کلیشه سرایی های سوگ

سوگ وضعیت خیلی خیلی پیچیده ای هست.نه فقط برای مایی که داخل سوگ می سوزیم حتی برای کسی که از بیرون شاهد سوختن ما هست.توی چنین وضعیتی ما آدم ها میخواهیم که هرکاری بکنیم که آتش را خاموش کنیم. ولی نمی دانیم تنها راه خاموش شدن آتشِ سوگ سوختنه.و تنها کمکی که می تونیم به کسی که در حال سوگواری هست بکنیم این هست که در سوختن همراهی اش کنیم، تا تنهایی خودش آتش دیگری روشن نکند.

اما معمولا چیکار می کنیم؟با فاصله زیاد از آتش می ایستیم و از دور با حرف هامون آب می ریزیم و اصلا حواسمون نیست که هر آتشی با آب خاموش نمیشه!

خیلی از حرف هایی که می زنیم درد ناک اند،بی رحمانه اند و فقط باعث می شوند آتش ،بیشتر شعله ور بشه .

بیا راجب چند تاش باهم صحبت کنیم.


همه چی درست نمیشه

دروغ گفتن بده.خیلی هم بده. ولی دروغ گفتن به کسی که قلبش شیکسته ظلمه....

هیچ چیز درست نمیشه.شاید کمی بهتر شه. ولی اون هیچ وقت برنمی گرده،هیچ وقت نبودنش از یادمون نمیره...

این غم هیچ وقت درست نمیشه.

اگه به درد کشیدنم نگاه میکنی و این اذیتت می کنه میتونی برای اروم کردن خودت به خودت بگی درست میشه. اما نمیتونی به من دروغ بگی.اگه میخوای به من محبت کنی،اگه میخوای از من حمایت کنی، باید یاد بگیری که تحمل کنی.چون منم از این به بعد زندگیم چاره ای جز تحمل کردن ندارم.........


اون دوست نداره تو ناراحت باشی

میدونم.اون هیج وقت دوست نداشت.کیه که دوست داره بقیه ناراحت باشن؟میدونی مشکل چیه؟اون دیگه نیست و الان این منم که مهمم.

بعضی وقت ها اینکه بگی اون دوست نداره تو ناراحت باشی کمکی نمیکنه.منظورم اینه که کیه که دلش بخواد کسی ناراحت باشه؟سوگواری برای یک فقدان طبیعیه.ناراحت بودن پاسخ منطقی به مرگه.......

ما خودمون میدونیم که عزیزمون دوست داره ما بخندیم.اما الان اینجا نیست که خندیدن مارو ببینه.و این خیلی درد داره......


هر اتفاق بد،بازتاب اعمال خودمونه

من خودم به اندازه ی کافی احساس گناه می کنم.

به اندازه ی کافی عذاب وجدان دارم.

لازم نیست تو همه چیز را تقصیر من بندازی.طبق آخرین آمار توی سال 2022 ، 65.81 میلیون نفر از دنیا رفتند. اگه اعمال این آدم ها بی نقص بود الان جمعیت جهان جهان 65.81 نفر بیشتر بود؟از روز اول دنیا هرکی که مرده به خاطر بازتاب اعمالش مرده؟ یک چیزی را درست نفهمیدی.زندگی و مرگ نتیجه چیزی نیستند بلکه خود هدف هستند.

می دونم چرا اینجوری فکر میکنی.وقتی که دیدی به چه سادگی و به چه مسخرگی زندگی عزیز ترین کس من را ازم گرفت ترسیدی. ترسیدی که نکنه منم.....!!!برای همین سعی کردی با این توجیهات خودت را اروم کنی. که اگه این اتفاق غیر عادی و پیش بینی نشده همه ی زندگی من را نابود کرد حتما مشکلی از سمت من بوده.

نمیگم تو مقصر این افکاری.رفع خطر کار مغز هست. اما باید بدونی که این دنیا پیچیده تر از اونیه که ما بتونیم اتفاقاتش را با یک خط توجیه کنیم. حوادث،تصادف ها و مصبیت ها رخ میدهند. گاهی بی هیچ دلیلی.......


الان جاش خیلی بهتره

اینم می دونم.خیلی از کلیشه ها بذری از حقیقت، درون خودشون دارند.مشکل وقتی هست که میخواهی با کلمات همه چیز را درمان کنی.اینکه بدونم عزیزم "جاش خوبه" یا "تو بهشته" خیلی چیزی از غم من کم نمی کنه.

