بذارید بهش فکر کنم
انتقاد به رهبر
نویسنده: امیرحسین مجیری
این مطلب در شمارهی اول مجلهی دانشجویی «مداد» (اردیبهشت 89) در چاپ شدهاست. نشریهی مداد به صاحبامتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپشده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندگان این مطالب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
نقد چیست؟ انتقاد چیست؟
برای واژه ی «نقد» و «انتقاد» معانی بسیار زیادی ذکر شده است. یکی از معانی رایج و قدیمی نقد، «جدا کردن سره از ناسره» است. [شمیسا، سیروس: 1380- ص 21] و در مورد تاریخ این واژه چنین می گویند: «در ایام باستان، پول کلا دو نوع بود: پول نقره (درم) و پول طلا (دینار). گاهی در دینار تقلب می کردند و به آن مس می آمیختند و در این صورت، عیار طلا پایین می آمد... لذا در معاملات کلان زر را به صراف عرضه می کردند تا درجه ی خلوص زر را مشخص کند.» [همان: صص 21 و 22] مولانا نیز، انتقاد را به معنای کاه از دانه جدا کردن به کار برده است: «بر سر خرمن به وقت انتقاد / نه که فلاحان ز حق جویند باد؟ // تا جدا گردد ز گندم کاه ها / تا به انباری رود یا چاه ها» [اسلامی، سید حسن: 1383- ص 22].
اما گفته می شود نقد و انتقاد در عربی به یک معنا و به جای یکدیگر به کار می رود. معانی این دو واژه نیز گسترده است. اما یکی از موارد آن، «خرده گیری و عیب جویی» است. «در حدیثی منسوب به پیامبر اکرم (ص) نیز چنین آمده: «مردم مانند درختی میوه دار هستند که ممکن است به درختی خاردار تبدیل گردند، اگر آنان را نقد کنی، تو را نقد می کنند.» لسان العرب... می گوید: «... معنای نقدشان کنی، یعنی [اگر] از آنان عیب جویی کنی و از آنان بدگویی کنی، آنان نیز به همان گونه با تو مقابله خواهند کرد.» [همان: صص 17-19]
معادل انگلیسی «نقد»، واژه ی «criticism» است. که آن نیز به معنای عیب جویی و داوری است. «فرهنگ وبستر ذیل criticism می نویسد: «عمل نقادی که معمولا عیب جویی است.» جالب است که این واژه نیز در ارتباط با criterion (از اصل یونانی krinein به معنی سنجش) است که به معنی مِحک است که ابزار اصلی صراف است.» [شمیسا، سیروس: همان] «واژه نامه ی آکسفورد ذیل مدخل criticism نقد را به معنای عیب جویی و متذکر شدن عیوب آورده است... واژه نامه ی تاریخی آکسفورد نیز ذیل این مدخل، دو معنای اصلی برای این واژه ذکر می کند: یکی عیب جویی (fault finding) و دیگری داوری.» [اسلامی، سید حسن: همان- ص 31]
گفته می شود که معنای آکادمیک انتقاد، جدا کردن نکات مثبت از نکات منفی است و ریشه ی تمام پیشرفتهای بشری. اما در معنای عامیانه بیشتر به معنای عیبجویی به کار می رود. [صاعدی، فرید: 1377- ص 33] نقد از جهتی به دو نوع تقسیم میشود: درونگفتمانی و برونگفتمانی. نقد برونگفتمانی یعنی نقد یک نظام بر اساس اهداف، مبانی نظری و پیشفرضهای نظامی مغایر با نظام مورد نقد. برخی معتقدند که «این گفتمانها در ظرف تاریخی ایران جواب نمیدهد.» [افروغ، عماد: 1384- ص12] در مقابل نقد درون گفتمانی، نقد یک نظام با استفاده از گفتمانی از جنس همان نظام است.[همان]
منظور از «نقد رهبر»
