مصاحبه با علی اشرف فتحی

مصاحبه ی نشریه ی مداد (با کمک غلام حسین طاهریان) با علی اشرف فتحی

این مطلب در شماره‌ی اول مجله‌ی دانشجویی «مداد» (اردیبهشت 89) در چاپ شده‌است. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ‌شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندگان این مطالب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.


علی اشرف فتحی، نویسنده ی وبلاگ تورجان است. (tourjan.com) وبلاگی که نظرات دینی و سیاسی او و سید مرتضی ابطحی را در خود جای داده است. با او به شکل کتبی و از طریق ایمیل مصاحبه کردیم.

مفهوم «آزاد اندیشی» در حوزه ی فقه و دین شناسی چیست؟ رابطه ی میان آزادی اندیشه و آزادی بیان از دیدگاه اسلام چگونه است؟

بستگی دارد که تعریف ما از آزاداندیشی چه باشد. ولی اگر مراد ازآن، داشتن اندیشه آزاد و فارغ از بی انصافی و غرض ورزی باشد، فکر می کنم بهترین دلیل قرآنی و دینی برای این آزاداندیشی متعارف، آیات 17 و 18 سوره مبارکه زمر باشد که توصیه می کند همه دیدگاه ها را بشنویم و بعد بهترین نظر را برگزینیم. لازمه تحقق این امر آن است که امکان آگاهی از همه دیدگاه ها فراهم باشد. روایتی هم در نهج البلاغه هست (حکمت 1 73 در نهج البلاغه دکتر شهیدی) که به گونه ای می توان گفت مؤید همان آیات مذکور سوره زمر است. امام علی (ع) طبق این روایت گفته اند که هرکسی به استقبال آرای گوناگون برود راه درست را از خطا می‌شناسد. درواقع امیرالمؤمنین به دو نکته اشاره کرده اند: نخست آنکه باید به دنبال نظریات مختلف برویم و دوم آنکه پیامد این آگاهی فعالانه از آرای گوناگون، پیدا کردن قدرت تشخیص و فهم سره از نا سره است. اگر نیک بنگریم لازمه این روایت و آن آیات شریفه پذیرش آزادی اندیشه و آزادی بیان است. خوشبختانه فقهای بزرگ عضو مجلس خبرگان قانون اساسی این دو اصل مهم را در اصول 23 و 24 قانون اساسی به گونه ای گنجانده اند.

گفته می شود «اجتهاد» عامل بازپویایی شیعه شده است. آیا می توان مشابه این نقش را در دانشگاه پیاده کرد؟ بحث و تبادل نظرات (حتی نظرات متقابل) در حوزه بسیار بیش از دانشگاه است. مباحثه ی طلاب و سوال از استاد از نمونه های این مسئله است. اما در دانشگاه کمتر چنین چیزهایی پیش می آید و دانشجویان آن چه را استاد می گوید می پذیرند بدون این که در مورد آن بحثی کنند. اولا: به نظر شما مشکل کجاست و چگونه می توان آن را حل کرد؟ ثانیا: چرا با ورود طلاب و دانشجویان به جامعه و سطح عام، مردم دانشجو را آزاداندیش تر (و به اصطلاح روشنفکرتر) می بینند؟

این گونه نیست که بگوییم در دانشگاه ها اجتهاد وجود ندارد و یا متقابلا در حوزه های علمیه آزادی در تفکر نداریم. اما قطعا میان روش ها و اسلوب تفکر و استدلال در این دو نهاد علمی، تفاوت هایی وجود دارد که البته به سیستم آموزشی آنها مربوط است. مثلا اهتمام ویژه طلبه ها به امر «مباحثه» که در دانشگاه ها کمتر مورد عنایت است باعث شکل گیری متدهای ویژه ای در استدلال و تفکر میان طلبه ها می شود که به نوعی آنها را تفوق می دهد. اما در دانشگاه ها نیز اهتمام به درک متدها و تکیه بر استخراج قوانین کلی و غیرانتزاعی منجر به تأثیرگذاری محسوس تر و سریع تر این نهاد در جامعه شده است.

