کار عمیقت را قورت بده!

نویسنده: سهیلابانوی عمیق!

بر مَرکَبِ مُرَکَب، آسوده بخوانید.
بر مَرکَبِ مُرَکَب، آسوده بخوانید.

در حدود یک سال گذشته بارها و بارها تلاش کردم تا ترجمه‌ی کتابی را که آغاز کرده‌ام، به اتمام برسانم البته ناگفته نماند، دوستی که قرار بود همراه با من اینکار را انجام دهد از همان ابتدا دچار بی‌نظمی شدید در انجام برنامه از پیش تعیین شده‌مان شد؛ که لاجرم تصمیم گرفتم نامبرده را از ادامه همکاری حذف نمایم!! بیش از هشت ماه است که نگارش کتابِ طنزی را نیز آغاز کرده‌ام و تا هم‌اکنون که مشغول نگارش این متن می‌باشم تنها سه داستان آن تکمیل شده است که بلاشک با این سرعت و به تعویق انداختن این کار، روز به روز انگیزه‌ام را برای تکمیلش از دست خواهم داد! این دو مورد تنها بخشی از مجموعه‌ی اقدامات در زندگی نامبرده می‌باشد که عملاً یک لِنگ‌شان در زمین و لِنگِ دیگر در هوا معلق مانده است!

واقعیت شاید این باشد که همه‌ی ما انسان‌های قرن بیستُ یِکُمی به بیماری بسیار خطرناکی به نام « رفرشینگِ حاد» دچار هستیم! هنوز چشمانمان باز نشده است که اینترنت گوشی را روشن میکنیم و تمام قد(!!) به انتظار پیام‌های جدید و مشاهده‌ی استوری‌ها و ایمیل‌های جدید مینشینیم!! آنقدر ایمیل‌، ویرگول، توییتر و اینستاگرام را رفرش میکنیم تا القصه پلتفرم‌های مذکور با دیدنِ چهره‌ی ما نامبردگان به نشانه تسلیم دستانشان را بالا برده و میگویند:

داداش بخدا خبری بشه الساعه بهت اطلاع میدم، دو دیقه از ما بکش بیرون!

تا مدت‌ها ابتلای شدیدی به بیماری رفرشینگ داشتم و شاید به جرأت می‌گویم هر پنج دقیقه یکبار ایمیل‌ها، تلگرام و توییترم را چک میکردم تا مبادا از قافله‌ی هیچ و پوچ فضای مجازی عقب بمانم! خاموش کردنِ اینترنت گوشی، برایم حکمِ مردن را داشت و بدونِ حضور نامبرده در کنارم توانایی تمرکز بر هیچ کدام از کارهایم را نداشتم و بارها و بارها از جانب خانواده مورد انتقاد قرار گرفته بودم که چرا بر سرِ میز شام گوشی تلفن، همراهت هست؟! به دلیل حواس‌پرتی و ناکامی در تمرکز، کارهای ناتمامم رو به افزایش بود و القصه موعدِ تحویلِ آن‌ها از رگ گردن نزدیک‌تر!!

روندِ زندگی اینجانب دچار رکود شدیدی شده بود و هیچ خروجی قابل توجهی اتفاق نمی‌افتاد! از همه لحاظ کارآیی پایینی پیدا کرده بودم و قدرت تمرکز نامبرده اکیدا نزولی گشته بود! حتی توانِ نوشتنِ یک متن طنز در ویرگول را نیز از دست داده بودم و این موضوع بیش از همه بنده را آزار میداد!

در جریانِ این خوددرگیری شدید، با یک استاد مطرح و محقق برجسته‌ای آشنا شدم. استادِ نامبرده گوشی موبایل نداشت و تنها راه ارتباط‌گیری با ایشان، از طریق ایمیل و یا حضور در دفتر کارش بود! عادات رفتاری خاصِ استاد در ابتدا برایم بسیار غیرقابل باور و غیرعادی بود. در قرن تکنولوژی و افزایش ارتباطات دسته‌جمعی، فردی پیدا شده است که حتی یک گوشی تلفن ساده را نیز ندارد و تمام تلاشش را می‌کند تا ارتباطاتش را از مسیری کم‌خطرتر و با میزان دسترسی پایین، حل و فصل نماید! از طرف دیگر این بدان معنا نبود که ایشان فردی غیراجتماعی است، چرا که بسیار بسیار خونگرم و دارای دایره‌ی اجتماعی گسترده‌ای بود اما از طریق دنیای واقعی و نه از طریق فضای مجازی!

