عقل اسلامی یا عقل انسانی؟ (کوتاه در مورد علوم انسانی)

نویسنده: امیرحسین فزوه

این مطلب در شماره‌ی اول مجله‌ی دانشجویی «مداد» (اردیبهشت 89) در چاپ شده‌است. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ‌شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندگان این مطالب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.


«می دانم شما هم درباره ی این مسأله زیاد شنیده اید که: امروزه روز، دنیا بیشتر از علوم تجربی، روی علوم انسانی سرمایه گذاری می کند. بنابراین به جای سخن سرایی درباره ی اهمیت حیاتی «علوم» انسانی و نیازی فوری کشور به آن مستقیما سر اصل مطلب خواهم رفت...» شاید اگر چند سال پیش این جملات را بر پیشانی مقاله ای می خواندید انتظار داشتید که آن نوشتار به گله گذاری از «بی توجهی» کلان سیاست های آموزشی کشور به آموزش و پرورش «علوم» انسانی، و زیان هایی که کشور از از این راه می بیند ختم شود. اما حالا وضع متفاوت است. در وضعی هستیم که تمامی «توجهات» معطوف علوم انسانی است.

اما این همه توجه ناگهانی از کجا می آید؟ بالأخره ناگهان همه متوجه شده اند که برای پیشرفت و توسعه علاوه بر علوم هسته ای و شبیه سازی گوسفند به چیزهای دیگری هم احتیاج داریم. ناگهان چه شد که در فضای کاملا متشنج سیاسی، سیاست گذاران و سیاست مداران به یاد این مسأله افتادند؟ واقعاً یک دفعه نیاز کشور را احساس کرده اند!؟ خوش به حالمان اگر این طور شده باشد. اما واقعاً چه تصور و انتظاری از «علوم» انسانی دارند؟

ظاهرا پس از تشخیص «واقعی» نیاز ما به علوم انسانی، چالش بزرگی پیش پای مسئولین شکل گرفته: از سویی پیشرفت و توسعه می خواهند، و از سویی فرهنگ اسلامی ما با بسیاری از این (به اصطلاح!) «علوم» غربی سر ناسازگاری دارد.

در سه سر فصل مهم به بررسی وجود چالش فوق و راه های حل آن می پردازیم:

1- «علوم انسانی ضد دین غربی؟»

بیایید پیش فرض های مسأله را بررسی کنیم: 1- پیشرفت ما در گرو داشتن «علوم انسانی» پیشرفته است. 2- غرب پیشرفت شگرفی در «علوم» انسانی داشته و این طور که پیداست نسخه های غربی بسیار پیشرفته تر از نسخه ی نداشته ی ایرانی است. 3- علوم انسانی غربی با فرهنگ اسلامی ما ناسازگار است، زیرا «ریشه ای» غیر دینی و غیر الهی دارد.

همان طور که در ابتدای مقاله وعده دادم بیشتر از این درباره ی پیش فرض های اول و دوم سخن سرایی نخواهم کرد، بنابراین صحت پیش فرض سوم را با این پرسش بررسی می کنیم:

«آیا علمی که از مطالعه طبیعت و به وسیله قوه تعقلی که خداوند در انسان به ودیعه گذاشته است، به دست می آید، «ریشه ای» سکولار و غیر دینی دارد؟»

به تعبیر استاد جوادی آملی، مفسر بزرگ قرآن، «جهان طبیعت از آیات مهم خداوند است، و به همین سبب علوم طبیعی قطعاً دینی و اسلامی اند. به عبارتی، فیزیک و شیمی و... غیر اسلامی وجود ندارد. تمام «علوم» طبیعی، اسلامی است.» عقل انسان هم از مهم ترین آیات الهی است. نظر استاد جوادی آملی در باره ی اعتبار عقل بدین صورت است: «اگر حکمی عقلی در مقابل حکمی نقلی قرار گرفت، باید جانب آن را گرفت که از قطعیت بیشتری برخوردار است، نه این که به سادگی حکم عقل را رد کرد.» پر واضح است که در اینجا مراد از عقل، عقل انسانی است، نه فقط عقل یک مسلمان شیعه.

در این مورد تعبیر مصطفی ملکیان، تعبیر جالبی است: «فکر زمان و مکان ندارد؛ زمان ندارد؛ یعنی نمی توان به دلیل نو یا کهنه بودن فکری را رد کرد، و مکان ندارد؛ یعنی جغرافیا در حقانیت فکری تاثیر گذار نیست.» حالا به «علوم» انسانی باز گردیم و این بار از منظر «عقل انسانی» نگاه کنیم: مثلا آیا جامعه شناسی غیر از «مطالعه احوال جوامع انسانی» است؟ چگونه می توان این علم را اسلامی یا غیر اسلامی نامید؟

شاید اعتراض کنید که این نوشتار بیشتر شبیه به دفاعیه ای برای «علم» و عقل شده تا دفاع از علوم انسانی. اما به نظر من نکته ی اصلی همین است. این که فراموش نکنیم که «علم» تعریف خاصی دارد و انتظارات خاصی را برآورده می کند. این که «علوم» انسانی نیز روش شناسی مربوط به خود را دارند.

