طلبه سطح سه حوزه علمیه قم / و دانشجوی رشته تربیت اخلاقی
ترافیک مغزی
بسم الله الرحمن الرحیم
نوشتن را لذتی است وصف ناپذیر آن زمان که آرامت میکند تا درد هایت را فراموش کنی و افکاری که هر ساعت در تونل های پیچ در پیچ مغزت در حال پیاده روی هستند و ترافیک سنگینی در این کوچه راهها ایجاد کردهاند به روی صفحه ای سفید بیاوری. وقتی دست به قلم برمیداری یا انگشتانت را روی صفحه کلید رایانه ات رها میکنی گویی مسیر جدیدی برای عبور و مرور کلمات باز کرده ای حالا خیالت راحت میشود که از تراکم این حجم انبوه کلمات فاجعه منای دیگری رخ نمیدهد
آه که چه لذتی دارد نوشتن! نه فقط انگشتانم که مغزم نیز داشت زخم بستر میگرفت، نزدیک بود خشک و بی جان شود و از کار بیفتد. دوماهی بود که خون نوشتن در رگ و پی مغر و قلمم نجوشیده بود. سردبیر هر هفته یادآوری میکرد و تاخییر هایم را گوش زد میکرد ومن هر بار نداشتن موضوع را بهانه میکردم. تا اینکه تنگی نفس توانم را برید تنگی نفسی که صرفا از شرمندگی از زحمات و پیگیری های سردبیر نبود، اینبار نفس هایم به شماره افتاده بود چرا که حجم عظیمی از کلمات در بن بست ذهنم به دام افتاده بود ، آری به دام رکود و خمودی.
پس بهانه موضوع را کنار گذاشتم صفحه ای باز کردم واجازه دادم کلمات خودشان و با اختیار خودشان رو صفحه کاغذ به جهند. این بار نه ملاحظه تو خواننده محترم را کردم نه سردبیر. این بار نوشتم برای اینکه زنده بمانم و دوباره زندگی راحس کنم .
برای من هم حقی قائل باش تا اینبار فقط و فقط برای زنده ماندن بنویسم بدون اینکه به قواعد مخاطب شناسی و جذب مخاطب پایبند باشم. اما اگر صدای قلنج این افکار نیمه خشک شده آزارت داد مرا ببخش.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نور درتاریکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
قاتل اراده چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
"چُغُک" بخوانیم