منظور از عنوان این مقاله، نقد رهبر یک جامعه ی اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه، یا همان ولی فقیه است. البته در تبیین این موضوع ناگزیریم که نقد قدرت را (بدون در نظر گرفتن نوع حکومت) نیز بررسی کنیم. منظور از نقد در این مقاله، نقد درون گفتمانی است. اما این که چرا باید دست به چنین کاری بزنیم؟ عماد افروغ [1383] دلایل زیر را برای نقد درون گفتمانیِ انقلاب اسلامی می آورد. طبعا چون ولایت فقیه یکی از ارکان انقلاب اسلامی است و نقد ولی فقیه در ظرف زمان میتواند نقد نظام جمهوری اسلامی، محسوب شود، بسیاری از این موارد را در این جا نیز می توان به کار برد: 1- تبدیل نهضت به نظام. برای تداوم یک نهضت، باید آن را به یک نظام تبدیل کرد و در این راه گریزی از نقد نهضت و نظام مبتنی بر آن نیست. 2- اغوا. که به شکلی از اعمال قدرت گفته می شود که در آن، اعمال شونده از اعمالکننده، بی اطلاع است. این اقدام به انحراف اعمال شونده و نارضایتی او منجر می شود. اما با نقد می توان جلوی این فرایند را گرفت. 3- مصلحت سنجی های کاذب. امکان دارد برخی مصلحت اندیشی ها، روشمند نباشند یا در جهت تثبیت منافع گروه حاکم باشند. در این صورت وظیفه ی منتقد، نشان دادن مصلحت های صحیح و نقد نظام با اتکاء بر مبانی های نظام است. 4- تغییرات اجتماعی. 5- ایدئولوژی های رقیب. منتقد باید مراقب باشد که ایدئولوژی های دیگر، در بدنه ی نظام نفوذ نکنند. 6- تحولات بین الملل و فهم جهان معاصر و چگونگی برخورد با آن. 7- انطباق شرایط ساختاری زمان انقلاب با وضع جاری. [همان: صص 27-35]
نقد «ولی فقیه» از دیدگاه اندیشمندان
آیت الله جوادی آملی در پاسخ به این پرسش که «آیا میتوان از ولی فقیه انتقاد کرد؟» ابتدا به سه نکته اشاره میکند: مسئولیت همگان در نظام اسلام و لزوم پاسخگویی مسئولان در برابر قانون، مشمول بودن ولی فقیه در اصل امر به معروف و نهی از منکر و نظارت ویژهی خبرگان تحت عنوان «کمیسیون تحقیق». او همچنین نظارت و امر به معروف و نهی از منکر را علاوه بر حق، وظیفه ی مردم می داند ولی تاکید می کند که باید این امر به معروف با طی مراتب آن باشد. وی همچنین هر خرد ورزی را مستقل در استدلال و تفکر می داند و با تاکید بر این که در رشته های تخصصی باید به متخصص مراجعه کرد، اشتباه علمی ولی فقیه را مانع تعبد «صاحب نظران» دیگر به «نظر علمی وی» اعلام می دارد. مبنای سخن آقای جوادی آملی بر این پایه استوار است که ولی فقیه عادل هست اما معصوم نیست. [جوادی آملی: 1387- صص 496-497]
آیت الله مصباح یزدی در این مورد با بیان این که به دلیل معصوم نبودن ولی فقیه، انتقاد از او جایز و واجب شرعی است، می گوید که منافع شخص یا عدهای نباید مانع انجام این کار شود. اما رعایت سه نکته را الزامی میداند: رعایت اخلاق اسلامی (انتقاد بر اساس قطعیات، با هدف اصلاح، با دل سوزی و بدون توهین و جسارت)، تاثیر سو نداشتن بر «قداست و جلالت جایگاه ولی فقیه» و مراقب سوء استفاده نکردن دشمنان بودن. او مورد اول را مشترک در میان همه ی انتقادها می داند . و در نهایت بهترین راه انتقاد را نوشتن نامه به دبیرخانه ی مجلس خبرگان بیان می دارد. [مصباح یزدی: 1381- صص 69-71]