بعد از این که کسی را از دست می دهیم طبیعیه که تا مدت ها امواج خشم به ما حمله کنند. شاید عصبانی باشم،از عزیزم،از خودم، از آدما و حتی از خدا......

لطفا سعی کن با این حرفات ارومم کنی چون فقط موج های سهمگین تری به سمتم پرتاب میشند.

من همیشه اینقدر خشمگین نخواهم بود. ولی همیشه حرف هایی که تو به من میزنی یادم میمونه.....


بهش فکر نکن

ای کاش میشد.ای کاش به همین سادگی بود.ای کاش میشد به مغز بگی به چی فکر کن و به چی نه و اونم حرف گوش بده.اما حقیقت اینه که اگه تو به مغزت بگی به یک فیلی صورتی خال خالی فکر نکن....؟!

ما نمی تونیم همه ی افکارمون را کنترل کنیم.

من نه می تونم مغزم را خاموش کنم.

نه می تونم قلبمو....

مغز من در بین خاطرات، عزیزم را همه جا می بینه . و قلبم جای خالی اش رو حس میکنه...

من خاطراتمون را می بینم.و این بعضی وقت ها خیلی درد داره.آدم نمی تونه شکستگی قلبش را فراموش کنه.

و منم هم نمی تونم رفتن را فراموش کنم.

نمیشه بهش فکر نکرد.

سوگ به همین راحتی نیست.


هنوز باهاش کنار نیومدی؟

یه لحظه صبرکن؟ منظورت از کنار اومدن چیه؟ کنار اومدن چه شکلیه؟ اگه باهاش کنار بیام یعنی دیگه نباید بهش فکنم؟

اگه منظورت از کنار اومدن اینکه دیگه بهش فکر نکنم،دیگه ناراحت نباشم،دیگه گریه نکنم،دیگه نبودنش روم تاثیر نداشته باشه.دیگه با خودم کلنجار نرم و خلاصه به سبک «شتر دیدی ندیدی» زندگی کنم طوری که انگار اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده..

خب باید بگم نه.هیچ وقتم اینطوری باهاش کنار نمیام.من تا وقتی که زنده ام عزیزم را دوست دارم و تا وقتی که عزیزم را دوست دارم نبودنش برام دردناکه.

فکر نکنم یک روزی برسه که دیگه براش گریه نکنم.یا ناراحتِ نبودنش نباشم.

اما اگه منظورت از کنار آمدن اینکه قبول کنم تا آخر عمر همین آشه و همین کاسه.که تا آخر عمر باید جلوی چشمانم باشد علامت نبودنش و من هم چاره ای جز تحمل کردن و اشک ریختن ندارم .....

اگه منظورت اینکه قبول کنم تا آخر عمر یک زخم سر باز روی قلبم هست که نه خوب میشه و نه درمان و من باید مدام مراقبش باشم که چرک نکنه و عفونتش همه ی وجودم را بگیره...

اره.الان که دقیقا یک سال و ده ماه از اون روز میگذره.یکم باهاش کنار اومدم.اما بگذار ازت یه خواهشی کنم. لطفا از کس دیگه ای این سوال را نپرس.چون...چون... اونی که داغ دیده به اندازه ی کافی سردرگم هست.این سوال هایی که نه سر داره و نه ته ، چیزی را عوض نمی کنه فقط حالمون را بدتر می کنه....



پس چی بگیم؟

حقیقت

تصدیق

بگو که خیلی درد داره و اعتراف کن که کاری از دست مان بر نمی آید.من این بلاتکلیفی را درک میکنم.

من نیاز دارم بازتاب رنجی که میکشم را ببینم و این کمکم میکنه و خیلی برایم ارزش داره...




منابع استفاده شده:

https://www.normalizegrief.com/what-not-to-say-to-someone-grieving
https://www.griefrecoverymethod.com/blog/1993/01/grief-quotes-killer-cliches-about-loss
http://www.griefspeaks.com/id9.html


تو هم جملات کلیشه ای که از بقیه راجب سوگ و مرگ شنیدی و ناراحت شدی در کامت ها بنویس.اگه اهل نوشتی لطفا در قالب یک پست جدا راجب آنها بنویس و اگه دوست داری نوشته ات به انتشارات اضافه شه لینک آن را برای من بفرست:

s.akramiarani@gmail.com