ایشان حتی از نرم‌افزار ساده‌ی وُرد نیز استفاده نمیکرد و تمام یادداشت‌های ارزشمندش که حاصل فورانِ فکری عمیقی بود را بر روی کاغذهای بلامصرفی که از دیدگاه بسیاری از انسان‌ها به درد نخور به شمار میرفتند، یادداشت میکرد و به خودش اجازه اتلاف کوچکترین کاغذی را نمیداد. در بسیاری از مواقع دیده بودم چندین کاغذِ کوچکِ بلامصرف را با چسب به هم متصل میکرد و سپس از آن‌ها برای نگارش افکارش بهره میبرد!

روزی از او خواستم تا پیرامون موضوعی دشوار من را راهنمایی نماید! پس از شنیدن موضوع، پنج دقیقه‌ای به سکوت گذشت! سپس قلمش را برداشت و آغاز به نوشتن نمود! نیم ساعتی گذشت، استاد کماکان مشغول نگارش بود! در این فاصله فرصت کردم تمام شبکه‌های ارتباطی‌ام را چک کنم و به دو ایمیل پاسخ دهم و استاد بدون توجه به اطراف، بسیار عمیق و با تمرکزی بالا مشغول نگارش بود! پس از گذشت این زمان، برگه‌ها را که چیزی در حدود بیست صفحه متنِ تخصصی (بدون حتی یک خط خوردگی!) بود، تحویلم داد، پیوستگی و ارتباط جملات با موضوع حتی به اندازه‌ی زمانی کوتاه بر هم نخورده بود و متنِ نامبرده حاوی صدها کلمه جدید بود که هیچوقت در طول عمرم آن‌ها را ندیده بودم! تراوشات ذهنی منظم و منسجمی که هیچ چیزی نتوانسته بود لحظه‌ای آن را مخدوش کند و رشته افکارش را پاره نماید!

تمرکز بالا و توجه هوشمندانه به مسایلی که برایش پیش می‌آمد، همیشه برایم ستودنی و جالب بود. لذا تلاش میکردم تا روز به روز خودم را بیشتر شبیه ایشان کنم اما به حد زیادی برایم غیرممکن و دشوار بود! از خودش علت ناتوانی در تمرکز کردنم را جویا شدم! در پاسخ گفت:

تمرکز کردن فرآیندی سهل و ممتنع است که جز با تمرین به دست نمی‌آید. در ابتدا اندام‌های فیزیکی را مدیریت کن و سپس به سراغ مدیریت ذهن برو! وقتی دستانت به سمت گوشی حرکت می‌کند تا دایما صفحات مجازی را چک کنی، روی دستت بزن و بگو الان زمان مناسبی برای اینکار نیست! یا وقتی قرار هست چشمانت مطلبی را بخواند که در جهت اهدافت نیست، به سرعت از روی آن مطلب عبور کن. احتمالا ده‌ها بار شکست بخوری اما بالاخره یاد میگیری چگونه حواس و ذهن خودت را مدیریت کنی!

استاد گفت که در زمان جوانی‌اش کتاب‌ها و تکنیک‌های آموزشِ تمرکز وجود نداشته است و یا حداقل آنقدر مرسوم نبود تا همه با آن‌ها آشنا باشند؛ به همین دلیل با آزمون و خطا و حتی گاهی تنبیه خودش به این حقیقت رسیده است که گاهی باید به کنجی پناه ببرد و برای اهدافش بجنگد! بزرگترین جنگ هر فردی، جنگ با ذهن است! این جنگ اگر در محیطی شلوغ اتفاق بیفتد شکست خواهی خورد اما اگر در کنجی خلوت، رزم را آغاز کنی حتما بر ذهنت چیره میشوی و حاصلش چیزی نیست جز آغازِ انجام کارهای بزرگ! حضرت علی (ع) 25 سال خانه‌نشینی را انتخاب کرد که از دید دیگران و انسان‌های کوته‌فکر حاکی از عزلت و ناامیدی علی بود ولی او توانست کتاب ارزشمند قرآن را به رشته تحریر درآورد و معجزه خداوند بدون حتی یک کلمه تحریف، ماندگار گردد. چیزی که جز با آن حجم از سکوت و مراقبه اتفاق نمی‌افتاد.