اما دکتر عبدالکریم سروش در این مورد با تفاوت قائل شدن میان ولایت معنوی و ولایت ظاهری می گوید: «عارفان مسلمان معتقد بودند که پیامبر، ولی اعظم خداوند و انسان کامل است. شیعیان معتقدند که این نوع از ولایت از طریق پیامبر به امام علی و فرزندان ایشان انتقال پیدا کرده است. عرفای اهل سنت... معتقدند که اقطاب و مشایخ صوفیه از ولایت الهی بهره مندند... وظیفهی مرید در مقابل چنین رهبری که ولی خداوند است، اطاعت محض است. برای مرید، کمترین اعتراض و انتقاد و تخلفی در مقابل شیخ مجاز نیست.. خطای رهبر از صواب مرید بهتر است.» [سروش، عبدالکریم: - صص 13 و 14] وی در ادامه از تغییر دیدگاه های شیعی در مورد «ولایت» می گوید: «شیعیان معتقدند پیامبر، علی را به امامت نصب کرد. این «نصب» مربوط به مقام ریاست بر امت است. «نصب به ولایت معنوی» معنی ندارد. زیرا ولایت یک مقام معنوی است، اگر کسی واجد آن هست که هست و اگر هم نیست که نیست... به هر حال مطابق اعتقاد شیعیان پیامبر، امیرالمومنین را به مقام امامت یعنی ریاست امت نصب کردند و مسلمانان هم موظف بودند که بپذیرند. بدین ترتیب امیرالمومنین به منصب ریاست دنیایی پا نهادند. اگر این نصب نبود، علی ولی خدا بود، اما امام امت نبود... این تئوری کلامی- سیاسی که حضور بالفعل رهبر معصوم را در جامعه واجب می شمرد، با غیبت امام دوازدهم دچار مشکل شد... به همین سبب شیعیان تا مدت ها تئوری سیاسی روشنی برای مدیریت جامعه نداشتند،... این جا بود که تئوری ولایت معنوی قوت بیش تر گرفت. ... او ولی خداوند است... و از پس پرده مردم را هدایت باطنی و معنوی می کند. این تحولات به دلیل اتفاقاتی است که در تاریخ شیعه افتاده است.» [همان: صص 17-19] آقای سروش در ادامه با جدا دانستن ولایت معنوی و ولایت ظاهری، انتقاد کردن به رهبر را به این دلیل جایز می شمرد: « اگر شما بخواهید امامت به معنای ریاست ظاهری را با نظریه ی ولایت معنوی (با جمیع مقتضیاتش) پیوند زنید،.. حکومتی که تحت سیادت این قطب- امام تحقق می پذیرد، فوق العاده وحشتناک و خطرناک خواهد بود... ولایت معنوی از شما اطاعت محض می طلبد... ذوب شدن واجب است، شیعه ی تنوری معنی دارد. اما این ولایت، ولایتی نیست که در سطح جامعه گسترده شود... امام معصوم –با فرض این که از ناحیه پیامبر نصب شده است- امامت به معنای سیاست ظاهری می کند. و معنای «سیاست ظاهری» این است که رعیت می تواند بر حاکم خرده بگیرد، بر او انتقاد کند و می تواند در جایی فرمانش را اطاعت نکند یا دلیلش را نپذیرد... علی هم به معنای ولی ای که از مردم ارادت سالکانه بطلبد، امام جامعه نبوده است... همین علی به مردم می گفت: ...من به خودی خود فوق خطا نیستم. ممکن است خطا بکنم... بنابر این از این که به من مشورت عادلانه ای بدهید، دریغ نورزید.» او در نهایت در مورد ولایت فقیه می گوید: «امروزه تئوری عقلایی عبارت است از مراجعه به آرای مردم. ... در این نظریه فرد منتخب دیگر معصوم یا افضل خلایق نیست، ممکن است حاکم افضل خلق یا ولی خدا نباشد. و چه باک... ولایت فقیه هیچ حظی از تئوری ولایت عرفانی ندارد. و تنها اشتراک لفظ باعث شده است تا گروهی این ولایت را (که به معنی ریاست و زعامت است.) با آن ولایت (که در خور و مخصوص اولیاء الله و خواص درگاه اوست.) در آمیزند... تبعیت و اطاعت بی چون و چرا، که متعلق به حلقه ی صوفیان است، به این عرصه که عرصه ای سیاسی است، راه پیدا نمی کند.» [همان: صص 19 و 20]
