نوشته‌ای برای هیچ!

25 فروردین 1373
25 فروردین 1373

مقدمه واجب نیست!
محتوا مهم‌تره یا ساختار؟ مسخره‌ست ورق زدن بیهوده برای رسیدن به صفحه اول
این مقدمه‌ست؛ علیه مقدمه
قابل تامل، حتی اگه فاقد ارزش!

عادت ندارم به نوشتن. چرا اینو مینویسم؟‌ نمیدونم!

سرگردونم،
تو یه کره
که هفتاد درصدش آبه
ولی بهش می‌گن خاکی.
چی‌ام؟ چرا اینجام؟ تاکی؟ نمیدونم!
تنها چیزی که مطمئنم؛ یه موجود ۲۷ ساله‌ام که از وقتی یادم میاد اینجا بودم.
سرم پر از مواد مذابه. کی فوران می‌کنم؟ نمیدونم!

زندگی یعنی چی؟ [تعریف مشخصی وجود ندارد]
عشق؟ [تعریف مشخصی وجود ندارد]
آرامش؟ [تعریف مشخصی وجود ندارد]
چرا زبان‌ها منقرض نمیشن؟ وقتی نمی‌تونیم با احترام با هم صحبت کنیم.
زمین شده میدون جنگ. و ما سرباز اجباری از بدو تولد. عاشق جنگ!
چیزی که فهمیدم؛ هیچ‌کدوممون به هیچ‌چیز و هیچ‌کس اهمیت نمی‌دیم. من از رفتار، طرز حرف زدن و نگاه‌هامون به‌هم متوجه شدم.

هیولاهای زیادی تو قصه‌هان. قصه‌ها مال زنده‌هان و پر از مرده‌ها.
ولی ما! هیچ‌وقت دنبال زندگی نیستیم. غرقیم تو قصه‌ها!
همه مُردیم. چطور حرکت می‌کنیم، نفس می‌کشیم، صحبت می‌کنیم؟ نمیدونم!
پس همه‌ی آمارهای سرشماری اشتباهه. مامورهای سرشماری اشتباه می‌کنن یا ما خیانت؟ نمیدونم!

چرا روز تولد رو بهم تبریک می‌گیم؟ وقتی هر روز بدتر می‌شیم از روز قبل! و هر سال هیولاتر!
ما ترسناک‌تر از هیولاهای قصه‌هامونیم. کافیه یکم نگاه کنیم به خودمون! به آثار جنگ‌هامون!
کاش هیچ نشانه حیاتی تو مریخ پیدا نشه. همین زمین کافیه برای تباه شدن!
آدما به خاک سیاه نشستن. به دست خودشون! حتی اگر شناور در اقیانوس.
پس کره خاکی بهترین واژه‌ست.

آدم فضایی‌ها. اونا زنده نگه‌میدارنم!
البته فضایی بودنشون برام جذاب نیست. فقط امیدوارم یکیشون پیدا شه که آدم باشه.
حداقل بهتر از ما!

من، اینجا؛ پشت خط شروع
بی‌اعتنا به صدای شلیک
سکوت
نفس عمیق
اکسیژن
ریه
قلب
یه قلب پیر!
قلبم رو اهدا کردم یا بدون اینکه متوجه بشم ده‌ها سال زندگی کردم؟ نمیدونم!
۲۷ ساله نیستم.
تقویم‌ها دروغ میگن.
حتی آینه‌ها هم دروغ میگن!
چون جوونا تو مترو بهم جا میدن
و موسفیدها بهم سلام!
خط پایان.
برنده یا بازنده؟ مهم نیست!
من کی شروع کردم به دویدن؟ نمیدونم!

عصبی‌ام؟ آره.
ناراحتم؟ نمیدونم!
دارم متقاعد می‌شم؛ زلزله، سیل، بلا گاهی لازمه. مخصوصا واسه کسی که ارزش زندگی رو نمی‌دونه.
خوبی آتش‌فشان اینه که مواد مذاب همه رو دور می‌کنه.
مواد مذاب
گرمای شدید
یک محوطه خالی از سکنه
این چندمین باره که فوران می‌کنم؟ نمیدونم!
حالا که همه دورن،
بهترین زمانه برای چند خط سکوت...






‌در مورد آدم فضایی‌ها مطمئن نیستم! زمین به اندازه کافی برای جا دادن چند انسان خوب، بزرگه. آدمای خوب به دنیا ارزش زندگی می‌دن.
باید اقرار کنم که گاهی ازخودگذشتی‌، دوستی، مهر و صداقت هم بین آدما پیدا میشه. کمه، اما بوده، هست.

پس این متن خیلی هم منصفانه نیست. میدونم!

حالا آرومم. نگاه نکن سروته افتادم این پایین! صفحه که بچرخه دوباره اون بالام. سرحال و زنده!
و امروز یه روز خوبه :)
تولدم مبارک ?