آخرین هشدار قبل از فروپاشی کامل: آن سوی آینه از دریا برگشتم و با شلیک به آینهی کنار ساحل؛ موجود مزخرفی که زل زده بود به جهان خلوتم رو کشتم.
آخرین هشدار قبل از فروپاشی کامل به این نتیجه رسیده بودم که بود و نبودم هیچ فرقی نداره. پس باید به یک صلح درونی میرسیدم. قبل از اینکه تصمیم اشتباهی بگیرم خودم رو کشتم.
به چه میاندیشم؛ وقتی به تو میاندیشم! دوست داشتن شبیه شناور شدن یک قایق در یک رودخانه آرامه و عاشق شدن همانند سرگردان شدن یک کشتی در یک اقیانوس متلاطم. کمکم راه رو گم میکنی و…