2- «اصلا آیا چیزی به اسم علوم انسانی اسلامی وجود دارد؟»

«هیچ یک از ما حقاً و انصافاً انتظار نداریم پیامبر به ما فیزیک یا شیمی یا علم نجوم یا طب یا علم نجوم یا هندسه یا جبر و آنالیز بیاموزد. اگر هم در پاره ای روایات اشاراتی به پاره ای از این قبیل موارد شده است، کاملاً بالعرض است، یعنی جزءامور ذاتی و گوهری دین نیست... اما علوم که فقط به علوم طبیعی– تجربی خلاصه نمی شود؛ ما علوم انسانی هم داریم. اقتصاد و جامعه شناسی هم داریم. بحث درباره‌ی این علوم هم چنان جاری است و ما هنوز از این مرحله عبور نکرده‌ایم....» (عبدالکریم سروش، دین اقلی و دین اکثری)

اگر کسی بگوید جامعه شناسی، اقتصاد، روانشناسی و... همه و همه در اسلام هست باید بتواند آن را نشان بدهد. به یاد بیاورید که بعد از سی سال در نظام اسلامی هنوز نظام های اقتصادی شرق و غرب مرجع تصمیم گیری اند و سایر علوم نیز که جای خود دارد... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! نیاز به توضیح نیست که این سخن که اسلام ما را از علوم انسانی بی نیاز می کند، ادعای بزرگی است و برای اثبات نیاز به برهان دارد. البته هستند هنوز کسانی که گمان می کنند به واسطه چند حدیث بهداشتی می شود «علم طب» از اسلام استخراج کرد. اما اکنون طیف بزرگی از دینداران چنین ادعایی ندارند. آن چیزی که بیشتر روی آن تاکید می شود لزوم جهان بینی الهی در زندگی است. یعنی یک مسلمان اگر اقتصاد دارد، اقتصادش نباید با جهان بینی اش و دینش تضاد داشته باشد، نه این که اقتصادش را از دینش بگیرد. همین گونه است سایر علوم انسانی نظیر روانشناسی، جامعه شناسی و ... بنابراین حد اکثر کاری که در مورد علوم انسانی غربی لازم است انجام گیرد، تطبیق آن با فرهنگ و دین و ارزش های جامعه ماست، نه کوبیدن و از میان بردن آن.

* * *

3- «بر فرض امکان وجود علوم انسانی اسلامی و گمراه کننده و ضد دین بودن علوم انسانی غربی آیا می توان فعلا بدون علم انسانی زیست تا علوم انسانی اسلامی برسد؟»

پرسش فوق بدان می ماند که ما مرزعه ای داشته باشیم که خاکش برای کشت گندم بسیار مناسب باشد و به گفته کارشناسان گندم مرغوبی از آن بار بیاید، در این حال ما بگوییم که چون گندم مرغوبی خواهیم کشت پس نان دیگری نمی خوریم چون گندمی که از مزرعه خودمان به بار خواهد نشست بسیار مرغوب تر از تمام گندم های دیگر است! ناگفته غیر عقلانی بودن این سخن پیداست چرا که تا زمانی که گندم خودمان را برداشت کنیم از گرسنگی تلف شده ایم! قضیه علوم انسانی هم همین گونه است، ما که نمی توانیم در انتظار نسخه نداشته اسلامی بنشینیم و هیچ کاری نکنیم. ما اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست و ... غربی را با چه چیزی جایگزین می کنیم؟ علوم اسلامی که از آن دم می زنیم کجاست؟ ما تاکنون هیچ منبع غنی و جامعی از علوم انسانی اسلامی نداشته ایم که بتوان آن را جایگزین نسخه های غربی کرد. و بدیهی است که بدون علوم انسانی نمی توان جامعه را مدیریت کرد.

خلاصه کلام این که برای ما گریز و گزیری جز مطالعه و تحقیق و پیشرفت در همین علوم انسانی موجود نیست، و تنها باید به فکر این باشیم که این علوم را بومی کنیم بدین مفهوم که «با استفاده از روش شناسی علمی و اصول این علوم، به دنبال حل مسایل خودمان باشیم و در این علوم به دنبال پاسخ پرسش های جامعه خود باشیم که البته کاریست شدنی و معقول و تقریبا همه متخصصان علوم انسانی بر لزوم این کار اتفاق نظر دارند.» و دیگر این که دم از علوم انسانی اسلامی زدن و به این بهانه به علوم انسانی موجود پشت کردن نه تنها مشکلی از ما حل نمی کند که کمترین ضرر آن راکد ماندن و بل پسرفت در زمینه علوم انسانی است. علوم انسانی ای که توسعه و پیشرفت کشور در گرو پیشرفت آن است.

منابع

  • جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی، آیت الله جوادی آملی
  • دروس تفسیر آیت الله جوادی آملی (پخش از رادیو معارف)
  • مقاله «علم بومی»، مصطفی ملکیان
  • ذاتی و عرض در ادیان، دکتر عبدالکریم سروش
  • دین اقلی و دین اکثری، دکتر عبدالکریم سروش