جایگاه مراجع در جهت دهی به نظام جمهوری اسلامی و اندیشه های مردم چیست؟

درباره جایگاه مرجعیت در جمهوری اسلامی نیاز به یک بررسی جدی و کارشناسی وجود دارد که هنوز نمونه ای از آن ندیده ام. اما باید بگویم که انقلاب اسلامی تأثیر بنیادینی در دگرگونی اثرگذاری مراجع تقلید داشته و دارد و خواهد داشت. دلیل آن هم واضح است. امروز دیگر مراجع با یک حکومت سکولار و لائیک رو به رو نیستند و همین سبب ایجاد چالش ها و دگرگونی های مهمی در تعامل میان حوزه و حکومت شده است. شاید امروز بشود گفت که مراجع دیگر آن تأثیرگذاری سی سال قبل خود در میان مردم را ندارند ولی قطعا به معنای عدم هیچ گونه اثرگذاری نیست. مثلا بین همین قشر تحصیل کرده که گفته می شود عنایت کمتری به علما دارند در جریان تشییع جنازه مرحوم آیت الله بهجت و آیت الله منتظری به وضوح دیدیم که چنین باوری صحت ندارد و واقع بینانه نیست. با اینکه در یک سال گذشته بارها شاهد مرگ هنرمندان و چهره های غیرحوزوی مشهوری بوده ایم ولی چنین بازتاب و استقبالی را در آنها شاهد نبودیم.

نقش علما و نخبگان در گسترش آزاداندیشی و بصیرت دهی به جامعه اسلامی چیست؟

اساسا بدون نقش آفرینی علمای دینی نمی توان به هیچ گونه توسعه و رشدی امید بست. تنها راه رشد همه جانبه کشور برقراری ارتباطات وسیع تر میان نخبگان دانشگاهی با علمای دین است تا هم راه بدفهمی ها و سوء تفاهم ها بسته شود و هم دو طرف بتوانند زبان یکدیگر را بفهمند و میان آنها اعتماد برقرار شود. پیامد چنین اعتمادزایی را می توان در سهولت در مسیر نظریه پردازی و نواندیشی دید.

چه کسی باید سیاست ها و حدود آزادی اندیشه و بیان را تعیین کند؟ اساتید علوم انسانی یا روحانیون حوزه؟ حوزه تا کنون در این راه چه کرده است؟ و آیا حوزه باید در بادی امر، حدود آزادی اندیشه را تعیین کند یا در مورد مصادیق آن در جامعه (رسانه ها، مطبوعات، گفته ها و نوشته ها) نیز باید نظارت و مشارکت داشته باشد؟

من با پیش فرض سؤال شما مخالفم. قرار نیست کسی حد و حدود مشخص کند. حدود و ثغور اصلی را قانون اساسی در اصل 24 مشخص کرده و بیش از آن نیز هیچ خط قرمزی نداریم. هرچه خط قرمزها بیشتر شود راه رسیدن به حقیقت را دشوارتر کرده ایم. اگر فضای سالم و توأم با مدارا میان اندیشمندان برقرار شود نیازی به مدارای دستوری نخواهد بود.

در مورد پایبندی کنونی روحانیون به منشور روحانیت امام خمینی (ره) توضیح دهید.

به طور کلی باید بگویم که متأسفانه بخش زیادی از مخاطبین این نامه از بسترهای فکری و تاریخی که منجر به صدور این منشور شده چندان آگاه نیستند و همین امر پاسخ به سؤال شما را دشوار می کند. فکر می کنم نزدیکان امام و کسانی که به دغدغه های ایشان آگاه تر هستند باید اهتمام بیشتری به آگاهی بخشی در این زمینه ها داشته باشند که متأسفانه تاکنون کوتاهی کرده اند. در زمان حیات مرحوم سید احمد خمینی به اینگونه مسائل عنایت بیشتری دیده می شد.

امام خمينی خط قرمز آزادی بيان را «توطئه» معرفی می کنند و می گويند مادامی که توطئه ای در کار نباشد، افراد می توانند آزادی بيان داشته باشند. توطئه ی مد نظر امام چيست و چگونه بايد از آن حذر کرد؟

فکر می کنم اصل 24 قانون اساسی و قوانین عادی مربوط به آن می تواند مفسر خوبی برای این سخن امام باشد. امام به شهادت نامه ای که ایشان در اواخر عمر خطاب به نمایندگان مجلس نوشت قانون اساسی را فصل الخطاب می‌دانست و برای تفسیر سخنان ایشان در اینگونه موارد بهتر است به قانون اساسی رجوع کنیم که شفافیت لازم را دارد.

