چرا کرسی آزاداندیشی نداریم؟

نویسنده: محمدرضا سجادی

این مطلب در شماره‌ی اول مجله‌ی دانشجویی «مداد» (اردیبهشت 89) در چاپ شده‌است. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ‌شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندگان این مطالب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.


کرسی های آزاد اندیشی شاید از مباحثی باشد که امروزه در فضای دانشگاهی و حوزوی کمتر کسی باشد که با آن آشنایی نداشته باشد، اعم از اینکه مطلبی پیرامون آن خوانده باشد یا مناظره ای برگزار شده باشد و یا مناظره ای از همین قسم قبل از برگزاری مراسم لغو شده باشد.

واقعا مشکل کجاست؟ چرا با این تأکیدی که همگان بر برگزاری این کرسی های آزاد اندیشی دارند، کار به جایی نمی رسد ؟ آیا واقعا ضرورتی برای برگزاری چنین مراسمی نیست یا در چگونه برگزار کردن مشکل است و شاید هم اصلا حرفی برای گفتن نداریم. شاید این ادعا را رد کنید، اما به نظر می رسد نداشتن حرف دلیل اصلی به نتیجه نرسیدن این مباحث باشد. البته حرف که برای گفتن زیاد است. همانطور که همه‌مان می توانیم پیرامون مباحث مختلف بحث کنیم، اما زمانی که کار به میز مناظره و بحث علمی می کشد، تقریبا همه پا پس می کشند.

پس می توان مشکل را در جای دیگری جستجو کرد. شاید مشکل این است که فکری وجود ندارد و صحبت‌ها و جدل‌های دانشجویی و یا حتی مباحث اساتید و بزرگان بر اساس یک سری اطلاعات پراکنده است. بدین نحو که با مطالعه ی مطلبی در یک روزنامه یا نشریه و یا خواندن چند کتاب خود را صاحب نظر می‌دانیم، بدون این که محکمات فکر برایمان روشن شده باشد و در مناظراتی که بر گزار می شود، بحث‌های سیاسی و جنجالی جایگزین مباحث علمی می‌شود و چون به این نحو مناظرات عادت کرده ایم، این نحو مناظرات پوچ برایمان جذاب است و اگر فکری در میان بود هم بحث های دانشجویی نتیجه بخش بود و طرفین و حاضرین از آن طرفداری می کردند و هم کرسی‌های آزاد‌اندیشی و نظریه پردازی به نحو احسن برگزار می‌شد. برای بهتر و روشن شدن بحث کافی است از بیرون و بدون هیاهوها شاهد مناظرات و گفت‌و‌گوها باشیم . واقعا به نظر می رسد فکر عمیقی وجود ندارد و یا حداقل ما با آن آشنا نیستیم که بر اساس آن حرف بزنیم و یا آن را نقد کنیم و تا زمانی که به یک پایگاه فکری متصل نباشیم، نمی توانیم راه به جایی ببریم و ایام به همین منوال طی می شود.

سکوت و رخوتی که در دانشگاه با آن روبرو هستیم- البته بعد از زمان انتخابات- شاهد همین موضوع است. یک طرف مدام دعوت به برگزاری بحث و گفت و گو و مناظره می کند و طرف دیگر که خود را شکست خورده در انتخابات می داند، هیچ علاقه ای برای بیان نظرات و عقاید خود ندارد. البته این موضوع را می‌توانیم در بیرون از دانشگاه و در فضای کشور هم شاهد باشیم . باز یک طرف میز مناظره هستند افرادی که نظر و اندیشه ای برای بیان دارند و طرف دوم میز مناظره از گفت و گو خالی است و هیچ کس حاضر به گفت و گو نیست. طبیعی است؛ زمانی که یک جریان به پایان عمر خود نزدیک می شود و تمام اندیشمندان و رهبران خود را از دست می‌دهد (یا با اعلام پشیمانی از گذشته خویش و قبول شکست خود و یا با خارج شدن از چارچوب نظام).

در دانشگاه نیز حامیان این جریان علاقه ای به بیان افکار و نظرات خود نشان نمی دهند و فقط به بیان توجیه های سطحی روی می آورند. ولی خواست توده‌ی مردم و دانشگاهیان این است که افرادی که در سال های نه چندان دور کشور با تئوری های آن ها اداره می شد و هم اکنون سکوت کرده اند، میدان را خالی نکنند و به پای میز مناظره بیایند و توضیح بدهند که در گذشته چگونه با تئوری های تاریخ گذشته غربی کشور اسلامی را اداره می کردند و چرا انتهای جریانی که آن را اداره و مدیریت می کردند به مخالفت با نظام پرداخته و هزینه‌های سنگینی را به نظام وارد آورد.