معلمی؛ زیستن در میان مردمان و آموختن با مردمان/ مریم ترابی /کارشناسی مشاوره - دانشجوی ارشد روانشناسی تربیتی
پادکست نگهبان گلها: مروری بر زندگی جبار باغچهبان - قسمت هشتم - باغچهی اطفال و مدرسهی کر و لالها
این پادکست را به تمامی معلمان مبارز ایران تقدیم میکنم.
امیدوارم الهامبخش بسیاری از ما باشد.
و امیدوارم صبوری کنید و تا آخر بشنوید.
بهخصوص ماجرای مدرسهی کر و لالها و مسائلی که جبار باغچهبان با آن روبروست.
به تماشا سوگند،
و به آغاز کلام،
و به پرواز کبوتر از ذهن،
واژهای در قفس است.
در کف دست زمین، گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن، خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظهها را به چراگاه رسالت برید.
و من آنان را به صدای قدم پیک
بشارت دادم.
زیر بیدی بودیم.
برگی از شاخه ی بالای سرم چیدم،
گفتم:
«چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می خواهید؟»
میشنیدم که به هم میگفتند:
«سِحر میداند، سِحر»
سر هر کوه رسولی دیدند
ابرِ انکار به دوش آوردند.
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد.
خانههاشان پر داوودی بود،
چشمشان را بستیم.
دستشان را نرساندیم به سرشاخهی هوش.
جیبشان را پُر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آينهها آشفتیم.
سهراب سپهری
مطلبی دیگر از این انتشارات
بوی خوش جوراب
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابخانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
کلاسبندی