بذارید بهش فکر کنم
مناظره
این مطلب در پیوست ادبی «کلک ادب» شمارهی اول مجلهی دانشجویی «مداد» (اردیبهشت 89) در چاپ شدهاست. نشریهی مداد به صاحبامتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپشده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندگان این مطالب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
شاعر: امیرحسین مانیان
بنمای رخ، که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب، که قند فراوانم آرزوست
وقتی کشید جنگ سیاست به مرز دین
اعلام عید فطر، به شعبانم آرزوست!
زندان نگو! که توبه گه عارفان شده است
آموزش عقاید و عرفانم آرزوست
دی شیخ با عیال همی گشت گرد شهر
کز این و آن ملولم و شهرامم آرزوست
لختی به خواب رفتم و تقدیر شد عوض
خوابی به طول خواب زمستانم آرزوست
یادش بخیر باد، امام و زمان او
اخذ وجوه در نیابت ایشانم آرزوست
یا آن زمان که ریش سفیدم مرید داشت
خلقی گرفته دست به دامانم آرزوست
گر ادعای قتل و تجاوز نموده ام
عیبم نکن، که شادی یارانم آرزوست
گفتم که گفته اند که گفته ست این چنین
مدرک ز من مخواه، که خود آنم آرزوست
حق مرا نداد، چرا وارث نوبل
ترویج صلح و ارزش انسانم آرزوست
مردی رسید از ره و می گفت دکتر است
وین اقتصاد، مرده و درمانم آرزوست
از نخبگان و جمله بزرگان و دوستان
گرد آمده، به جمع وزیرانم آرزوست
یادش بخیر باد، امام و زمان او
راس سپاه و دولت پنهانم آرزوست
نوشیده بود امام، اگر نه جام زهر
فتح عراق و اردن و لبنانم آرزوست
گفته است رهبری، تو دگر مدعی نباش!
فصل الخطاب خواندن ایشانم آرزوست
مردی به شال سبز بیامد جلو و گفت
یک انقلاب نرم، چو اوکراینم آرزوست
در خواب دیده ام که دوباره شدم رئیس
تعبیر خوب خواب پریشانم آرزوست
یادش بخیر باد، امام و زمان او
ناز من و خریدن ایشانم آرزوست
جایی که هشت سال حکومت به من رسید
حتی بدون رای، چه آسانم آرزوست
بهر نظارتی سر صندوق های رای
شورای دیگری، نه نگهبانم آرزوست
دوربین من کجاست؟ که در آن کنم نگاه
تنظیم لنز آن روی چشمانم آرزوست
کرده نفوذ تا به کجا دین به دست من
الله اکبری ز آنتن شیطانم آرزوست
با رنگ سبز و همسر و لحن حماسه ساز
فتح سه چار روزه ی تهرانم آرزوست
گفتم که «زنده باد»، ولی چون به کام من
گردش نکرد، کشور ویرانم آرزوست
زین رهروان سست عناصر دلم گرفت
آشفته باز، کوی و خیابانم آرزوست
عکس زن مرا که گرفتی جلوی جمع
عکست نهاده بر درِ قندانم آرزوست
دکتر رسید و گفت در آغاز نطق خویش
تعجیل در ظهور امامانم آرزوست
ملت که با نشاط و عزیز است و متحد
سرخوردگیّ دشمن نادانم آرزوست
پر گشته شهر زین خس و خاشاک معترض!
بادی شدید و نم نم بارانم آرزوست
«دنیا بداند!» این همه تحریم شوخی است
تحریم جدّی و پر و پیمانم آرزوست
دیگر کسی مرفه و بی درد نیست؛ چون
تقسیم درد نمودن یکسانم آرزوست
میلیاردها دلار که از پول نفت نیست
پیدا کنید که جستن دزدانم آرزوست
«گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آن چه یافت می نشود، آنم آرزوست!»
پایان گرفت وقت و به سر شد مناظره
آغاز دیگر از پی پایانم آرزوست
تا روز دیگری که بخندیم دور هم
دائم دلی خوش و لب خندانم آرزوست
امروز نیست امام، رهبری که هست!
تمکین دل بخواه بر ایشانم آرزوست
حالا که آشکار شده، نامه اش به من
پستی دگر برای عزیزانم آرزوست
شکر خدای، زآن که رحیم است یار من
اسفندیار، چو رستم دستانم آرزوست
تصدیق دکترا که فقط تکه کاغذی است
دکتر، فقط رحیمی و کردانم آرزوست
مطلبی دیگر از این انتشارات
من اومدم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
منشور مصادیق پوشش و عفاف
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب: داستان دوست من