به چه می‌اندیشم؛ وقتی به تو می‌اندیشم!

دوست داشتن شبیه شناور شدن یک قایق در یک رودخانه آرامه و عاشق شدن همانند سرگردان شدن یک کشتی در یک اقیانوس متلاطم. کم‌کم راه رو گم می‌کنی و هدفت از رسیدن به خشکی، به شناور موندن ابدی در این اقیانوس تغییر می‌کنه.

من حالا گرفتار یک اقیانوس عاشق تو بودن هستم و نمی‌دونم چطور به اینجا رسیدم. تنها چیزی که یادمه اینه که مشغول دوست داشتن تو بودم؛ یک دوست داشتن ساده که احتمالا یه‌جا یه‌کم سهل‌انگاری کردم که حالا گرفتارش شدم. اما من همیشه از بیان احساسم در این مواقع طفره رفتم؛ چراکه معتقدم دلداده و دلشکسته شدن هردو رنج‌ن و من ترجیح می‌دم یک رنج رو تحمل کنم. به‌همین خاطر مطمئن نیستم که با تو راجع‌به علاقه‌م حرفی خواهم زد یا نه! پس تصمیم گرفتم در این مطلب بنویسم که؛ به چه می‌اندیشم؛ وقتی به تو می‌اندیشم! به امید اینکه روزی در گشت‌واگذارهای اینترنتی‌ت بخونی.




چند وقتی می‌شه که تو به سراسر زندگی روزمره‌ی من رخنه کردی و مدام به تو فکر می‌کنم؛ قبل از خواب، پس از بیدار شدن، هنگام رانندگی، در حال تماشای فیلم وَ... وَ... وَ... وَ... وَ...! شاید جالب باشه برات که بدونی به چه می‌اندیشم؛




به تو که ‌می‌اندیشم؛ به روزهای روشنی می‌اندیشم که با تو در انتظارم‌ند. به اولین لحظه‌ای که راجع‌به احساسم به تو می‌گویم و تو با لبخند تاییدم می‌کنی. به ذوق کردنم آن لحظه که چطور باید جلوی خودم را بگیرم که شبیه احمق‌ها جلوه نکنم. به اولین باری که دستت را لمس می‌کنم.

به اولین سلفی با تو ‌می‌اندیشم؛ در مکانی که اولین قرار ماست، مثلا یک رستوران شیک در شمال شرق تهران، یا یک کافه در خیابان ولیعصر. به پوشش مردانه‌ای که تو بیش از همه دوست داری فکر می‌کنم و خودم را در آن لباس‌ها تصور می‌کنم. به اولین شاخه گلی که تقدیمت می‌کنم فکر می‌کنم؛ ترکیب رنگ قرمز گل رُز با مانتوی سفید و شال صورتیِ ناتوان از مهار حجم انبوه موهای مشکی تو، منظره‌ی بی‌نظیری ایجاد می‌کند که احساس می‌کنم در حال تماشای شکوفه‌های گیلاس پارک اوئنو در توکیو هستم.

Ueno Park (Tokyo)
Ueno Park (Tokyo)


به سینماهایی که خواهیم رفت می‌اندیشم؛ و فیلم‌هایی که هرگز متوجه موضوع‌شان نخواهم شد چراکه محو تماشای تو خواهم بود. به صدای ضبط شده‌ی تو؛ که جایگزین ۴۸۲۳ آهنگ گوشی‌م خواهد شد. به جوابی که در پاسخ «خوبی؟»هایی که می‌پرسی می‌اندیشم؛‌ نمی‌دانم باید بگویم «خوبم، مرسی که می‌پرسی» یا «مرسی، خوبم که می‌پرسی».

به اولین سفرمان می‌اندیشم؛ به شمال ایران، جاده چالوس، رانندگی در کنار تو. به تماشای دریا از درون چشم‌های تو و در همین لحظه به دستانم می‌اندیشم؛ که چقدر دوست دارم در انبوه شلوغی موهای تو گم کنم تا با امواج موهایت تمام مرا غرق کنی و لحظه‌ای بعد در ساحل آغوشت با تنفس مصنوعی مرا به این جهان بازگردانی. به تماشای مسیر حرکت آفتاب روی پوست تو می‌اندیشم؛ هنگام غروب و تماشای طلوع آفتاب در کنار تو.

به اولین کادو که تقدیمت می‌کنم می‌اندیشم؛ یک گردنبند زنانه طرح روبرتو کوین که خودم به گردنت می‌آویزم. به ضربان قلبم و به چشم‌های تو؛ که در هنگام خندیدن‌ت تبدیل به یک خط صاف می‌شوند.

به روز، انرژی، انگیزه و یک اقیانوس شوق با تو بودن.




غرق در این افکار جسور می‌شم و تصمیم می‌گیرم درباره‌ی احساسم باهات حرف بزنم اما طولی نمی‌کشه که افکار تاریک مثل امواج متلاطم اقیانوس تمام این خوشی‌هارو در هم می‌کوبن و منو برگردونن به نقطه اول؛




به تو که ‌می‌اندیشم؛ به روزهای تاریکی می‌اندیشم که بی تو در انتظارم‌ند. به اولین لحظه‌ای که راجع‌به احساسم به تو می‌گویم و تو اخم می‌کنی. به تمام فحش‌هایی که در جملات محترمانه‌ت نهفته‌است. به قلبم می‌اندیشم و دردی به بزرگی تمام جهان که در یک لحظه باید تحمل کند. و به دست‌هایی که هرگز لمس نخواهم کرد.

به دوربین سلفی گوشی‌م می‌اندیشم که هرگز متوجه کثیف شدنش نخواهم شد. و به فلافلی‌های دور میدان آزادی که برای سیر کردن یک جوان خسته کافی‌ست و به لباس‌های کهنه‌ی چروک که در کنار صورت اصلاح‌نشده و موهای ژولیده مرا شبیه یک معتاد کارتن‌خواب کرده است. به شاخه‌های گل رُز خشکیده در گل‌فروشی‌های سراسر شهر فکر می‌کنم و به برفی که تمام رنگ‌های شاد پارک اوئنو را با سفیدی خود نابود می‌کند.

Ueno Park (Tokyo)
Ueno Park (Tokyo)


به سالن‌های خالی سینماهای ایران می‌اندیشم؛ و به ورشکستی فیلم‌سازان ایرانی. به ۴۸۲۳ آهنگ حوصله‌سربر گوشی‌م. و به جواب‌های بدی که در پاسخ «خوبی؟» خواهم داد.

به سفرهای بدون تو می‌اندیشم، به رانندگی در تنهایی. به غرق شدن و ندیدن نور آفتاب در دریای بی‌جوش و خروشی که هیچ جسدی را به ساحل نخواهد رساند.

به کادوهایی که تقدیمت نمی‌کنم می‌اندیشم؛ به رکود بازار طلای ایران. به ضربان بیهوده‌ی قلبم در فراق تماشای چشم‌های تو.

به شب، تاریکی، تنهایی و یک اقیانوس اندوه با تو نبودن.




اما من حالا گرفتار یک اقیانوس عاشق تو بودن هستم.