مرگ: از دست دادن: سوگ

بخوان! اگر عزیزی از دست دادی.
بخوان! اگر عزیزی از دست دادی.


از دست دادن همیشه تلخ هست.
برای یکی فوت جوجه رنگی
برای دیگری از دست دادن کار
ان دیگری رد شدن در امتحان
و دیگری مرگ یک عزیز و...
همه دردناک هستند و تلخ.
کسی نمی تواند یا حق ندارد اندوه فرد دیگری را کوچک بشمارد و بگوید تو چیزی را حس نکردی. این اوج بی رحمی مطلق است.
همه ما تجربیات از دست دادن های بزرگ و کوچک زیادی داشته ایم که احساس ناامیدی، میل به پایان دادن زندگی، حس اینکه دیگه حالمون خوب نمیشه و... رو در آغوش کشیدیم.
بگذارید راحت تر صحبت کنیم.
من مرضیه ایرجی در فاصله تیرماه ۱۴۰۰ تا شهریور ۱۴۰۰ دایی، پدربزرگ و خاله خانم خود را بر اثر کرونا از دست دادم.
همزمان جوجه رنگی ملوسمان دریا که حسابی عاشقش بودم هم مرد.
در این بین من بودم و احساسات بی شماری که می گفتم ساکت! الان وقت من نیست! باید مراقب دیگران باشم. باید هوای عزیزان مانده ام را داشته باشم و با خفه کردن احساساتم به ادامه دادن دیگران را دلگرم می کردم.
بعد جایی رسید که تمام احساسات خفه شده دست به دست هم دادن و مرا دوره کردند و در این بین وقتی موضوع ژورنال کلابت هم خودزنی و خودسوزی باشد چقدر قشنگ انواع و اقسام راه های پایان دادن به زندگی در دسترست قرار می گیرد و چقدر قشنگ محمد وظیفه شناس می گوید: زنده ماندن در این شرایط سخت واقعا هنر است.
احساسات من اینگونه بود:
خلا:یک حس خالی بودن، دلشوره دائمی
ناامیدی: تلاش نکن! تلاش ها بی فایده! همیشه به نحوی میشه مرد! کارت رو ول کن و دانشگاه نرو!
خشم: چرا اونکار رو کرد؟ چرا مراقبش نبودم؟ چرا ندیدم؟ چرا خدا بزرگی نکرد؟ چرا چرا چرا
غم: ناراحتم! دیگه نیست که باهاش حرف بزنم. شمارش رو دارم عکسش رو دارم فیلمش هست اما اونی که باید باشه نیست
حسرت: کاش بیشتر بهش زنگ زده بودم! کاش باهاش تند نشده بودم! کاش کنارش بودم
سردرگمی: یعنی الان جاش خوبه؟ یعنی از حال من خبر داره؟ یعنی ازم ناراحته؟؟
و ...‌ و.... و...
و در نهایت میلی شکل می گیرد برای مردن! و ترسی از مرگ و دنیای بعد از آن!
و در این لحظات تو، تمام روانپزشکان و داروهایشان
تمام روانشناسان و همدلی هایشان
و تمام اطرافیان و بودنشان را
نمی خواهی چون بی فایده می دانیشان.
اما برای من چند چیز به زنده بودن امیدوارم کرد
به زنده بودن و زندگی کردن!
حال دوست دارم مسیر پر فراز و نشیب ۱۰ ماهه خود را با شما مرور کنم.
۱. سوگ را شناختم. مجتبی شکوری در کتاب باز بهترین سخنران برای شناخت سوگ است. و یا یک جست و جو ساده در گوگل شما را با دنیای سوگ آشنا می کند. سوگ واکنش های عاطفی در فرایند از دست دادن فردی یا چیزی ست. مهاجرت، قبولی دانشگاه، طلاق، جنگ، فلج شدن، بیماری، ازدواج و... همه سوگ ایجاد می کند. برای برطرف شدن این واکنش ها حداقل ۶ ماه و حداکثر یک سال و نیم زمان لازم است و اگر بعد از دو سال هنوز ادامه داشته باشد به آن سوگ پیچیده گفته می شود و لازم است تا از یک متخصص کمک بگیریم. دارای ۵ مرحله است و حتی گاهی با توجه به شرایط موجود عود مجدد به مراحل قبل انجام می گیرد.