به نظر شما، اکنون دانشجویان باید کدام یک از شخصیت های فرهنگی را الگوی خود در زمینه ی آزاداندیشی قرار دهند؟

درباره وضعیت کنونی، چون هیچ گونه آمار و داده علمی در اختیار ندارم نمی‌توانم قضاوت درست و کاملی ارائه کنم ولی مشاهداتم نشان می دهد که دکتر شریعتی هنوز هم محبوبیت ویژه ای میان قشر دانشجو دارد و حتی سیطره نسبی دکتر سروش هم نتوانسته این محبوبیت را خدشه دار کند. اما شخصا معتقدم که همانگونه که در پاسخ به پرسش نخست گفتم آموزه های دینی ما مستلزم این است که به سراغ همه اندیشه ها برویم و در اندیشه و اندیشمند خاصی متوقف نشویم.

به نظرتان «آزادي انديشه و بيان» تا چه حد دغدغه ی کنونی قاطبهی مردم است؟ آيا در اين زمينه شکافی ميان دانشجويان با مردم نمی بينيد؟

در این که میان توده ها و نخبگان شکاف هایی وجود دارد شکی نیست. انتخابات ریاست جمهوری سال 84 بهترین گواه این شکاف است. اما این دلیل بر آن نمی شود که بگوییم مردم طرفدار آزادی اندیشه و بیان نیستند. به باور من اینگونه امور جزئی از فطرت انسانی هستند که اسلام هم در تقویت آن کوشیده است.

با ماجراهای پيش آمده پس از انتخابات، به نظرتان فضای کشور برای آزادانديشی محدودتر شده است؟ اگر بلی، چه بايد کرد؟

طبعا با امنیتی شدن فضا محدودیت هایی نیز شکل می گیرد ولی در هر گونه محدودیتی هم می شود آزاد اندیشید و آزاد سخن گفت. این گونه امور، نسبی هستند و نمی شود حکم مطلق داد. بستگی به ذوق و هوش اندیشمندان دارد که در فضاهای بسته هم بتوانند حرف خود را بزنند و به رشد علمی و آگاه کردن مردم بکوشند. تاریخ چند هزار ساله کشورمان نشان داده که در سخت‌ترین شرایط هم متفکران و دردمندان جامعه با ابزارهای نظیر شعر و طنز و داستان و ... حرف خود را زده اند.

رسانه های منتقد داخلی و خارجی را تا چه حد آزادانديش و معتقد به تضارب آرا می دانيد؟ مثلا آيا رسانه های حامی جريان اصلاح طلبی و جنبش سبز در فضای رسانه ی خود، به اين مسئله اهتمام می ورزند؟

در شناخت هر رسانه باید توجه داشت که اساسا بی طرفی و انصاف در رسانه ها یک گوهر کمیاب است و بدون بی طرفی و انصاف نمی توان رسانه ای را معتقد به تضارب آرا دانست. اما باز هم پاسخم به پرسش نخست را تکرار می کنم که برای رسیدن به تحلیل درست تر و کامل‌تر، لازم است هر صدایی را شنید. درباره بخش دوم پرسش شما هم باید بگویم که با همه تلاش هایی که شده، هنوز هم راه دشوار و زیادی تا رسیدن به یک رسانه سالم و سومند داریم. هرچند محدودیت های کار رسانه در کشورمان نیز باید در نظر گرفته شود.

چقدر به نخبه گرایی در فضای آزاداندیشی معتقديد؟ یعنی آيا بايد به کسانی که لزوما اطلاعات علمی در زمينه ای خاص ندارند اجازه ی سخن گفتن در مورد آن را داد؟

گاهی اوقات یک فرد گمنام و کم سواد چیزهایی را می فهمد که یک دانشمند هم هرچقدر تلاش کند نمی تواند درک کند. از این چیزها کم ندیده و کم نشنیده ایم. نمونه کنونی آن وبلاگ هایی هستند که در وبلاگستان فارسی شاهدیم. وبلاگ های گمنامی که گاه واقعا حرفی برای زدن دارند. لازمه آزاداندیشی و حق طلبی این است که همه حق حرف زدن داشته باشند و فکر نمی کنم پذیرش این امر نیازی به بحث داشته باشد. هرچند طبیعتا هر کسی ناخودآگاه به سخنان یک اندیشمند و نخبه بیشتر بها می‌دهد.