گلبرگ سرخ لاله‌ها، در کوچه‌های شهر ما

امروز یک سر رفتیم بهشت زهرا، برای شرکت در مراسم تدفین شهدای تجاوز اسرائیل. از ابتدای بازگشت‌مان به تهران، نیتش را داشتیم. من بستگان زیادی در تهران ندارم و قبلا فقط دوبار بهشت زهرا را دیده بودم. جمعیت زیادی جمع شده بودند و در بیست دقیقه‌ای که ما آنجا بودیم، چهار شهید آوردند. همزمان هم اعلام می‌کردند که کدام شهدا هنوز در سالن ندبه‌اند. ازدحام بود و چشم‌های ملتهب از گریه و صورت‌های پف کرده از داغدیدگی. شهدایی که این روزها اسم‌هایشان را کنار هم می‌دیدم، آنجا بدن‌هایشان کنار هم آرمیده بود. یک دسته گل سرخ خریده بودیم که بر هر گوری شاخه‌ای بگذاریم. گل‌ها تمام شد و گورها تمام نشد.

روی گورها، نام‌های آشنایی را می‌دیدم که این روزها در توییتر، در آیین سوگواری کوچک خودم، به سیاق مویه‌گری ایرانی خطابشان کرده بودم: سهیل کطولی 11 ساله که برایش نوشته بودم ستارۀ سهیل شدی؛ مریم مینایی که گفته بودمش، پس از زایمان، شبیه فرشته‌ها بودی. مهدی پولادوند که نوشته بودم در هر سوارکار جوانی، ایران تو را خواهد دید. دلم گریه می‌خواست، دلم گریۀ بی‌وقفه می‌خواست، دلم گریۀ جاودانه می‌خواست؛ مثل تمام این ساعت‌های پس از آتش‌بس.

رسم من همیشه این بوده که در مراسم سوگواری، کمی شبیه‌تر به سلیقۀ بخش سنتی جامعه لباس بپوشم. این بار این کار را نکردم. با همان لباس معمول دو سال اخیرم رفتم؛ البته سیاهپوش. تعمد داشتم، می‌خواستم به آن سوگوارانی که از قشر و گروه متفاوتی بودند بگویم همچون منی را هم در داغ خودتان شریک بدانید. می‌خواستم به حاکمیت بگویم من تغییر نکرده‌ام، تو باید تغییر کنی و مثل منی را هم بپذیری.

باور دارم اقتضای وطن‌دوستی در این روزهای سخت آن نیست که خودمان را نفی کنیم و از هر چیزی که سال‌ها باورش داشته‌ایم عقب بنشینیم؛ اقتضای وطن‌دوستی آن است که هرکس در همان چهارچوب فکری و معنایی خودش، راهی برای درک و پذیرش دیگران خلق کند. اسمش را می‌گذارم تمرین روزمرۀ ملت بودن؛ کاری که سال‌های سال است از آن غفلت کرده‌ایم و از غفلت ما شکاف‌هایی زاییده شده و در آن شکاف‌ها موریانه‌های فرصت‌طلبی لانه کرده‌اند. مراسم سوگواری و شریک شدن در داغ یکدیگر، شاید آسانترین نقطه برای شروع چنین تمرینی باشد.

آیا در این سال‌ها کسانی بیش از دیگران بر طبل نفی و طرد نکوبیده‌اند؟ من معتقدم که کوبیده‌اند. آیا در سال‌های اخیر داغ‌های ملی دیگری نبود که کسانی به خاطر ترجیحات سیاسی‌شان نادیده گرفتند؟ من معتقدم که بوده. حساب قدرتمندان جداست که باید روزی برای کرده و نکرده‌شان به همین مردم جواب پس بدهند. اما من یکی از مردمم و مثل یکی از مردم فکر می‌کردم و دربارۀ مردم فکر می‌کنم. من در خودم می‌بینم در قبال آدم‌های عادی مثل خودم از همین امروز و بی‌هیچ قید و شرطی، ملت بودن را تمرین کنم. امید که دیگران هم بکنند.

یاد تمام شهیدان وطن جاودانه باد.

به تاریخ 5 تیر 1404، چند روز پس از آتش‌بس جنگ تحمیلی اسرائیل علیه ایران.