مرحله اول: انکار. هیچ اتفاقی نیافتاده. برای چی تسلیت میگی؟ من میدونم زندس. شب بر می گرده. همه چی به زودی درست میشه. واقعیت را تحریف می کند.
مرحله دوم: خشم. دنبال مقصر می گردیم. به هر کی که بتوانیم گیر میدیم. دنبال گناه و گناهکار می گردیم و قضاوت می کنیم و این قضاوت های دائمی گاهی باعث تخریب رابطه میشه. در این مرحله سعی می کنیم با مقصر کردن دیگران از میزان عذاب وجدانمون کم کنیم درنتیجه خنجری دستمون می گیریم و بقیه رو که دوستمون دارن زخمی می کنیم. و اگر بخندیم یا ثانیه ای حالمون خوب باشه اون وقت عذاب وجدان می گیریم . معمولا تو سوگ های مربوط به کرونا این مرحله از سوگ خیلی زیاد طول می کشه چون گناهکار های زیادی وجود داره. کسی که ماسک نزده، کسی که واکسن نزده، کسی که نشونه رو دیده و چیزی نگفته، فردی که سرفه می کرده و.. و... و....
مرحله سوم: چانه زنی. هیچی نمی خوام. فقط اون برگرده. من رو بکش بذار اون برگرده.
مرحله چهارم: افسردگی. فرد ناامید میشه. دوست نداره کاری انجام بده. غم زیادی داره. خستس. از چیزایی که لذت می برد دیگه لذت نمی بره. و فکر می کنم حالت قالب من همین مرحلس.
هیچکسی به اندازه من غم نداره. من دیگه هیچ وقت مثل روز اول نمیشم. ساکت میشه و اروم. یا پر خواب یا کم خواب، یا پر خور یا کم خور، بی میل به فعالیت های جنسی و برقراری رابطه و... معمولا دیدن سایر آدم های سوگوار، سعی در دیدن دنیا از دید اونها، دیدن فیلم های مرتبط با سوگ و یا حتی کتاب خاطرات سوگواری رولان بارت به ما این دید رو میده که ما اولین و تنها فردی که داریم این حجم رویدادهای تلخ رو تجربه می کنیم نیستیم.
و مرحله پنجم: پذیرش اتفاقاتی که افتاده و شروع و ادامه دادن زندگی جدید با لمس اون رخداد تلخ.
سرعت رد کردن مراحل برای هر فرد متفاوته و گاهی ما هیچ وقت به مرحله پذیرش نمیرسیم و در مرحله چهارم ماندگار میشیم به هزار و یک دلیل که از حوصله این نوشتار خارج است.
۲. انیمیشن inside out . احساساتت رو بشناس. سعی نکن غمت رو پنهان کنی. مرضیه، تو حق داری گریه کنی. حرف بزنی. ولی مهمه که غمت رو بپذیری. حتی خشمت رو. ویژگی های بدنی این دو هیجان و ویژگی های فکری و روحیشون رو بشناس سخته خیلی سخت ولی اگر نخوای خودت به خودت کمک کنی هیچکسی هم نمی توانه کمکت کنه.