اما حجت الاسلام محسن غرویان، بر خلاف آقای سروش می گوید: «بر اساس عقل و نقل، در همه ی اقسام و مراتب ولایت، بین ولایت ظاهری و باطنی، پیوند و ارتباط برقرار است و اگر خلاف این باشد، جای سوال است» [غرویان، محسن: 1378- ص 87] او در ادامه انتقاد را در مورد غیر معصوم، مربوط به هر دو حوزه ی ولایت عرفانی و ولایت ظاهری می داند: «و اما این که در سیاست و ولایت ظاهری، آیا جای خرده گیری و نقد و انتقاد از ولی هست یا نه؟ بحثی دیگر است. دلیل جواز انتقاد و صحت خرده گیری از ولی، یک چیز بیش تر نیست و آن عدم عصمت است. و این دلیل، در باب ولیّ عرفانی نیز می آید. ولیّ عرفانی اگر معصوم باشد و مصون از خطا، البته جای انتقاد از او نیست، اما اگر ولی عرفانی، انسانی معمولی و غیر معصوم باشد، چه بسا در آن چه می یابد و شهود می کند، دچار خطا و اشتباه باشد... حاصل آن که چه در ولایت عرفانی و چه در سیاست ظاهری- در صورتی که ولی غیر معصوم باشد- باب خرده گیری و انتقاد مفتوح است» [همان: ص 88] اما آقای غرویان در پایان، مسئله ی اصلی را چیز دیگری می داند: «اصل بحث در این است که از میان حاکم و رعیت – با فرض این که حاکم، شخصی عالم و عامل و مدیر و مدبر و ... است و رعیت در چنین مرتبه ای از علم و عمل و تدبیر و ... نیست- کدام یک انتقاد پذیرتر است؟» [همان]
نقد «ولی فقیه» از دیدگاه امام و رهبری
امام خمینی، در بیان حقوق و آزادی های فردی، انسان کامل را انسانی منطقی و اهل برهان می داند: «انسان کامل آن است که اگر فهمید حرفش حق است با برهان اظهار کند و مطالبش را برهانی بفهماند.» [رنجبر، مقصود: 1382- ص 155]، ایشان در بیان نظرات مخالف، حتی مارکسیست ها را هم آزاد می داند. [همان: ص 156] و می گوید: «در چارچوب این نهضت... کسانی که حرف دارند، حرف هایشان را می زنند حتی هر فرقه ای هم که باشند.» [پهلوان، عاطفه: 1379- ص 20] و البته خط قرمز بیان عقاید را توطئه نکردن معرفی می کند. [خمینی، سید روح الله: 1380- ص 70] امام خمینی همچنین با تاکید بر لزوم انتقاد [پهلوان، عاطفه: همان- ص 22] و ضرورت مباحثه و اشکال در مباحث سیاسی [همان: ص 79]، «اشکال، بلکه تخطئه» را یک هدیه ی الهی برای رشد انسان ها می داند. [خمینی، سیدروح الله: همان- ص 59] ایشان دلیل این امر را سر تا پا عیب بودن انسان می داند. [همان: ص 69] و البته بر صحیح بودن انتقاد علنی نیز صحه می گذارد: «هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد» [پهلوان، عاطفه: همان- ص 78] و صدا و سیما را محملی برای انتقاد می داند: «همه گونه انتقاد را با کمال بی طرفی منتشر سازند تا بار دیگر شاهد رادیو و تلویزیون زمان شاه مخلوع نگردیم.» [رنجبر، مقصود: همان- ص 159]
و البته امام در این میان، بر چند نکته تاکید دارد: 1- نصیحت کردن نه لجن کردن و ضایع کردن. [پهلوان، عاطفه: همان- 81] 2- عدم تاثیر حب و بغض در نقد که «این قضیه قلم شیطان است.» [همان] 3- لحن و تعابیر، جامعه و آیندگان را از شناخت دشمنان واقعی و ابرقدرتها به مسائل فرعی منحرف نسازد. [خمینی، سید روح الله: 1384- ص 159] 4- در نظر گرفتن محذورات سیاسی و شرایط کشور و عدم طرح اشکالاتی که برای نظام مسئله آفرین می گردند که «اگر مصلحت نظام و اسلام سکوت است، دردمندانه سکوت کنید که اجر سکوت برای پیشبرد اهداف نظام و اسلام به مراتب بیشتر از دفاع از اتهام وابستگی است.» [همان: ص 160] 5- تشخیص درست مکان و موقعیت انتقاد. [همان: ص 167]