حرف‌های استاد مسیری جدید را به روی من باز کرد تا به همه ابعاد زندگی‌ام عمق ببخشم! از افکار و مدیریت ذهن تا روابطم در جریانِ سیالِ زندگی!

چند وقت بعد اتفاقی با کتاب کارِ عمیق از کال نیوپورت آشنا شدم، در این کتاب کار عمیق اینگونه تعریف شده است:

انجام فعالیت‌های حرفه‌ای در تمرکز کامل و بدون حواس پرتی. فعالیت‌هایی که ارزش‌آفرین هستند و مهارت شما را بهبود می‌بخشند و تکرار آن‌ها دشوار است.

کمتر کسی را دیده‌ام که امروز به دنبال افزایش مهارت‌هایش نباشد. در طول دو سال گذشته توسعه‌ی انفجاری کارگاه‌ها و کلاس‌های آنلاین زمینه‌ی ارتقای مهارت‌های فردی را برای همگان فراهم آورده است. اما اینکه چرا مهارت‌های کسب‌شده منجر به ارزش‌آفرینی نمی‌شوند جای تأمل دارد! ارزش‌آفرینی از دیدگاه هر فردی متفاوت است اما شاید ایده‌آل‌ترین تعریف آن این باشد که بتوان با انجامِ یک کار نه تنها به خود بلکه به انسان‌های اطراف خود نیز نفعی را رساند که اثرش تا مدت‌ها باقی بماند و کمتر کسی پیدا شود تا بتواند همان کار را انجام دهد.

کار کم عمق و سطحی از منظر این کتاب تلاش برای انجام دادن کارهاییست که تکرارشان بسیار ساده است و ارزشی را در دنیای اطراف ما ایجاد نمی‌کنند. مثل همان بیماری رفرشینگ که کاری ساده و بدون خروجی اثرگذار است!

در کتاب کار عمیق از اهمیت و ارزش مراقبه و دوری از انواع محرک‌های محیطیِ مانعِ تمرکز نیز یاد شده است و با مصادیق زیادی نشان داده شده است که کارهای بزرگ و ارزش‌آفرین تنها با خلوت و مراقبه و به دنبال آن تمرینِ مجدانه‌ی تمرکز به دست می‌آید و تعهد به انجام کار عمیق در همه شخصیت‌های اثرگذار وجود داشته است!

مارک تواین، کتاب معروف تام سایر را در اتاقکی ییلاقی در نیویورک نوشت. اتاقک آنقدر از خانه اصلی دور بود که خانواده‌اش برای صدا زدن او در هنگام وعده‌های غذایی از شیپور استفاده می‌کردند!
وودی آلن فیلمنامه‌نویس و کارگردان سرشناس که 23 بار نامزد جایزه اسکار شد در 45 سال فعالیت حرفه‌ای، هیچ کامپیوتری نداشت و تمام نوشته‌هایش را با ماشین تحریر دستی و بدون حضور وسایل الکترونیکی حواس‌پرت‌کن تایپ میکرد!
پیتر هیگزِ فیزیکدان نیز از کامپیوتر استفاده نمی‌کرد و کارش را چنان در انزوا و بی‌ارتباطی انجام میداد که وقتی اعلام کردند برنده جایزه نوبل شده است روزنامه‌نگاران نمی‌توانستند او را پیدا کنند!
جی.کِی رولینگ از کامپیوتر استفاده میکرد اما وقتی مشغول نوشتن رمان هری پاتر شد بصورت جدی از رسانه‌های اجتماعی دوری می‌کرد و تنها توییت او در شبکه‌های اجتماعی این بود که: « این صفحه واقعی من است اما متاسفانه چیزی از من نخواهید دید زیرا در حال حاضر قلم و کاغذ برایم اولویت دارد.»