3. خیلی هامون نگران این هستیم که حالا عزیز فوت شده کجا هست؟ جاش خوبه؟ حالش خوبه؟ ایا هنوز از ما با خبره؟
خب این چیزی هست که نمیشه با قطعیت ازش صحبت کرد. اما بر اساس کتاب ها تا حدودی میشه از رخدادها صحبت کرد. و درضمن وقتی ما چیزی رو نمی بینیم به معنی عدم وجودش نیست. توی کتاب شواهد تجربی حیات پس از مرگ بیان میشه که با بررسی نزدیک به ۶۰۰ مورد در طی ۱۰ سال توانستن یه دید نسبی نسبت به حیاط پس از مرگ پیدا کنن. توی این کتاب که از نظر من دلایل علمی خوبی داره بیان میشه که فرد بعداز مرگ هنوز نسبت به این دنیا اگاهی داره. نسبت به صحبت هایی که میشه، رفتارهایی که هست همه رو می بینه و این علم به من آرامش زیادی داد. اینکه بدونی عزیزت کنارت هست و می توانی هنوز باهاش حرف بزنی و اون بشنوه اروم کنندس. اینجوری خیلی چیزها رو هنوز به اون می سپری و دلشوره هات رو کمتر می کنی.
و در این بین باید یادمون باشه از دست دادن به هر نحوی که باشه سخته و جان کاه و در این بین هر کسی با توجه به آداب و رسوم مرسوم زندگی و فرهنگش مناسبات رو انجام میده و جلو میره. یکی لباس مشکی می پوشه، یکی دیگه چهل روز اصلاح نمی کنه، اون یکی گریه بلند رو عزاداری می دونه و دیگری دف زدن سر خاک رو و این تفاوت ها همینطور ادامه داره. هیچکدوم هم به معنی بی احترامی به دیگری نیست. بلکه ما باید یاد بگیریم بهم احترام بذارم و فرهنگ و آداب و رسوم همدیگر رو برای هم توضیح بدیم و بدونیم همونطور که ما آداب و رسوممون رو دوست داریم طرف مقابل هم همینطوره پس یه جاهایی به خواست ما و جاهایی به خواست اون درست مثل هر مناسبت ارتباطی جدید.
و درنهایت امر سعی کنید وجود جدیدی در خودتون شکل بدید. به جای عزیز از دست رفته یه صدا به صداهای ذهنتون اضافه کنید و هر جا که نمیدونستیم بدون اون باید چکار کنیم سعی کنیم با دید اون فرد به مشکل نگاه کنیم و حلش کنیم و ببینیم اگر اون بود چیکار می کرد.
و از من به عنوان یه دوست بپذیرید که گاهی ما آنقدر در این غم فرو میریم که نمی توانیم غم اطرافیانمون رو ببینیم و در نتیجه اروم اروم از کسایی که دوستمون دارن دور میشیم. یادتون باشه اگر شماهم مثل من با یه روش به زندگیتون خاتمه ندادید یعنی به زندگی به هر دلیلی علاقه دارید پس یه چاقو از غمتون نسازید تا باهاش کسایی که دوستتون دارن رو زخمی کنید که اون وقت کسی که توی رابطه دوباره اسیب می بینه شما هستید و یه دوست مهربون رو از دست میدید.
و اضافه کنم در هنگام حمله تموم این حال و احوال بود که نقطه ویرگول رو طراحی کردم. نقطه ویرگول نمادی برای جلوگیری از خودکشی هست. هر جا که به پایان زندگی رسیدی و فکر می کنی به نقطه پایان رسیدی یکم جست و جو نشون میده که ویرگول بالای سرش هست و میشه یه ادامه هر چند اروم نوشت. نقطه ویرگول جایی هست برای ما که باهم حرف بزنیم، ناراحتیمون رو باهم به اشتراک بذاریم و در این سختی روزها مهارت ها رو کنارهم تمرین کنیم و بدونیم همه خسته ایم و بهم ارامش بدیم.
طاووس زیبا و نو قدم شیراز رو سالها قبل به حکم بدشگون بودن آتش زدند در حالیکه هیچ طاووس نوقدم پر گلی، سیل را نمی سازد. مراقب باش که با چشمان بسته شده از غم، طاووس جدید را نسوزانی.
به یاد محمد تنها کله پاچه زن قهار
به یاد مهری یک خاله مهمان نواز
به یاد فرهنگ و پارک ماندگار
به تاریخ هجوم دوباره مرگ
امضا
مرضیه ایرجی؛