آیت الله خامنه ای نیز در پاسخ به یک دانشجو در مورد ضدیت با ولایت فقیه، به تفاوت مخالفت و ضدیت می پردازد: «اين برادر عزيزمان مي گويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيهى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد. دو نفر طلبه كنار همديگر مىنشينند؛ خيلى هم با هم رفيقند، خيلى هم با هم باصفايند، همدرس هستند، مباحثه ميكنند، حرف همديگر را رد ميكنند؛ اين حرف او را رد ميكند، آن حرف اين را رد ميكند. ردكردن حرف، به معناى مخالفت كردن، به معناى ضديت كردن نيست؛ اين مفاهيم را بايد از هم جدا كرد.» [خامنه ای، سید علی: 17 مهر 1386] ایشان در سخن دیگری میگوید: «مراقب باشيد، مواظب باشيد، نميشود هر كسى را به مجرد يك خطائى يا اشتباهى گفت منافق؛ نميشود هر كسى را به مجرد اين كه يك كلمه حرفى بر خلاف آن چه كه من و شما فكر ميكنيم، زد، بگوئيم آقا اين ضد ولايت فقيه است. در تشخيصها خيلى بايد مراقبت كنيد.» [همان: 4 آذر 1388]
چرا نقد کردن سخت است؟
- مقام والای ولی فقیه و حساسیت موضوع
از ابتدای انقلاب، مسئله ی جایگاه والا و مقدس ولی فقیه، مطرح بوده است. برای نمونه، جامعه ی مدرسین حوزهی علمیه ی قم به این دلیل با محدود کردن زمان رهبری در قانون اساسی مخالقت کردند که معتقد بودند این امر موجب تعیف مقام ولایت فقیه خواهد بود. [تقوی، محمد کاظم: 1385- ص 16] از همین رو با هر گونه اندیشهای که به زعم عده ای، مخالف این جایگاه بوده است، برخوردهای حذفی صورت می گرفته است. البته این مطلب قابل تعمیم نیست. اما در هر صورت وجود دارد.
برای نمونه، موارد مورد سانسور (ممیزی) قرار گرفته در سال 75، می تواند تا حدی قضیه را روشن کند. بررس وزارت ارشاد، خواستار تبدیل عبارت «ترور ناموفق حجتالاسلام سید علی خامنه ای» به «ترور رهبر معظم انقلاب آیت الله سید علی خامنه ای» در کتاب اطلاعات عمومی کاغذپور شده است. [رجب زاده، احمد: 1380- ص 560]، اضافه کردن برخی وقایع مهم بعد از انقلاب و انتخاب مقام معظم رهبری، یکی از موارد ممیزی اطلاعات عمومی جانزاده بوده است. [همان: ص 561] «افزودن... علامت (ره) بعد از نام امام خمینی، تبدیل سید علی خامنهای به رهبر معظم انقلاب آیت الله سید علی خامنهای» باز هم در همان کتاب از دیگر موارد ممیزی وزارت ارشاد است.[همان: ص 562] بررس در مورد «...اما دریغ که چنین شهری (مشهد مقدس) با آن همه آرامش نسبی متاسفانه مردمان بزرگی را نپرورانده...» در کتاب «تاریخ شهر مشهد از آغاز تا مشروطه» نوشته است: «اگر فقط مشهد مقدس، شخصیتی همچون مقام معظم رهبری را پرورده باشد برای کل تاریخش کافیست/ حذف» [همان: ص 342] و عبارت «انتشار سخنرانی رهبر تبعیدی مخالفان» را در کتاب «نخبگان سیاسی ایران-ج3، زهرا شجیعی»، «یاد کردن از امام خمینی با لحن بد و زننده» دانسته است. [همان: ص 336]. البته کار به جایی رسیده است که ممیز در مورد عبارت «شوونیسم عبارت است از... این اصطلاح از نام نیکولا شووان، سرباز ناپلئون گرفته شده که به دلیل سرسپردگی بی چون و چرا به رهبرش و امپراتوری انگشت نما شده بود.» (کتاب فرهنگ روابط بین الملل)، خواستار حذف «رهبرش» شده است. [همان: ص 461]
