن بگوییم.
برای رسیدن به چنین وضوحی به روشهای مناسب استدلال و ساختارهای استاندارد پاراگرافنویسی متوسل میشویم، و همین ما را وادار به عمیقتر شدن میکند.
به همین سبب شاید بتوان گفت تاثیر حقیقی نوشتن بر افزایش تفکر زمانی آغاز میشود که به انتشار نوشتههایمان مبادرت میکنیم.
اما باید به یاد داشت که تفکر به صبر و حوصله و خط زدنهای مکرر نیاز دارد.
محمد قائد میگوید:
«اگر کامپیوتر نبود مجبور بودم اختراعش کنم. با دست واقعاً نمیشود این کارها را کرد، با دست جابهجا کردن پاراگرافها و کلمات در کتاب یا حتی متنی چند هزار کلمهای عملاً ناممکن است. به این میماند که بخواهی از تهران با دوچرخه به کرج بروی ناهار بخوری و برگردی. پیش از ورود کامپیوتر با قلمهای نوکمدادی مینوشتم و پاک میکردم و حرکت از نو...گاهی از متن پرینت میگیرم و دوباره پاراگرافها را جابهجا میکنم و دوباره پرینت میگیرم تا ببینم بهتر شده یا نه. کاری است پر زحمت و گیجکننده. در تحمل هر کسی نیست.»
بدون پذیرفتن مرارتهای کار از سطح دلنوشته فراتر نمیرویم. شاید به خاطر همین است که برنارد شاو گفته عدهٔ بسیار کمی از مردم در طول سال بیش از دو یا سه بار فکر میکنند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی استعاره در شعر و ادبیات فارسی
مطلبی دیگر در همین موضوع
چرا ملاصالح باید این تجربه های سخت را از سر بگذراند؟
بر اساس علایق شما
نامه صد و هجده ( این ۱۰۰ عزیز )