ماسک لبخند


دست و پا میزنی که همدمی پیدا کنی.آدم های اطرافت را امتحان می کنی.امتحان می کنی تا ببینی که توان رویارویی با توی فعلی را دارند یا نه و آنها را امتحان میکنی که بفهمی چقدر صبورند.


می بینی که نه!انگار کسی تو را نمی خواهد.یا بهتر است بگویم تو را آن طور که هستی نمی خواهد.همه توقع داردند که بخندی و همراه آنها بزم شادی برپا کنی.

کمتر کسی پیدا میشود که حوصله ی شنیدن حرف های دلت را داشته باشد.کمتر کسی پیدا میشود که صبوریِ همنشینِ غم هایِ تو بودن را داشته باشد.کمتر کسی پیدا میشود که سنگ صبور دل داغ دیده ات شود.

حرف های این روز های دل ما سنگین است.نمی شود با هرکس آنها را گفت.سوگ ما برای مان جایی مقدسی است.هرکسی لیاقت حضور در دریای طوفانی احساساتِ ما را ندارد.


خیلی ها مثل خودِ من بعد از دیدن چند واکنش از اطرافیانمان که در قبالِ به اشتراک گذاشتن احساسات واقعی مان از آنها دریافت کردیم،تصمیم گرفتیم که ماسک لبخند روی صورت هایمان بگذاریم؛که وانمود کنیم حال ما هم مثل حال بقیه ی آنهاست،که بکوبیم بر طبل شادی و غم هایمان را از آنها پنهان کنیم.وقتی کسی برای اولین بار از ما پرسید«حالت چطور است» و ما با صداقت حال واقعی مان را گفتیم ولی او با حال خرابِ ما مهربان نبود، دفعه ی بعدی که بپرسد «اوضاع و احوال چطور هست؟»، رنج هایمان را زیر ماسک «ممنونم.خوبم» نهان میکنیم.


اما این لبخند های "فیک" و سرکوب احساسات تبعات سنگینی به دنبال دارند.

تحقیقی که چند ساله گذشته در ایالت پن انجام شد نشان داد که خنده ی مصنوعی یا سرکوب احساسات باعث افزایش مصرف الکل و چالش های شخصی می شود.

بخشی از مقاله:

محققان در ایالت پن و دانشگاه بوفالو عادات نوشیدن افرادی را که به طور معمول با مردم کار می کنند، مانند پرستاران، معلمان یا کسانی که در خدمات غذا هستند، مطالعه کردند. آنها ارتباطی بین مصرف زیاد الکل و سرکوب کردن احساسات به طور منظم به دلیل برخورد و روبه رو بودن با مشتریان پیدا کردند.

آلیسیا گراندی، استاد روانشناسی در ایالت پن، گفت: سرکوب احساسات به خاطر برخورد با ارباب رجوع به فراتر از نوشیدن الکل، استرس شغلی یا احساس منفی مربوط می شد. «فقط احساس بدی نبود که آنها را وادار به نوشیدن می کرد. درعوض، هرچه بیشتر باید احساسات منفی را در محل کار کنترل کنند، کمتر می توانند مصرف الکل خود را بعد از کار کنترل کنند.»

مگان دیواین پستی راجب ارتباط این تحقیق و سوگ دارد.

درست هست که تحقیق مربوط به افرادی است که دائما در معرض عموم هستند اما اگر کمی فکر کنیم می بینیم که این موضوع راجب به سوگ هم درست است.

دروغ گفتن در مورد وضعیت عاطفی تان – زیرا این چیزی است که عموم انتظار دارند و آن را تحمل می کنند – احساس بهتری برای کسی ایجاد نمی کند. این فقط آن درد را وادار می کند تا خود را به روش های دیگری بیان کند.

پنهان کردن درد ها فایده ای ندارد.دکتر برنه بروون هم در کتاب با اقتدار برخاستن خود بخشی را به این موضوع می پردازد.توی پستی که راجب کتاب گذاشتم بیشتر راجبش توضیح دادم.


https://virgool.io/@m_84299318/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%86-wk2hbosbxnge


نظر شما چیه؟پنهان کردن غصه های تان چگونه روی سوگ شما اثر می گذارد؟وقتی که عواطف واقعی تان را انکار می کنید چه احساسی پیدا می کنید؟چه تغییراتی در شما ایجاد می شود؟اگر می توانستید چیزی به مردم بگویید،چیزی راجب عمق عواطف تان،چیزی که نمی دانند،نمی خواهند بدانند یا نمی توانند بدانند،چه می گفتید؟زمان سنجی را تنظیم کنید و شروع به نوشتن کنید.

اگر دوست داشتید کمی از آنها را در کامنت ها با ما به اشراک بگذارید.

به امید اینکه آدم هایی پیدا کنید تا همدم تنهایی تان باشند!