و البته برخی معتقدند که نقد رهبر، موجب تضعیف این جایگاه والا و نظام می شود. اما «بعضی اوقات عدم نقد ظاهرا به دلیل تضعیف نشدن نظام جمهوری اسلامی است، اما خودداری از نقد ...باعث تضعیف نظام می شود.» [افروغ، عماد: همان- ص 29]
- اشتباه گرفتن با توهین
حجت الاسلام غلامرضا حسنی (امام جمعه ی وقت ارومیه) می گوید: «یک روزنامه نگار لندنی آمده بود که با من مصاحبه کند... گفت که جناب آقای عبدالله نوری را چرا محاکمه می کنند؟ در صورتی که جناب آقای عبدالله نوری از طرفداران رئیس جمهوری هستند... گفتم جوابت اینست. نگاه کن، کسی که با ولایت فقیه مخالفت بکند، خواه مجتهد باشد، ملا باشد، امام شنبه باشد، امام جمعه باشد، ... او را در قانون ما، «ایها اللندنی» محاکمه میکنند.» [حسنی، غلامرضا: 1382- صص 15-16 به نقل از صبح امروز- 22/8/78] و در مقدمه ی یکی از بولتنهایی که مطالب مطرح شده در مطبوعات زمان اصلاحات را (از جمله نظرات مربوط به ولایت فقیه و ولی فقیه)، تحت عنوان «شبهه» بررسی کرده است، این چنین آمده: «جریان شبهه افکن... با ایجاد شبهه و ابهام به تضعیف باورهای دینی و خدشه در مبانی نظری و کارآیی دین در اداره ی جامعه همت گماشته است.» [جمعی از فضلا و روحانیون: 1379- ص 61] در حالی که بسیاری از موارد بیان شده، تنها انتقاد یا بیان نظری مخالف تفکر نویسندگان این بولتن بوده است. این موارد و موارد مشابه نشان می دهد که برخی به سادگی انتقاد را با توهین یکی می گیرند و به این ترتیب از انتقاد جلوگیری می کنند.
نمونه های عملی نقد
در سی سال پس از انقلاب، نمونه های زیادی داریم که به ولی فقیه (چه امام خمینی و چه آیت الله خامنهای)، انتقاد کرده اند. اما این انتقادها بیش تر، انتقاد به سخنان، عملکرد و اندیشه ها بدون ذکر نام بوده است. علی ذوعلم معتقد است: «نه تنها امام راحل (ره) و نیز قائد حاضر (دام ظله) جواز و ضرورت نقد را مورد تاکید قرار داده اند، بلکه عملا نقد رهبری هیچ گاه مورد پیگرد قانونی قرار نگرفته است... نقد، پیشنهاد و نصیحت و ارائه ی نظر به رهبری... وظیفه ای است برای صاحب نظران، علما و نخبگان، که ادای آن واجب است... انجام این وظیفه هیچ گاه با نگارش نامه ی سرگشاده و توهین امیز – که قبل از رسیدن به دفتر رهبری، از رسانه های بیگانه پخش شود یا در سایت های اینترنتی قرار گیرد، تحقق نخواهد یافت و این روش راهکار معقول و قابل قبول برای نقد منصفانه و خیرخواهانه نخواهد بود... نگارش نامهی مستقیم برای دفتر رهبری، ملاقات حضوری با ایشان برای برجستگان، نخبگان و نمایندگان مردم، مکاتبه با دبیرخانه ی خبرگان رهبری یا اعضای محترم آن و... راه های موجود، مناسب و موثری است.» [ذوعلم، علی: 1385- صص 326-327]
مطمئنا دسترسی به نقدهای محرمانه و خصوصی برای ما میسر نیست. و ما در این جا باید نمونه های نقد عمومی را بررسی کنیم. گرچه به نظر می رسد، عمومی بودن یک خصوصیت ضروری برای نقد قدرت است. چه این که این، خود بهترین کار جهت مصون ماندن از اعمال قدرت بر منتقد است. (توجه کنید که قدرت لزوما به معنای ولی فقیه نیست. ممکن است که کسانی به شکلی غیرقانونی قدرت پیدا کرده باشند و خودسرانه و بدون آگاهی ولی فقیه، دست به اعمال قدرت بزنند.) در زیر چند نمونه از موارد نقد عمومی رهبر بیان می شود:
وقتی رهبر معظم انقلاب در سال 78 بحث خودی ها و غیر خودی ها را مطرح کرد، برخی روزنامه نگاران و نویسندگان به این بحث انتقاد کردند. از جمله روزنامه ی نشاط در شماره ی 141 خود نوشت: «تقسیم بندی جامعه به دو دسته ی خودی و غیرخودی، نه تنها به حال ملت و مملکت زیان بار است، بلکه تقسیمی است غیرعلمی، غیراخلاقی، غیر انسانی و غیر عادلانه. این تقسیم بندی، باقی مانده از جهان پسامدرن است.» [موسسه فرهنگی قدر ولایت: 1380-ص 6]، بهاءالدین خرمشاهی نوشت:«کافر و بی دین هم خودی است. قرآن هم فرمود: «لکم دینکم ولی دین.» بنی آدم اعضای یکدیگرند.» [جمعی از فضلا و روحانیون: همان- ص 70 به نقل از صبح امروز-شهریور 78]، هفته نامه ی آبان نیز در یادداشتی با امضای «ع. شهاب» (ش 115- ص 4) نوشت: «طرح مساله ی خودی و غیر خودی، ترفندی برای دور کردن نیروهای مبارز و دل سوز و مخالف با سیره و گفتار حضرت علی است، آن جا که به مالک میگویند: «مردم یا با تو برادر دینی اند یا در آفرینش مانند تو هستند.»» [همان: ص 71] و سید ابراهیم نبوی نوشت: «خودی و غیر خودی تقسیم آدم هاست در یک نظام ایدئولوژیک از سوی آدمی که گمان می کند همگان به یک میزان حق زیستن ندارند. هیچ نوع از تقسیم آدم ها را به خودی و غیرخودی نمی پذیرم. با هیچ دلیل و هیچ منطق.» [نبوی، سید ابراهیم: 1378- صص 24 و 25]. همچنین نیک آهنگ کوثر، کاریکاتورهای زیادی در این باره در روزنامه های گوناگون منتشر کرد. [ر.ک نبوی، سید ابراهیم و کوثر، نیک آهنگ: 1379- صص 246، 346، 353، 363، 391 و 395]
و در نمونه ی دیگر، پس از اعلام سال 1378 از سوی رهبر معظم انقلاب به نام «امام خمینی(ره)»، عمادالدین باقی در یادداشتی در پیام هاجر (مهر 78) نوشت: «بزرگداشت امام و اعلام یک سال به نام او و این همه مخارج هنگفت، مخالف سیره ی خود امام است.» [جمعی از فضلا و روحانیون: همان- ص 144].
نامه ی 127 نماینده ی مجلس ششم به رهبری را نیز می توان از موارد نقد رهبری دانست. گر چه برخی معتقدند: «نامه ی 127 نماینده ی دورهی ششم مجلس شورای اسلامی نه تنها حاوی نقد نبود، بلکه دخالت های آشکار در حیطهی وظایف رهبری... به شمار میرفت. با این حال نه تنها نویسندگان آن تعقیب قضایی نشدند، بلکه در بررسی صلاحیت داوطلبان مجلس هفتم، امضای این نامه- به تنهایی- حتی موجب رد صلاحیت امضاکنندگان نگردید.» [ذوعلم، علی: همان- ص 326]
انتقاد احمدزیدآبادی [زیدآیادی، احمد: 1387]، محمود وحیدنیا [وزارتی، حسین: 1388] و محمد نوری زاد [نوری زاد، محمد: 1388] نیز از جمله موارد جدیدی است که به نام نقد رهبری مطرح میشود.
نتیجه گیری
با توجه به نظرات اندیشمندان (از طیف های فکری مختلف) و همچنین نظرات امام خمینی و رهبر معظم انقلاب (که ظاهرا نشان دهنده ی این است که برخورد با منتقدان از سوی این دو بزرگوار نیست.) و هم چنین نمونه های عملی نقد، به نظر می رسد نقد رهبری کاری بی اشکال و در برخی موارد ضروری می باشد. اما اولا باید توجه داشت که یک نقد لزوما به معنای این نیست که ولی فقیه اشتباه کرده است و ثانیا این کار باید با توجه به مواردی (از جمله موقعیت های زمانی و مکانی نقد) انجام شود. البته در این راه نباید موانعی مانند تفکر غلط در مورد نقد را (و این که یک نقد لزوما صحیح نمی باشد.) از یاد برد. با توجه به این موارد، وظیفه ی حاکمیت و نخبگان در کنار هم است که فضا را برای نقد، پیشنهاد به و سوال از ولی فقیه باز کنند.