در ادامه این کتاب بیان میدارد هنگامی که کارل یونگ تصمیم داشت انقلابی در روان‌پزشکی ایجاد کند در جنگل عزلت‌نشینی کرد تا بتواند ساختارهای فکری و ذهنی‌اش را ارتقا بدهد. در جهانی که به طرز فزاینده‌ای حواس‌پرت‌کن‌تر می‌شود توانایی تولید ارزش واقعی را پرورش دهید و حقیقتی را که شخصیت‌های مبتکر و مهم نسل گذشته پذیرفته‌اند به رسمیت بشناسید:

زندگی عمیق، زندگی خوبی است.

اینجانب همواره مخالف ارائه‌ی راهکارهای عمومی برای موضوعی خاص بوده‌ام و اعتقاد دارم راهکار برای هر فردی متفاوت است اما با توجه به تجربه‌ی چندماه گذشته می‌توانم با صراحت عنوان کنم که یکی از بهترین اقدامات برای افزایش تمرکز، بازنگری دقیق در همه‌ی کارها، عادات و اقداماتیست که هیچ فرآورده‌ای برای ما ندارند و تنها موجب داغ کردن‌های بلاحدِ مغزی می‌شوند!

گره خوردن بیش از حد زندگی ما نامبردگان با تکنولوژی، پردازش‌های عمیق ذهن ما را تحت‌الشعاع قرا داده است. استفاده مداوم از تصحیح‌کننده‌های خودکار کیبورد، دیشکنری‌های آنلاین، ماشین حساب و قرار گرفتن مغز در یک حلقه‌ی تکرار برای مشاهده صفحات اجتماعی و شنیدنِ اخبارِ بی‌فایده در بسترِ همان بیماری رفرشینگ، توانِ خالی کردن ذهن از موارد بی‌اهمیت و سطحی را روز به روز کاهش می‌دهد و القصه ما را تبدیل به انسان‌های کم تحمل و ناشکیبایی می‌کند که توان طی کردنِ مسیر زندگی و تلاش برای رسیدن به اهداف‌مان را نخواهیم داشت و قدرتِ حل مساله در پیش‌پا افتاده‌ترین موضوعات را نیز از دست خواهیم داد.

آمارِ بالای مطالعه‌ی کتاب‌های موفقیت و انواع کلاس‌های توسعه‌ی فردی حاکی از آن است که اکثریت جامعه به دنبالِ یافتنِ راهی برای خروج از این وضعیت هستند؛ اما به نظر میرسد تنها راهِ حلِ رتق و فتق عدم تمرکز و سطحی بودن، چیزی جز برقراری ارتباط و آشتی با توانایی‌های ذاتی نخواهد بود. البته ناگفته نماند که کتاب‌ها می‌توانند مفید باشند و تا ساعاتی کوتاه، تغییر نگرش‌های مثبتی در ما ایجاد نمایند اما سرچشمه‌ی نهایی انجامِ یک کارِ عمیق بلاشک از درونِ ما نشأت خواهد گرفت.

گروهِ خوبِ علوم انسانی مجله
گروهِ خوبِ علوم انسانی مجله



پانویس : باتشکر ویژه از مصطفی بهنام‌فر عزیز و سایر دوستان خوبم که از من نیز به عنوان یکی از پیشکسوتان ویرگول (!!) برای نوشتن در مجله مُرکَب دعوت به عمل آوردند. این مجله توسط چند مدیر جوان و انقلابی (!!) اداره میشود که برای آشنایی بیشتر با ساختار مجله میتوانید لینک زیر را مطالعه کنید.
https://virgool.io/morakab-mag/%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA%DB%8C-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%84-%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9-%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C-%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87-%D9%85%D9%8F%D8%B1%D9%8E%DA%A9%D9%91%D8%A8-cg0evrkuaths