سید مهدار بنی هاشمی نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا ش نوشت شاپور عاشق شهرام شپره بود و خواننده های شَل و شُل و شق و رق نظام شاهی. هر وقت سوار ماشین شورلت شرابی اش میشد. ضبط را روشن میکرد و صدایش را بلند می کرد و میگذاشت روی ولوم آخرش. آن شب شراب خورده ، شش گالن شراب شیراز بار صندوق عقب کرد و به سمت باغی در شاندیز راند. با خودش میخواند : (( امشب شب شور و عشقه ، شیدای من کوجایی؟ )) مست بود. شیره هم کشیده بود. شاد و شنگول ، مست و پاتیل. یکی به شوش میزد یکی به شیکاگو. شانسش گرفته بود که خیابان خلوت بود. فکر می کرد در خیابان شانزلیزه دارد با معشوقه اش، شنون، که شنل آبی اش مدام از روی شانه هایش می سرید و عطر شَنِل اصلش هوش از سرش میبرد راه می رود. حالش خراب شد. دستشویی اش گرفته بود شدید. کشید کنار شالیزارهای جناب شمس و رفت میان شالیزاری که شپره ها و حشره های زیادی داشت شا*ید. بعد شلوارش را کشید بالا و برگشت سوار شورلتش شد. تلفنش زنگ زد. شهناز بود. به شهناز گفت : شوما نیگران نباش؟ تا شیش بیشمار من میرشم ... همین شیبو رد کونم رشیدم دیگه به باغ . دوشت دارم شهدخت شهلای شیمین روی من ..! به شیب که رسید. سگی شکاری وسط جاده پیدایش شد..شاپور، آن بخت برگشته بیچاره پیچید ولی به درخت شاه توت خورد و مرد. روحش شاد ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
عروسک باران
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه رذل باشیم؟؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بچه که بودیم