منابع
1- اسلامی، سید حسن- «اخلاق نقد»- قم: دفتر نشر معارف- چ 1: 1383
2- افروغ، عماد- «به بلوغ رسیده ایم: هنر و نقد درون گفتمانی در گفت و گو با دکتر عماد افروغ»- سوره- ش 23- بهمن و اسفند 1384
3- افروغ، عماد- «ماهیت، ضرورت و ارکان نقد در جمهوری اسلامی»- علوم سیاسی، س 7، ش 25، بهار 1383، صص 15-44
4- پهلوان، عاطفه- «آزادی و دموکراسی در اندیشه ی امام خمینی»- تهران: ذکر- چ 1: 1379
5- تقوی، محمد کاظم- «مجلس خبرگان رهبری از نگاه قانونگذار»- حکومت اسلامی، س 11، ش 41، پاییز 85، صص 5-24
6- جمعی از فضلا و روحانیون- «آزادی یا توطئه، نگاهی به کارنامه ی مطبوعات شبهه افکن»- بی جا: انتشارات فیضیه- چ1: 1379
7- جوادی آملی، عبدالله- «ولایت فقیه: ولایت فقاهت و عدالت»- قم: موسسه ی اسرا- تنظیم و ویرایش محمد محرابی- 1387
8- حسنی، غلامرضا- «خطبه های نماز جمعه ی ارومیه»- تهران: جامه دران- چ1: 1382
9- خامنه ای، سید علی- بیانات و پیام ها- سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای- khamenei.ir
10- خمینی، سید احمد- «دیدگاه ها (منتخبی از مواضع حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی)»- تهران: موسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)- چ 2: 1374
11- خمینی، سید روح الله- «آزادی در اندیشه ی امام خمینی»- تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)- چ 1: 1380
12- خمینی، سید روح الله- «دغدغه ها و نگرانی های امام خمینی (ره)»- تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)- چ1: 1384
13- ذوعلم، علی- «تجربه ی کارآمدی حکومت ولایی»- تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی- چ1: 1385
14- رجب زاده، احمد- «ممیزی کتاب: پژوهشی در 1400 سند ممیزی در سال 1375»- تهران: کویر- چ1: 1380
15- رنجبر، مقصود- «حقوق و آزادی های فردی از دیدگاه امام خمینی»- تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی- چ1: 1382
16- زکریایی، محمدعلی- «هجدهم تیرماه 78 به روایت جناح های سیاسی»- تهران: کویر- چ2: 1378
17- سروش، عبدالکریم- «ولایت سیاسی»- کیان، ش 44، صص 11-20
18- شمیسا، سیروس- «نقد ادبی»- تهران: فردوس- چ 2: 1380
19- صاعدی، فرید- «روانشناسی انتقاد»- روابط عمومی، ش 1 (دوره جدید)، زمستان 1377، صص 32-37
20- غرویان، محسن، «از مناظره چه باک؟»- قم: موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)- چ 1: 1378
21- مصباح یزدی، محمدتقی- «پرسش ها و پاسخ ها»- ج 1- قم: موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)- چ 19: 1381
22- موسسه ی فرهنگی قدر ولایت- «خودی ها و غیر خودی ها: بررسی، شناخت و راهکارها»- تهران: قدر ولایت- چ1: 1380
23- نبوی، سید ابراهیم- «گفتگوهای صریح»- چ2: 1378
24- ____ و کوثر، نیک آهنگ- «در سال 78 اتفاق افتاد»- تهران: روزنه- چ1: 1379
مطلبی دیگر از این انتشارات
اندر حکایت حجاب اجباری
مطلبی دیگر از این انتشارات
حجاب، حکمِ دینی که داریم
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنسیتها به فرموده تفکیک نمیشوند (پراکندهگوییهایی دربارهی تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها)